واهاییییییی پدرم سر این ارت یامی در اومد
واهاییییییی پدرم سر این ارت یامی در اومد
چطور شدههههه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یامی سیزده سالشه بود(ورژن خوبشه الان)
و واکاسا هیجدهه(ورژن همین کلیپه)
یامی تازگیا عاشق دعوا کردن شد بود و هرکس ک ازش بزرگتر بود میزد ی بار چهار نفر از گنگ کودو رنگو(گنگ واکا) آدمای معروفی بودن روجلو واکاسا جان زد بود(پاره ای رسما😀😂) بعد اینکه اونا رو زد بود ب دیوار تکیه داد و خون کنار لبش رو پاک میکرد (منحرف خودتی💔😂)
ک یهو واکا جان میبینع وضعیت رو وقتی یامی اونا میبینع چشماش برق میزنع ولی با کمی عصبانیت نگا اون چهار نفر کرد و گفت: چی واقعا شما احمقا گذاشتید ی دختر بچه بزنتتون واقعا که زیر لب زمزمه کرد
یامی هم زیر لب زمزمه کرد: اههه واقعا این گنگ ضعیفه چ برسه رییسشون
واکا عصبی شد
یهو اومد جلو یامی قفل کرد ب دیوار
واکا: هوی هوی بچه جون چ زری زدی مثل آدم باش(عصاب مثل همیشه ولی بدتر زیر صفر😂💔)
یامی شوک شد خورد ب دیوار کمی
یامی:تو دیگه کی هستی!؟
نگاش کرد فهمید
واکا:من همونی هستم ک درباره گنگم حرف میزنی
یامی اندر ذهنش: بستنی شکلاتی تو شانسم خراب کردم الان چ بستنی بخورم آخه خدایا باید الان می اومد
یامی: ولم کن دههههع......
واکا لبخندی سادسیمی زد ؛همینطوری ک ولت نمیکنم بچه جون
یامی :عوضی....چرا این کارو میکنی
واکا چشماش برق داشت
یامی سرخ بود
واکا:چون تو از این ب بعد مال منی فهمیدی!!
با صدای اروم ولی گرم جوری ک نفس گرمش ب یامی میخورد
یامی:آه..... چیکار میکنی عوضی!!
واکا :یک بار دیگه بگو ببین چیکارت میکنم
یامی:عهههههه بسه عوضییییییی(لج کرد )
واکا :خودت خواستی بچه
............
یاهایاها یاها شما جای واکا بنویسد چیکار میکنه هرکی ببین کامنت نکنه با چاقو میام تو خوابش 🔪🗿
نظرتون هم بگید کلا
چطور شدههههه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یامی سیزده سالشه بود(ورژن خوبشه الان)
و واکاسا هیجدهه(ورژن همین کلیپه)
یامی تازگیا عاشق دعوا کردن شد بود و هرکس ک ازش بزرگتر بود میزد ی بار چهار نفر از گنگ کودو رنگو(گنگ واکا) آدمای معروفی بودن روجلو واکاسا جان زد بود(پاره ای رسما😀😂) بعد اینکه اونا رو زد بود ب دیوار تکیه داد و خون کنار لبش رو پاک میکرد (منحرف خودتی💔😂)
ک یهو واکا جان میبینع وضعیت رو وقتی یامی اونا میبینع چشماش برق میزنع ولی با کمی عصبانیت نگا اون چهار نفر کرد و گفت: چی واقعا شما احمقا گذاشتید ی دختر بچه بزنتتون واقعا که زیر لب زمزمه کرد
یامی هم زیر لب زمزمه کرد: اههه واقعا این گنگ ضعیفه چ برسه رییسشون
واکا عصبی شد
یهو اومد جلو یامی قفل کرد ب دیوار
واکا: هوی هوی بچه جون چ زری زدی مثل آدم باش(عصاب مثل همیشه ولی بدتر زیر صفر😂💔)
یامی شوک شد خورد ب دیوار کمی
یامی:تو دیگه کی هستی!؟
نگاش کرد فهمید
واکا:من همونی هستم ک درباره گنگم حرف میزنی
یامی اندر ذهنش: بستنی شکلاتی تو شانسم خراب کردم الان چ بستنی بخورم آخه خدایا باید الان می اومد
یامی: ولم کن دههههع......
واکا لبخندی سادسیمی زد ؛همینطوری ک ولت نمیکنم بچه جون
یامی :عوضی....چرا این کارو میکنی
واکا چشماش برق داشت
یامی سرخ بود
واکا:چون تو از این ب بعد مال منی فهمیدی!!
با صدای اروم ولی گرم جوری ک نفس گرمش ب یامی میخورد
یامی:آه..... چیکار میکنی عوضی!!
واکا :یک بار دیگه بگو ببین چیکارت میکنم
یامی:عهههههه بسه عوضییییییی(لج کرد )
واکا :خودت خواستی بچه
............
یاهایاها یاها شما جای واکا بنویسد چیکار میکنه هرکی ببین کامنت نکنه با چاقو میام تو خوابش 🔪🗿
نظرتون هم بگید کلا
۱.۱k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.