دختر فراموش شده part 4
دختر فراموش شده
پارت 4
قط کردم و سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت کمپانی
وارد دفتر مدیر شدم
مدیر : اوه سلام دوبارع
- سلام
کاغذ خودکاری رو جلوم گذاشت
مدیر : لطفا با دقت قوانین و ساعات کاری و هر چیزی که نیاز دارید رو مطالعه کنید و بعد قرداد رو امضا کنید چون امکان فسخ قرار داد تا پایان ماه وجود نداره
- بله حتما
قوانین رو خوندم قوانین ساده ای بود و چیز خاصی نداشت مثلا ساعات ورورد و خروج و دیر نکردن سر کار و از اینجور چیزا ! امضاش کردم و به مدیر دادم
مدیر : از فردا ساعت هشت صبح اینجا باشید
- چشم
خداحافظی کردم و رفتم بیرون ساعت هشت شب بود تو قوانین نوشته بود کمپانی تا ده شب کار میکنه ولی من چون نیمه وقت بودم یا 8 تا سه بعد از ظهر میومدم یا 3 تا ده شب ...
راه افتادم تا از در خروجی خارج شدم که به یه نفر برخوردم و افتادم زمین
+ اوه واقعا متاسفم حالتون خوبه ؟
سرمو بالا اوردم ... الان بود که چشمام از حلقه بیرون بزنه ! جی...جیمین اینجا چیکار میکنه ؟ که یهو جمله یون هی تو سرم تکرار شد
*از وقتی برای ایدل شدن به اون کمپانی لعنتی رفت*
بعد از چند ثانیه بدون توجه به جیمین و پسرا و حتی صورتم که ناخداگاه خیس اشک شده بود خاستم بلند شم و کیفمو بردارمم که برم دفتر مدیر و قرارداد و فسخ کنم که یهو جمله ای تو مغزم مرور شد
*امکان فسخ قرار داد تا پایان ماه وجود نداره*
که یهو با صدای جیمین به خودم اومدم
+ حالتون خوبه ؟؟؟ جاییتون درد میکنه ؟ اخه دارین گریه میکنین
با ساعد دستم اشکامو پاک کردم و گفتم
- اره قلبم درد میکنه... یه سریا شکوندنش :(
و بعد بلند بلند زدم زیر گریه و با دویدن از اونجا دور شدم ...( بمیرم براش )
با تاکسی رفتم خوابگاه دانشگاه تا وسایلامو بردارم و برم خونه یون هی ...
خوابگاه -
سه چهار تا دختر تو اتاق بودن که با دیدن صورت پر اشکم و حال خرابم سمتم اومدن
£ تو باید کیم هانا باشی اخرین هم اتاقی ؟!
₩ حالت خوبه ؟
¥ اتفاقی افتاده ؟
- بعدا که اومدم خوابگاه کامل براتون میگم باشه ؟
¥ مگه جایی میخای بری ؟
- میخام این یه هفته اول که طعتیله رو خونه دوستم بمونم
و بعد شمارمو بهشون دادم
- اگه اتفاقی توی خوابگاه یا دانشگاه افتاده لطفا خبرم کنید ...
₩ باشع ولی با این حال کجا میری ؟
- خوبم نگران نباشید
دخترا نگاه نگرانی به هم کردن و بعد گفتن
£ این وقت شب خطرناکه هر وقت رسیدی زنگ بزن
- باشه ممنون
بعد از خارج شدن از خوابگاه داشتم با خودم حرف میزدم
- تو رو خدا نگا کن ! اینا اولین باره منو دیدن و انقد مهربون بودن و حتی اسمم پیدا کردن ... اما جیمینی که هفت هشت از عمرمو باهاش گذرندم منو یادش نمیاد ...هه همینه دیگه با اون هم فن معلومه نباید منو یادش بیاد !
سوار اتوبوس شدم و با لوکیشن رفتم خونه یون هی زنگ درم زدم
/ دختر کجا بودی تا این وقت شب
بی حوصله گفتم
- جهنمممم
/ میشع بگی چی شده ؟
- کار پیدا کردم
/ خو چرا شبیه این لشکرای شسکت خورده شده باز گریه کردی ؟
- جیمیننن
/ جیمینننن ؟! یا خدا تو ک عقل درس حسابی نداری یهو دیدی رف تو کمپانی که جیمین کار میکنه کارمند شد !
