p22
خب از صب نبودم برای همین دو پارت براتون گذاشتم (برید حال کنین💆🏻♀️) این پارت و اگه شرطاشو برسونید پارت بعدی هم نوشتم میزارم براتون 💕😎))
- چیزه میشه بریم اتاق وحشت؟
+هع داره بت خوش میگذره
- مگه من گفتم بگو دوست دخترتم؟ بعدشم کیمی خواستش ..
+ اوکی بریم
- به کیمی علامت اوکی دادم . خیلی خوشحال شد و اومد دستمو تو دستش قفل کرد ...
سرشو به شونم تکیه داد قدش از من کوتاه تر بود
^ وای ا.ت تو بهترین دوستمی و همینطور بهترین زنداداش دنیاااا
-(خنده) مرسی کیوتم ..
رفتیم اتاق وحشت اولش اتاق قرمزی بود کیمی ترسید اومد تو بغلم
- نترس اتفاقی نمیوفته..
جونگکوک انگار اصن نمیترسه،
یهو یک عروسک ترسناک اومد بیرون من و کیمی جیغ زدیم جونگکوک پشتمون بود دوتایی پریدیم بغلش ، من دست راستش بودم کیمی دست چپش ..
چشمامون و گرفت با انگشتاش
+هیش فقط بدوئید ..
جونگکوک دستمون و گرفت و تند میدوئید که پام گیر کرد و افتادم رو زانوم زخم عمیقی شده بود ..عروسک با اَره برقی دنبالمون بود
+ کیمی بدو برو از اون سمت
کیمی رفت من افتاده بودم پام خیلی خونریزی کرده بود جونگکوک نشست پایین پام
+ خوبی ؟
اشکام آروم میریخت اما تو اون تاریکی دیده نمیشد
- هوم خوبم ..
+ میتونی راه بری ؟
- فکر نکنم
جونگکوک ویو
براید بغلش کردم و دوییدم تا سمت در خروجی کیمی بیرون نشسته بود رفتیم بیرون تازه نور افتاد به ا،ت نگاه کردم چشماش خیس بود داشت اشک میریخت حتما خیلی درد داره ..
ا.ت و نشوندم روصندلی کیمی نگران حالشو میپرسید فقط میدوییدم تا چسب زخم بگیرم .. بالاخره از یجا گیر آوردم و دوییدم سمت ا.ت نشستم پایین پاش و چسب زخم و باز کردم و زدم به زخمش ، سرش پایین بود و موهاش تو صورتش بود اما فهمیدم داره اشک میریزه، سرشو آوردم بالا و موهاش و کنار زدم دستم کنار صورتش مونده بود
+ الان بهتر میشه ...
ا.ت و براید بغل کردم و نشوندمش تو ماشین . داشتم میرفتم سوار بشم که کیمی بغلم کرد . سرش رو دلم بود چقد کوتولس...
^ داداشی ببخشید گفتم بریم اتاق وحشت نمیخواستم همچین اتفاقی واسه ا.ت بیوفته!...
+ عب نداره برو سوار شو
ساعت ۱۱ بود رفتیم سمت عمارت ....
رفتیم سمت عمارت ... کیمی سریع پیاده شد اومد دم در ماشین درو برام باز کرد و دستمو گرفت
-جونگکوک هم فورا خودشو سمت ماشین رسوند
+ میتونی راه بری؟
- آره اوکیم
^ داداش بیا دستشو بگیریم من این دستشو میگیرم و تو اون دستشو
+ اوکی ...
دستمو گرفتن و اومدیم داخل ... مادر کوک تا منو دید سمتم اومد
م.ک : وای دخترم خوبی ؟
^ مامان فهمیدی ا،ت دوست دختر جونگکوک؟
م.ک: واقعاااا
+ وای ما میخواستیم مامان و بابا و سوپرایز کنيم
^ عب نداره دیگه ... ا.ت ، جونگکوک بیاین بریم بالا
شرایط😎😎
لایک ۱۴
کامنت ۹
- چیزه میشه بریم اتاق وحشت؟
+هع داره بت خوش میگذره
- مگه من گفتم بگو دوست دخترتم؟ بعدشم کیمی خواستش ..
