خون آشام من🖤🍷
خون آشام من🖤🍷
پارت ۱۵
ویو ات
منچ رو جی آه برد بعدش شطرنج بازی کردیم من و بورا باهم بازی کردیم من بردم جی آه و یونا هم باهم بازی کردن یونا برد با صدای باز شدن در همه برگشتن اون... اونا تهیونگ و جونگ کوک و جیمین بودن
تهیونگ:سلام
همه به جز ات:سلام
ات هنوز تو شوکه
بورا:سوپرایز خوبی بود ات؟
ات:نههههه
بورا:چرا
ات:خودت میدونی
ات بلند شد و رفت
ات ویو
همه میدونن که من از تهیونگ متنفرم ولی چرا بورا ااینکارو میکنه واقعا نمیتونم درکش کنم تصمیم گرفتم برم و باهاش حرف بزنم ولی دوس نداشتم دوستیمون به خاطر یه آدم مزخرف بهم بُخوره پس نرفتم رفتم پیش بچه ها قرار بود اتاق ها رو مشخص بکنن اتاق ها چار تا بودن
یونا:خب بورا تو اینکارو بگو چون کوچولویی موافقین
همه:باشه
بورا:خب جونگ کوک و جی آه باهم یونا و جیمین باهم و تهیونگ و ات هم
ات نزاشت حرفشو ادامه بده
ات:نمیشه من و تهیونگ با هم داخل یه اتاق نباشیم
بورا:نه ات به خاطر من فقط یه هفتس
ات:نهههه
بورا:ات خواهش میکنم
ات:فقط همین یه بار
ات ویو
ساک هامو بردم اتاقی که بورا گفته بود تهیونگ هم لباساشو آورد میخواستم لباسارو داخل کمد بچینم که تهیونگ هم اومد نصف کمد لباسای اون بود و نصفشم لباسای من لباس های زیر رمو میخواستم داخل کشو
ات: تهیونگ یه لحظه میری بیرون
تهیونگ که متوجه شده بود باشه ای گفتو گمشد بیرون (باشه الان میرم که بمیرم😶)
ات ویو
دیگه موقع شام شده بوده تصمیم گرفتیم بریم کنار دریا کوفت کنیم (دیگه دارم زیاده روی میکنم😶)
کوکی:غذا دوکبوکی بخوریم
همه:آره
تهیونگ ویو
دوکبوکی رو خوردیم و رفتیم که بخوابیمیه تخت دو نفره بود
ات:من که مشکلی ندارم روی یه تخت بخوابیم وای بینمون بالشت باشه
تهیونگ:باشه
شرطا
لایک:۱۰
کامنت:۱۵
پارت ۱۵
ویو ات
منچ رو جی آه برد بعدش شطرنج بازی کردیم من و بورا باهم بازی کردیم من بردم جی آه و یونا هم باهم بازی کردن یونا برد با صدای باز شدن در همه برگشتن اون... اونا تهیونگ و جونگ کوک و جیمین بودن
تهیونگ:سلام
همه به جز ات:سلام
ات هنوز تو شوکه
بورا:سوپرایز خوبی بود ات؟
ات:نههههه
بورا:چرا
ات:خودت میدونی
ات بلند شد و رفت
ات ویو
همه میدونن که من از تهیونگ متنفرم ولی چرا بورا ااینکارو میکنه واقعا نمیتونم درکش کنم تصمیم گرفتم برم و باهاش حرف بزنم ولی دوس نداشتم دوستیمون به خاطر یه آدم مزخرف بهم بُخوره پس نرفتم رفتم پیش بچه ها قرار بود اتاق ها رو مشخص بکنن اتاق ها چار تا بودن
یونا:خب بورا تو اینکارو بگو چون کوچولویی موافقین
همه:باشه
بورا:خب جونگ کوک و جی آه باهم یونا و جیمین باهم و تهیونگ و ات هم
ات نزاشت حرفشو ادامه بده
ات:نمیشه من و تهیونگ با هم داخل یه اتاق نباشیم
بورا:نه ات به خاطر من فقط یه هفتس
ات:نهههه
بورا:ات خواهش میکنم
ات:فقط همین یه بار
ات ویو
ساک هامو بردم اتاقی که بورا گفته بود تهیونگ هم لباساشو آورد میخواستم لباسارو داخل کمد بچینم که تهیونگ هم اومد نصف کمد لباسای اون بود و نصفشم لباسای من لباس های زیر رمو میخواستم داخل کشو
ات: تهیونگ یه لحظه میری بیرون
تهیونگ که متوجه شده بود باشه ای گفتو گمشد بیرون (باشه الان میرم که بمیرم😶)
ات ویو
دیگه موقع شام شده بوده تصمیم گرفتیم بریم کنار دریا کوفت کنیم (دیگه دارم زیاده روی میکنم😶)
کوکی:غذا دوکبوکی بخوریم
همه:آره
تهیونگ ویو
دوکبوکی رو خوردیم و رفتیم که بخوابیمیه تخت دو نفره بود
ات:من که مشکلی ندارم روی یه تخت بخوابیم وای بینمون بالشت باشه
تهیونگ:باشه
شرطا
لایک:۱۰
کامنت:۱۵
۶.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.