✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو🦋✨️
✨️🦋 پارت ۵۰🦋✨️
🦋✨️ویو سنا 🦋✨️
از خواب بیدار شدم و با جای خالیه تهیونگ مواجه شدم حتما رفته بود سرکار خواستم از جام بلند شم که پاهام شل کرد افتادم رو تخت اخخخ فکر کنم بخاطره دیشبه هنوز خیلی درد میکنه کم مونده مثل پنگوئن راه برم آروم دوباره بلند شدم با کمکه دیوار رفتم تو دسشویی و صورتم رو شستم مسواکم زدم خواستم برم بیرون که با مونا مواجه شدم سنا: واییییییییییی ترسیدم تو اینجا چیکار میکنی مونا با اخم به پیراهن تهیونگ که تنم بود زل زده بود واییییییی یادم نبود فقط ی پیراهن تنمه و شلواری تنم نیست ولی فرقی نمیکرد برام خیلی بزرگ بود تقریبا رونام رو پوشونده بود به مونا نگاه کردم که با اخم گفت مونا: اومدم اتاق مادمازل رو تمیز کنم سنا: اها اوکی موفق باشی بعد دوباره لنگان لنگان رفتم سمت میز آرایش مونا بهم با پوزخند زل زد گفت مونا: ببخشیدا ولی نکنه پاهات چیزیش شده که مثل پنگوئن راه میری (پوزخند) سنا: اممم ممنون از این همه نگرانیت ولی خب فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه حالا به جای این سوال ها میتونی کارتو انجام بدی و زودتر بری هم برای تو خوبه هم برای من مونا با عصبانیت ی چشم قوره رفت شروع کرد به انجام دادن کاراش منم موهامو شونه کردم ی لباس خوب پوشیدم دمه رفتنی برای بیشتر حرص دادنش گفتم سنا: اگر زحمتی نیست دستشویی رو بشور بابای و رفتم بیرون اخیش رفتم پایین اجوما میز رو چیده بود نشستم صبحونه رو خوردم بعد چند دقیقه رفتم تو اتاقم که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم تهیونگ: سلام کوچولو سنا: سلام خوبی تهیونگ: مرسی خوبم میگم برای امشب ساعت ۹ آماده شو میخوایم بریم جایی سنا: اخجوووننن حالا کجا تهیونگ:😂😂 حالا تو آماده شو بریم ببینی سنا: چشم تهیونگ: خدافظ سنا: خدافظ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥺🫣✨️
✨️🦋 پارت ۵۰🦋✨️
🦋✨️ویو سنا 🦋✨️
از خواب بیدار شدم و با جای خالیه تهیونگ مواجه شدم حتما رفته بود سرکار خواستم از جام بلند شم که پاهام شل کرد افتادم رو تخت اخخخ فکر کنم بخاطره دیشبه هنوز خیلی درد میکنه کم مونده مثل پنگوئن راه برم آروم دوباره بلند شدم با کمکه دیوار رفتم تو دسشویی و صورتم رو شستم مسواکم زدم خواستم برم بیرون که با مونا مواجه شدم سنا: واییییییییییی ترسیدم تو اینجا چیکار میکنی مونا با اخم به پیراهن تهیونگ که تنم بود زل زده بود واییییییی یادم نبود فقط ی پیراهن تنمه و شلواری تنم نیست ولی فرقی نمیکرد برام خیلی بزرگ بود تقریبا رونام رو پوشونده بود به مونا نگاه کردم که با اخم گفت مونا: اومدم اتاق مادمازل رو تمیز کنم سنا: اها اوکی موفق باشی بعد دوباره لنگان لنگان رفتم سمت میز آرایش مونا بهم با پوزخند زل زد گفت مونا: ببخشیدا ولی نکنه پاهات چیزیش شده که مثل پنگوئن راه میری (پوزخند) سنا: اممم ممنون از این همه نگرانیت ولی خب فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه حالا به جای این سوال ها میتونی کارتو انجام بدی و زودتر بری هم برای تو خوبه هم برای من مونا با عصبانیت ی چشم قوره رفت شروع کرد به انجام دادن کاراش منم موهامو شونه کردم ی لباس خوب پوشیدم دمه رفتنی برای بیشتر حرص دادنش گفتم سنا: اگر زحمتی نیست دستشویی رو بشور بابای و رفتم بیرون اخیش رفتم پایین اجوما میز رو چیده بود نشستم صبحونه رو خوردم بعد چند دقیقه رفتم تو اتاقم که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم تهیونگ: سلام کوچولو سنا: سلام خوبی تهیونگ: مرسی خوبم میگم برای امشب ساعت ۹ آماده شو میخوایم بریم جایی سنا: اخجوووننن حالا کجا تهیونگ:😂😂 حالا تو آماده شو بریم ببینی سنا: چشم تهیونگ: خدافظ سنا: خدافظ...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥺🫣✨️
۳۷.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.