Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۳۹
(میکائل)
همنجور ک نقاشی میکشیدم با صدای مرجان به خودم امدم
مرجان:چرا دل یک دختر یتیم رو شکوندی
عادت داشتم توهم همیشه میزدم و این برام عجیب نبود
میکائل:من بهت خیانت نمکنم
مرجان:الان فکر کردی ک اینجوری میکنی من حالمم خوبه؟اصلا دارم عذاب میبینم مادرت ازم ناراضی امیرحسین
میکائل:هزاربار گفتم اون اسم لعنتی رو نگو(باداد)
مرجان:تو امیر حسین امیر حسین من مامانت بابات خواهرت ولی میکائل مال ما نیست میکائل خلفکاره معتاده عرق خور مشروب خوره مافیا دختر باز قمار بازه این میکائل ولی امیرحسین ما مهربونه سربه زیر شوخی بدی نمکنه به خانوادش احترام میزاره این خود تو
میکائل:امیرحسین وقتی ک دید مامانش ز*ی*ر مردایی دیگ مرد مرجان امیرحسین مرد
یکدفعه مرجان غیب شد و کل نقاشی رو پاره کردم
(۱۰روزبعد)
(شیرین)
یک هفته بود ک نرفته بودم تیمارستان امروز حالم یکم بهتر شد و اسنپ گرفتم و رفتم تیمارستان اول رفتم تو اتاق سعید
سعید:سلام شیرین خانوم خوش امدی
شیرین:سلام مرسی
سعید:بشین
شیرین:نه امدم ازتون تشکر کنم بابت اینک منو بردین بیمارستان و اینک پول بیمارستان پرداخت کردین پول بیمارستان میتونید از حقوقم کم کنید
سعید:این حرف اینجا زدی دیگ نگو من همنجوری پول بیمارستان پرداخت کردم اخه تو بخاطر بیمار ما خودکشی کرده بودی
شیرین:اصلا میکائل ارزش نداره ک بخوام براش خودکشی کنم بنابه دلایل ک حتما میدونید اینجوری کردم
سعید:باشع
از اتاق زدم بیرون و رفتم تو اتاق میکائل خبری ازش نبود ک صداش از حمام امد
میکائل:کسی اونجاست؟یکی به من حوله بده
شیرین:الان میدم
میکائل:شیرین امدی؟
شیرین:اره
رفتم از تو کمد لباسش حوله رو ورداشتم و در حمام زدم
شیرین:بگیر
(بقیش تو کامنت ها)
Part۳۹
(میکائل)
همنجور ک نقاشی میکشیدم با صدای مرجان به خودم امدم
مرجان:چرا دل یک دختر یتیم رو شکوندی
عادت داشتم توهم همیشه میزدم و این برام عجیب نبود
میکائل:من بهت خیانت نمکنم
مرجان:الان فکر کردی ک اینجوری میکنی من حالمم خوبه؟اصلا دارم عذاب میبینم مادرت ازم ناراضی امیرحسین
میکائل:هزاربار گفتم اون اسم لعنتی رو نگو(باداد)
مرجان:تو امیر حسین امیر حسین من مامانت بابات خواهرت ولی میکائل مال ما نیست میکائل خلفکاره معتاده عرق خور مشروب خوره مافیا دختر باز قمار بازه این میکائل ولی امیرحسین ما مهربونه سربه زیر شوخی بدی نمکنه به خانوادش احترام میزاره این خود تو
میکائل:امیرحسین وقتی ک دید مامانش ز*ی*ر مردایی دیگ مرد مرجان امیرحسین مرد
یکدفعه مرجان غیب شد و کل نقاشی رو پاره کردم
(۱۰روزبعد)
(شیرین)
یک هفته بود ک نرفته بودم تیمارستان امروز حالم یکم بهتر شد و اسنپ گرفتم و رفتم تیمارستان اول رفتم تو اتاق سعید
سعید:سلام شیرین خانوم خوش امدی
شیرین:سلام مرسی
سعید:بشین
شیرین:نه امدم ازتون تشکر کنم بابت اینک منو بردین بیمارستان و اینک پول بیمارستان پرداخت کردین پول بیمارستان میتونید از حقوقم کم کنید
سعید:این حرف اینجا زدی دیگ نگو من همنجوری پول بیمارستان پرداخت کردم اخه تو بخاطر بیمار ما خودکشی کرده بودی
شیرین:اصلا میکائل ارزش نداره ک بخوام براش خودکشی کنم بنابه دلایل ک حتما میدونید اینجوری کردم
سعید:باشع
از اتاق زدم بیرون و رفتم تو اتاق میکائل خبری ازش نبود ک صداش از حمام امد
میکائل:کسی اونجاست؟یکی به من حوله بده
شیرین:الان میدم
میکائل:شیرین امدی؟
شیرین:اره
رفتم از تو کمد لباسش حوله رو ورداشتم و در حمام زدم
شیرین:بگیر
(بقیش تو کامنت ها)
۷.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.