- تو از کجا میدونی ؟
/ نگوووووو که راستههه من الکی گفتم
-.....
/ هانا میکشمتتتت
/ دیوونه شدی ؟
- من نمیدونستم بقراااان
/ خب برو قرار دادو فسخ کن
- تا اخر ماه نمیشههه غیر قانونیه
/ قشنگ ریدی !
شروع کردم به گریه کردم که بغلم کرد
/ حب حالا عیبی نداره فقط یه ماهه
- یوننن هییی میدونی جیمین بهم چی گف
/ خاک تو سرت کنن نکنه باهاش حرفم زدی ؟
- بهش برخورد کردم خوردم زمین
/ گه تو این شانسی ک تو داری ... خب حالا بگو ببینم چی گف ؟
- گف جاییت درد میکنه ؟ اخه داری گریه میکنی ؟
/ زهر انار جلوش گریه هم کردی ؟
- یون هییییاااا با من بحث نکن
/ باشه حالا تو استراحت کن مهم نیست چی گف
یون هی )
درسته باهاش خشن برخورد کردم... ولی فقط چون نمیخاستم مثل من بشع ؛ من بعد از جیمین حتی بیماری روانی گرفتم ... نمیخاستم همین بلا سر یون هی بیاد نگاهی بهش انداختم که عین یه پرنسس کوچولو خوابیده بود
/ پارک جیمین نمیزارم به این دختر اسیب بزنی !
رفتم سمتش و بیدارش کردم
/ هانااا بلند شو دیرت میشه
بلند شد بردمش تو اتاقم و چند دس لباس خیلی خشکل براش انتخاب کردم
- یا یون هی مگه میخام برم عروسی
/ بدتر از عروسی ... بپوش ببینم
بعد از نیم سالت پرو یه صندل پاشنه بلند و یه دامن کوتاه و یه شومیز چین دار که بالاش تور بود براش انتخاب کردم و موهاشو بستم ... عین فرشته ها شده بود ( عکس لباسو میزارم )
- یون هی مطمئنی لازمه انقد شیک باشم ؟
/ حرف نباشه !
بازوهاشو گرفتم و با تائکید گفتم
/ میخام خودتو پیش جیمین قوی نشون بدی خب ؟
- 😐😐
...
پارت 4
قط کردم و سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت کمپانی
وارد دفتر مدیر شدم
مدیر : اوه سلام دوبارع
- سلام
کاغذ خودکاری رو جلوم گذاشت
مدیر : لطفا با دقت قوانین و ساعات کاری و هر چیزی که نیاز دارید رو مطالعه کنید و بعد قرداد رو امضا کنید چون امکان فسخ قرار داد تا پایان ماه وجود نداره
- بله حتما
قوانین رو خوندم قوانین ساده ای بود و چیز خاصی نداشت مثلا ساعات ورورد و خروج و دیر نکردن سر کار و از اینجور چیزا ! امضاش کردم و به مدیر دادم
مدیر : از فردا ساعت هشت صبح اینجا باشید
- چشم
خداحافظی کردم و رفتم بیرون ساعت هشت شب بود تو قوانین نوشته بود کمپانی تا ده شب کار میکنه ولی من چون نیمه وقت بودم یا 8 تا سه بعد از ظهر میومدم یا 3 تا ده شب ...
راه افتادم تا از در خروجی خارج شدم که به یه نفر برخوردم و افتادم زمین
+ اوه واقعا متاسفم حالتون خوبه ؟
سرمو بالا اوردم ... الان بود که چشمام از حلقه بیرون بزنه ! جی...جیمین اینجا چیکار میکنه ؟ که یهو جمله یون هی تو سرم تکرار شد
*از وقتی برای ایدل شدن به اون کمپانی لعنتی رفت*
بعد از چند ثانیه بدون توجه به جیمین و پسرا و حتی صورتم که ناخداگاه خیس اشک شده بود خاستم بلند شم و کیفمو بردارمم که برم دفتر مدیر و قرارداد و فسخ کنم که یهو جمله ای تو مغزم مرور شد
*امکان فسخ قرار داد تا پایان ماه وجود نداره*
که یهو با صدای جیمین به خودم اومدم
+ حالتون خوبه ؟؟؟ جاییتون درد میکنه ؟ اخه دارین گریه میکنین
با ساعد دستم اشکامو پاک کردم و گفتم
- اره قلبم درد میکنه... یه سریا شکوندنش :(
و بعد بلند بلند زدم زیر گریه و با دویدن از اونجا دور شدم ...( بمیرم براش )
با تاکسی رفتم خوابگاه دانشگاه تا وسایلامو بردارم و برم خونه یون هی ...
