💜❤پیش به سوی آینده پارت ۷💜❤
اقا هه: سلام ته ته: سلام به فرمایید اقاهه: شما کیم تهیونگ دوست اقای جئون جانگ کوک هستین؟ ته ته : بله شما؟ اقاهه: من از بیمارستان زنگ میزنم ایشون بیهوش شدم اگه میشه بیاین ته ته و اعضا: چیییییییییییییییی
از زبون جانگکوک:
بلند شدم دیدم ته ته بالا سرم نشسته و داره گریه میکنه کوکی: تهیونگ چی شدع ات کجاست تهیونگ باتوعم یهو دیدم بابام با لباس مشکی بالا سرمه کوکی : ات م.....ر..د..ه تهیونگ : نه کوکی : پس چی تهیونگ : اون فراموشی گرفته کوکی: یک شکی بهم وارد شد که باعث شد سکته قلبی کنم
از زبون ات:
الان سه روز بود کهچند تا الاف اومده بودن کنارم و همش بهشون میگفتم برن ولی نمیرفتن خدایا اعصاب واسم نزاشتن داشتم دیوونه میشدم
که یهو یک پسر جذاب اومد طرفم
کوکی: سلام نفستم ات: ببخشید ولی به چه جرعتی به من میگی نفسم 😡😡😡😡😡 کوکی :( با گریع) ات من و یادت نمیاد ات: نه برای چی باید یادم بیاد کوکی: ات خواهش میکنم این کارو با من نکن خواهش میکنم بگو داری شوخی میکنی خواهش میکنم
از زبون جانگکوک:
بلند شدم دیدم ته ته بالا سرم نشسته و داره گریه میکنه کوکی: تهیونگ چی شدع ات کجاست تهیونگ باتوعم یهو دیدم بابام با لباس مشکی بالا سرمه کوکی : ات م.....ر..د..ه تهیونگ : نه کوکی : پس چی تهیونگ : اون فراموشی گرفته کوکی: یک شکی بهم وارد شد که باعث شد سکته قلبی کنم
از زبون ات:
الان سه روز بود کهچند تا الاف اومده بودن کنارم و همش بهشون میگفتم برن ولی نمیرفتن خدایا اعصاب واسم نزاشتن داشتم دیوونه میشدم
که یهو یک پسر جذاب اومد طرفم
کوکی: سلام نفستم ات: ببخشید ولی به چه جرعتی به من میگی نفسم 😡😡😡😡😡 کوکی :( با گریع) ات من و یادت نمیاد ات: نه برای چی باید یادم بیاد کوکی: ات خواهش میکنم این کارو با من نکن خواهش میکنم بگو داری شوخی میکنی خواهش میکنم
۱۸.۶k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.