پارت ۳
پارت ۳
ا.ت ویو
زنگ ب صدا در اومد همیه بچه ها لوازمشونو برداشتن و رفتن .
هانا : ا.ت خونه ی ما از این طرف خونه شما چطور ؟
ا.ت : خونه ما از ی طرف دیگ هست نمیتونیم باهم بریم ( با ناراحتی ) باید این همه راه رو پیاد و بی کس برم کاری نداری
هانا : خیلی بد شد که ن کاری ندارم بای
ا.ت: بای فردا میبینمت
تهیونگ ویو
داشتم سوار ماشین میشدم ک دیدم ا.ت داره تنها میره نمیدونم چم شد ک گفتم بیا تو ماشین من بشینه
ا.ت ویو
دیدم تهیونگ با ماشین اومد سمتم منم ک استرس گرفتم .
تهیونگ : سلام ا.ت نظرت چیه امروز رو با هم بریم ؟
ا.ت : شاید چون دوست ندارم تنها برم .
تهیونگ : (خوشحال) مرسی پس بیا بشین .
ا.ت ویو
سوار ماشین ک شدم ی کم رفتیم دیدم دم ی بستنی فروشی استاد .
تهیونگ : چی میخوری ؟
ا.ت :من...... من هیچی.
تهیونگ : اها پس ی بستنی خیلی خوش مزه برات میگیرم
ا.ت : منکه گفتم هیچی
تهیونگ : هیچی نداریم
ا.ت ویو
بستنی رو بهم داد و نشست تو ماشین و من ادرس خونه رو بهش گفتم و منو رسوند
ا.ت : مرسی روز خوبی بود ممنون
تهیونگ : خواهش برای منم همینطور فردا میبینمت.
...........
تمام
ا.ت ویو
زنگ ب صدا در اومد همیه بچه ها لوازمشونو برداشتن و رفتن .
هانا : ا.ت خونه ی ما از این طرف خونه شما چطور ؟
ا.ت : خونه ما از ی طرف دیگ هست نمیتونیم باهم بریم ( با ناراحتی ) باید این همه راه رو پیاد و بی کس برم کاری نداری
هانا : خیلی بد شد که ن کاری ندارم بای
ا.ت: بای فردا میبینمت
تهیونگ ویو
داشتم سوار ماشین میشدم ک دیدم ا.ت داره تنها میره نمیدونم چم شد ک گفتم بیا تو ماشین من بشینه
ا.ت ویو
دیدم تهیونگ با ماشین اومد سمتم منم ک استرس گرفتم .
تهیونگ : سلام ا.ت نظرت چیه امروز رو با هم بریم ؟
ا.ت : شاید چون دوست ندارم تنها برم .
تهیونگ : (خوشحال) مرسی پس بیا بشین .
ا.ت ویو
سوار ماشین ک شدم ی کم رفتیم دیدم دم ی بستنی فروشی استاد .
تهیونگ : چی میخوری ؟
ا.ت :من...... من هیچی.
تهیونگ : اها پس ی بستنی خیلی خوش مزه برات میگیرم
ا.ت : منکه گفتم هیچی
تهیونگ : هیچی نداریم
ا.ت ویو
بستنی رو بهم داد و نشست تو ماشین و من ادرس خونه رو بهش گفتم و منو رسوند
ا.ت : مرسی روز خوبی بود ممنون
تهیونگ : خواهش برای منم همینطور فردا میبینمت.
...........
تمام
۴۴.۹k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.