+ اوکی بریم
- به کیمی علامت اوکی دادم . خیلی خوشحال شد و اومد دستمو تو دستش قفل کرد ...
سرشو به شونم تکیه داد قدش از من کوتاه تر بود
^ وای ا.ت تو بهترین دوستمی و همینطور بهترین زنداداش دنیاااا
-(خنده) مرسی کیوتم ..
رفتیم اتاق وحشت اولش اتاق قرمزی بود کیمی ترسید اومد تو بغلم
- نترس اتفاقی نمیوفته..
جونگکوک انگار اصن نمیترسه،
یهو یک عروسک ترسناک اومد بیرون من و کیمی جیغ زدیم جونگکوک پشتمون بود دوتایی پریدیم بغلش ، من دست راستش بودم کیمی دست چپش ..
چشمامون و گرفت با انگشتاش
+هیش فقط بدوئید ..
جونگکوک دستمون و گرفت و تند میدوئید که پام گیر کرد و افتادم رو زانوم زخم عمیقی شده بود ..عروسک با اَره برقی دنبالمون بود
+ کیمی بدو برو از اون سمت
کیمی رفت من افتاده بودم پام خیلی خونریزی کرده بود جونگکوک نشست پایین پام
+ خوبی ؟
اشکام آروم میریخت اما تو اون تاریکی دیده نمیشد
- هوم خوبم ..
+ میتونی راه بری ؟
- فکر نکنم
جونگکوک ویو
براید بغلش کردم و دوییدم تا سمت در خروجی کیمی بیرون نشسته بود رفتیم بیرون تازه نور افتاد به ا،ت نگاه کردم چشماش خیس بود داشت اشک میریخت حتما خیلی درد داره ..
ا.ت و نشوندم روصندلی کیمی نگران حالشو میپرسید فقط میدوییدم تا چسب زخم بگیرم .. بالاخره از یجا گیر آوردم و دوییدم سمت ا.ت نشستم پایین پاش و چسب زخم و باز کردم و زدم به زخمش ، سرش پایین بود و موهاش تو صورتش بود اما فهمیدم داره اشک میریزه، سرشو آوردم بالا و موهاش و کنار زدم دستم کنار صورتش مونده بود
+ الان بهتر میشه ...
ا.ت و براید بغل کردم و نشوندمش تو ماشین . داشتم میرفتم سوار بشم که کیمی بغلم کرد . سرش رو دلم بود چقد کوتولس...
^ داداشی ببخشید گفتم بریم اتاق وحشت نمیخواستم همچین اتفاقی واسه ا.ت بیوفته!...
+ عب نداره برو سوار شو
ساعت ۱۱ بود رفتیم سمت عمارت ....
رفتیم سمت عمارت ... کیمی سریع پیاده شد اومد دم در ماشین درو برام باز کرد و دستمو گرفت
-جونگکوک هم فورا خودشو سمت ماشین رسوند
+ میتونی راه بری؟
- آره اوکیم
^ داداش بیا دستشو بگیریم من این دستشو میگیرم و تو اون دستشو
+ اوکی ...
دستمو گرفتن و اومدیم داخل ... مادر کوک تا منو دید سمتم اومد
م.ک : وای دخترم خوبی ؟
^ مامان فهمیدی ا،ت دوست دختر جونگکوک؟
م.ک: واقعاااا
+ وای ما میخواستیم مامان و بابا و سوپرایز کنيم
^ عب نداره دیگه ... ا.ت ، جونگکوک بیاین بریم بالا
شرایط😎😎
لایک ۱۴
کامنت ۹
۱۱.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.