p52
بعد از چند دقیقه پیاده شدم و در واحدمو باز کردم..که همسایه روبروییم که همکارم بود و باهاش دانشگاه میرفتم داشت از خونش بیرون میومد بیرون....وای...کی حوصلشو داره....
:سلااامم...از اینورا...
&هی چطوری...وقت نداشتم بیام خونه....
خم شد تو صورتم...
:بای بای...من باید برم...
&هومم بای...
&اوه...از کی بود نیومده بودم خونه....
ای تهیونگ....اعصابمو بهم ریختی پیر مرد...
عوضی!همچین واسه اون دختره نگرانه...که حتی شغل منم زیر سوال برد!
بزار...سر آشتی کردن باهاش دهنشو سرویس میکنم...اصلا آشتی نمیکنم!..
حالا چیکار کنم...حوصلم پوکید!
سعی کردم پاشم واسه خودم ناهار درست کنم و تاا ۹ شب برم واسه شیفت بیمارستانم!
پیامک برام اومد..
Kim taehyong:
کجایی ؟..تا نیم ساعت دیگه خونه باش...من امشبو نمیام خونه...
براش نوشتم.حتما. ولی پشیمون شدم و پاک کردم...و سین زدم و جوابی ندادم....لاشی!
لباسامو عوض کردم و روپوش پزشکی که تقریبا بالای زانو بود و یه شورتک مشکی کنار گذاشتم و آماده کردم تا بپوشم برای بیمارستان...
زنگ زدم و یه پیتزا کوچیک سفارش دادم چون اشتهام کور کور بود...
یه کم خوردم...
و اون شیشه های خون رو که باید آزمایش میکردم آوردم...بردم تو اتاقی که آزمایشگاهش کرده بودم..○(خونش بزرگه)○
باورم نمیشه...آزمایش روی ۱۰ شیشه خون ۵ ساعت تایم برد و الان ساعت ۷ شب بود...
کل جزوه ها رو که نوشته بودم تایپ کردم و از روشون با اسم بیمار کپی گرفتم..
و آماده کردم تا ببرم....تایپ کردن هم نیم ساعت طول کشید...
:سلااامم...از اینورا...
&هی چطوری...وقت نداشتم بیام خونه....
خم شد تو صورتم...
:بای بای...من باید برم...
&هومم بای...
&اوه...از کی بود نیومده بودم خونه....
ای تهیونگ....اعصابمو بهم ریختی پیر مرد...
عوضی!همچین واسه اون دختره نگرانه...که حتی شغل منم زیر سوال برد!
بزار...سر آشتی کردن باهاش دهنشو سرویس میکنم...اصلا آشتی نمیکنم!..
حالا چیکار کنم...حوصلم پوکید!
سعی کردم پاشم واسه خودم ناهار درست کنم و تاا ۹ شب برم واسه شیفت بیمارستانم!
پیامک برام اومد..
Kim taehyong:
کجایی ؟..تا نیم ساعت دیگه خونه باش...من امشبو نمیام خونه...
براش نوشتم.حتما. ولی پشیمون شدم و پاک کردم...و سین زدم و جوابی ندادم....لاشی!
لباسامو عوض کردم و روپوش پزشکی که تقریبا بالای زانو بود و یه شورتک مشکی کنار گذاشتم و آماده کردم تا بپوشم برای بیمارستان...
زنگ زدم و یه پیتزا کوچیک سفارش دادم چون اشتهام کور کور بود...
یه کم خوردم...
و اون شیشه های خون رو که باید آزمایش میکردم آوردم...بردم تو اتاقی که آزمایشگاهش کرده بودم..○(خونش بزرگه)○
باورم نمیشه...آزمایش روی ۱۰ شیشه خون ۵ ساعت تایم برد و الان ساعت ۷ شب بود...
کل جزوه ها رو که نوشته بودم تایپ کردم و از روشون با اسم بیمار کپی گرفتم..
و آماده کردم تا ببرم....تایپ کردن هم نیم ساعت طول کشید...
۱۹.۹k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.