پارت 3
پارت 3
تنها نکته ی مثبت اتاق تخت داخلش بود، تختی که قدیمی و شکسته بود، ولی خب قابل استفاده بود، بومگیو به طرف تخت رفت، رویش نشست، واقعا نرم بود، درسته قدیمی بود، ولی نرم بود
( ویوی بومگیو)
خب، اینم از خونم، تختم که داره، فقط خیلی سرده، عب نداره یه کاریش میکنم، مهمه اینه سرپناه داری... اونم چه سرپناهی... فقط مواظب باش شب از ترس سکته نکنی
....
بومگیو با تحمل سرما و ترس، و کلی بیدار نگه داشتن خودش به خواب رفت،
صبح بلند شد و با همان لباس های دیروز راهیه کافه شد.. همانطور که راه میرفت در افکارش گم شده بود که متوجه نشد و به یک نفر برخورد کرد:بچه! جلوتو نگاه کن.. بومگیو:م.. معذرت میخوام.. پسر نگاهی به بومگیو کرد و نیشخندی زد:برو.. برو که مدرست دیر شد.. بومگیو عصبانی بود ولی تعظیم کوتاهی کرد و به طرف کافه رفت
تنها نکته ی مثبت اتاق تخت داخلش بود، تختی که قدیمی و شکسته بود، ولی خب قابل استفاده بود، بومگیو به طرف تخت رفت، رویش نشست، واقعا نرم بود، درسته قدیمی بود، ولی نرم بود
( ویوی بومگیو)
خب، اینم از خونم، تختم که داره، فقط خیلی سرده، عب نداره یه کاریش میکنم، مهمه اینه سرپناه داری... اونم چه سرپناهی... فقط مواظب باش شب از ترس سکته نکنی
....
بومگیو با تحمل سرما و ترس، و کلی بیدار نگه داشتن خودش به خواب رفت،
صبح بلند شد و با همان لباس های دیروز راهیه کافه شد.. همانطور که راه میرفت در افکارش گم شده بود که متوجه نشد و به یک نفر برخورد کرد:بچه! جلوتو نگاه کن.. بومگیو:م.. معذرت میخوام.. پسر نگاهی به بومگیو کرد و نیشخندی زد:برو.. برو که مدرست دیر شد.. بومگیو عصبانی بود ولی تعظیم کوتاهی کرد و به طرف کافه رفت
۲.۲k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.