هیون-ا/ت+
هیون-ا/ت+
درخواستی
ات ویو:
امروز قرار بود بعد مدت ها دوست پسرم رو ببینم
انقدر که درگیر کامبک جدید بود که وقت نکردیم همو ببینیم آماده شدم
اون لباس کرمی که دوتایی باهم خریده بودیم هیون خیلی دوستش داشت رو پوشیدم یه آرایش ملایم کردم عطر مورد علاقشو زدم
قرار بود ساعت ۴ اونجا باشم الان ساعت۳:۳۰ بود پس کفشم رو پوشیدم به محل قرار رسیدم کنار خیابون منتظر هیون بودم که یکی بلند اسمم رو صدا زد
پشتمو که نگاه کردم هیون رو به اون کت قهوی و یقه اسکی مشکی که دیدم قند تو دلم آب شد داشت میومد سمت من که یهو
باورم نمیشد
تنها کاری که اون لحظه میتونستم انجام بدم گریه بود
اون صحنه واقعا برام بزرگترین عذاب زندگیم بود
کی فکرشو میکرد پسری که با تموم وجود عاشقش بودم غرق از خون جلوم رو آسفالت سرد افتاده بود همه دورش جمع شده بودن
من با دو به سمتشون رفتم رو دو زانو کنار هیون افتادم
+زنگ بزنید به ارژانس(بلند
+عشقم چشماتو باز کن نه نه تو نباید چیزیت بشه قشنگم چشمات رو باز کن
پرش به بیمارستان دین دین دین
رو زمین سرد جلو اتاق هیون نشسته بودم فقط به پنجره اتاق خیره شده بودم چندین تا سرم خنزل پنزل بهش آویزون کرده بودن ۲ ساعت گذشته بود ولی هیون هیچ تغییری نکرده بود که اون دستگاه لعنتی شروع کرد به یه ترک بیب بیب کردن
پرستارا میدویدن سمت اتاقش با پریشونی از زمین پاشدم به سمت پنجره رفتم دیدم پرستار دکترا تلاش میکنن بهش شک الکتریکی بدن تنها کاری که از دستم بر میومد گریه بود
که دیدم دست از کار برداشتن پتو سفید رو کشیدن روش
من شروع کردم به بلند بلند گریه کردن که یهو...
درخواستی
ات ویو:
امروز قرار بود بعد مدت ها دوست پسرم رو ببینم
انقدر که درگیر کامبک جدید بود که وقت نکردیم همو ببینیم آماده شدم
اون لباس کرمی که دوتایی باهم خریده بودیم هیون خیلی دوستش داشت رو پوشیدم یه آرایش ملایم کردم عطر مورد علاقشو زدم
قرار بود ساعت ۴ اونجا باشم الان ساعت۳:۳۰ بود پس کفشم رو پوشیدم به محل قرار رسیدم کنار خیابون منتظر هیون بودم که یکی بلند اسمم رو صدا زد
پشتمو که نگاه کردم هیون رو به اون کت قهوی و یقه اسکی مشکی که دیدم قند تو دلم آب شد داشت میومد سمت من که یهو
باورم نمیشد
تنها کاری که اون لحظه میتونستم انجام بدم گریه بود
اون صحنه واقعا برام بزرگترین عذاب زندگیم بود
کی فکرشو میکرد پسری که با تموم وجود عاشقش بودم غرق از خون جلوم رو آسفالت سرد افتاده بود همه دورش جمع شده بودن
من با دو به سمتشون رفتم رو دو زانو کنار هیون افتادم
+زنگ بزنید به ارژانس(بلند
+عشقم چشماتو باز کن نه نه تو نباید چیزیت بشه قشنگم چشمات رو باز کن
پرش به بیمارستان دین دین دین
رو زمین سرد جلو اتاق هیون نشسته بودم فقط به پنجره اتاق خیره شده بودم چندین تا سرم خنزل پنزل بهش آویزون کرده بودن ۲ ساعت گذشته بود ولی هیون هیچ تغییری نکرده بود که اون دستگاه لعنتی شروع کرد به یه ترک بیب بیب کردن
پرستارا میدویدن سمت اتاقش با پریشونی از زمین پاشدم به سمت پنجره رفتم دیدم پرستار دکترا تلاش میکنن بهش شک الکتریکی بدن تنها کاری که از دستم بر میومد گریه بود
که دیدم دست از کار برداشتن پتو سفید رو کشیدن روش
من شروع کردم به بلند بلند گریه کردن که یهو...
۱.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.