خوابگاه -
سه چهار تا دختر تو اتاق بودن که با دیدن صورت پر اشکم و حال خرابم سمتم اومدن
£ تو باید کیم هانا باشی اخرین هم اتاقی ؟!
₩ حالت خوبه ؟
¥ اتفاقی افتاده ؟
- بعدا که اومدم خوابگاه کامل براتون میگم باشه ؟
¥ مگه جایی میخای بری ؟
- میخام این یه هفته اول که طعتیله رو خونه دوستم بمونم
و بعد شمارمو بهشون دادم
- اگه اتفاقی توی خوابگاه یا دانشگاه افتاده لطفا خبرم کنید ...
₩ باشع ولی با این حال کجا میری ؟
- خوبم نگران نباشید
دخترا نگاه نگرانی به هم کردن و بعد گفتن
£ این وقت شب خطرناکه هر وقت رسیدی زنگ بزن
- باشه ممنون
بعد از خارج شدن از خوابگاه داشتم با خودم حرف میزدم
- تو رو خدا نگا کن ! اینا اولین باره منو دیدن و انقد مهربون بودن و حتی اسمم پیدا کردن ... اما جیمینی که هفت هشت از عمرمو باهاش گذرندم منو یادش نمیاد ...هه همینه دیگه با اون هم فن معلومه نباید منو یادش بیاد !
سوار اتوبوس شدم و با لوکیشن رفتم خونه یون هی زنگ درم زدم
/ دختر کجا بودی تا این وقت شب
بی حوصله گفتم
- جهنمممم
/ میشع بگی چی شده ؟
- کار پیدا کردم
/ خو چرا شبیه این لشکرای شسکت خورده شده باز گریه کردی ؟
- جیمیننن
/ جیمینننن ؟! یا خدا تو ک عقل درس حسابی نداری یهو دیدی رف تو کمپانی که جیمین کار میکنه کارمند شد !
- تو از کجا میدونی ؟
/ نگوووووو که راستههه من الکی گفتم
-.....
/ هانا میکشمتتتت
/ دیوونه شدی ؟
- من نمیدونستم بقراااان
/ خب برو قرار دادو فسخ کن
- تا اخر ماه نمیشههه غیر قانونیه
/ قشنگ ریدی !
شروع کردم به گریه کردم که بغلم کرد
/ حب حالا عیبی نداره فقط یه ماهه
- یوننن هییی میدونی جیمین بهم چی گف
/ خاک تو سرت کنن نکنه باهاش حرفم زدی ؟
- بهش برخورد کردم خوردم زمین
/ گه تو این شانسی ک تو داری ... خب حالا بگو ببینم چی گف ؟
- گف جاییت درد میکنه ؟ اخه داری گریه میکنی ؟
/ زهر انار جلوش گریه هم کردی ؟
- یون هییییاااا با من بحث نکن
/ باشه حالا تو استراحت کن مهم نیست چی گف
یون هی )
درسته باهاش خشن برخورد کردم... ولی فقط چون نمیخاستم مثل من بشع ؛ من بعد از جیمین حتی بیماری روانی گرفتم ... نمیخاستم همین بلا سر یون هی بیاد نگاهی بهش انداختم که عین یه پرنسس کوچولو خوابیده بود
/ پارک جیمین نمیزارم به این دختر اسیب بزنی !
رفتم سمتش و بیدارش کردم
/ هانااا بلند شو دیرت میشه
بلند شد بردمش تو اتاقم و چند دس لباس خیلی خشکل براش انتخاب کردم
- یا یون هی مگه میخام برم عروسی
/ بدتر از عروسی ... بپوش ببینم
بعد از نیم سالت پرو یه صندل پاشنه بلند و یه دامن کوتاه و یه شومیز چین دار که بالاش تور بود براش انتخاب کردم و موهاشو بستم ... عین فرشته ها شده بود ( عکس لباسو میزارم )
- یون هی مطمئنی لازمه انقد شیک باشم ؟
/ حرف نباشه !
بازوهاشو گرفتم و با تائکید گفتم
/ میخام خودتو پیش جیمین قوی نشون بدی خب ؟
- 😐😐
...
۴۳.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.