I hate you
part③
جاعه: همش بعد به دنیا اومدن توی نحس اتفاق افتاد
زنگ زدیم اومدن بردنش و تبدیل به خاکسترش کردن
سونا: بابا اون نحس نیست این بیماری از طریق مامانبزرگ به مامان رسیده عادیه به منم میرسه اگه بچه دار بشم که نمیشم راستی الان هیون و هیونا میرسن عادی رفتار کنید
رفت درو باز کرد
هیونا: تسریت میگم چاگیا " گریه"
سونا: اشکال نداره عزیزم من مشکلی ندارم گریه نکن چشمات خربه میشه
هیون: چطوری دختر
سونا: اوکیم چرا
هیون؛ بابام تصمیم گرفه هیونا با داداشت ازدواج کنه
سونا: عمرا من من در همین ثانیه ازش خاستگاری کردم مال منه فردام میام میبرمش خونه ی خودم
رفتم تو اتاقم و خودمو تو حموم حبس کردم گریه میکردم ولی دستام روی دهنم بود تا کسی صدای گریمو نشنوه که فهمیدم سونا پشت در حمومه
سونا: یونگبوک درو باز کن
ابو باز کردم و فهمیدم که رفت بلند شدم و مچ دستو زیر اب یخ گرفتمنوک بینیم و چشمام قرمز بود انقدر شستم صورتمو که کاملا ردش رفت از حموم رفتم بیرون لباسامو کاملا به جای رنگ روشن به تیره تغیر دادم جلد گوشیمم عوض کردم وایسادم وسط اتاق مطمئن بودم بابام ذز دوربین نگام میکنه رفتم تو تراس و نشستم وسطش اونجا رو دوست داشتم پر از گرو گیاه بود با اینکه اتاقم روی بالا ترین جای خونه بود ولی وایبی که بهم میداد خدا بود که دیدم یکی اومد یلمو گرفت از دستاش فهمیدم بابامه
جاعه: از همینجا پرتت میکنم پایین تا بمیری
سونا: بـ... بابا ولش کن " داد"
اومد منو جدا کرد ازش نفسم گرفته بود قلبم به شدت خیلی زیادی میزد که خانواده ی هیونا هم اومدن
هاری: تسلیت میگم یونگبوک سوناو جناب لی
مارک: رفیق غم اخرت باشه
هیون: اصلا فکر نکن که غم اخرشه میخواد اونم بکشه " پوزخند"
هاری: شایذ چون عصبیه اصلابه توچه هیونجین
پس اسمش هیونجینه
پاهام طاقت نگه داشتن وزنمو نداشت اروم به نرده های تراس تکیه دادم و نشستم سرمو رو زانو هام گذاشتم و دستامو رو سرم
یونگبوک: برید بیرون " صدای گرفته بغض"
جاعه: داری برا من شاخوشونه هم میکشی پسره ی......
یونگبوک: من هرزم من عوضیم من نحسم من نباید به دنیا میومدم من مایه ی ننگم من همه ی ایوارو میدونم فقط نمیخوام نمیتونم شما قلب ندارید دلیل نمیشت که منم مثل شما باشم " داد و گریه"
سونا: کی اینا رو بهت گفته یونگبوک دو اصلا این ویژگی ها رو نداری
جاعه: ولش کن سونابیا بریم بیرون عقلش از دست داده پسره ی خنگ
هیونا: یونگبوک تو چیه
پسش زدم که باعث برخورد یه چیزی بهم شد
جاعه: با بچه ی بقیه درست رفتار کن
نگا کردم اون گلدون یادگاری از مامانم بود و گلی که توش کاشته شده بود و هارا کاشته بود بت چشمای پر از خون بهش نگا کردم
جاعه: هان چیه توکه نمیتونی کاری کنی
افتادم بت جونش و تا میخورد زدمش
سونا:
جاعه: همش بعد به دنیا اومدن توی نحس اتفاق افتاد
زنگ زدیم اومدن بردنش و تبدیل به خاکسترش کردن
سونا: بابا اون نحس نیست این بیماری از طریق مامانبزرگ به مامان رسیده عادیه به منم میرسه اگه بچه دار بشم که نمیشم راستی الان هیون و هیونا میرسن عادی رفتار کنید
رفت درو باز کرد
هیونا: تسریت میگم چاگیا " گریه"
سونا: اشکال نداره عزیزم من مشکلی ندارم گریه نکن چشمات خربه میشه
هیون: چطوری دختر
سونا: اوکیم چرا
هیون؛ بابام تصمیم گرفه هیونا با داداشت ازدواج کنه
سونا: عمرا من من در همین ثانیه ازش خاستگاری کردم مال منه فردام میام میبرمش خونه ی خودم
رفتم تو اتاقم و خودمو تو حموم حبس کردم گریه میکردم ولی دستام روی دهنم بود تا کسی صدای گریمو نشنوه که فهمیدم سونا پشت در حمومه
سونا: یونگبوک درو باز کن
ابو باز کردم و فهمیدم که رفت بلند شدم و مچ دستو زیر اب یخ گرفتمنوک بینیم و چشمام قرمز بود انقدر شستم صورتمو که کاملا ردش رفت از حموم رفتم بیرون لباسامو کاملا به جای رنگ روشن به تیره تغیر دادم جلد گوشیمم عوض کردم وایسادم وسط اتاق مطمئن بودم بابام ذز دوربین نگام میکنه رفتم تو تراس و نشستم وسطش اونجا رو دوست داشتم پر از گرو گیاه بود با اینکه اتاقم روی بالا ترین جای خونه بود ولی وایبی که بهم میداد خدا بود که دیدم یکی اومد یلمو گرفت از دستاش فهمیدم بابامه
جاعه: از همینجا پرتت میکنم پایین تا بمیری
سونا: بـ... بابا ولش کن " داد"
اومد منو جدا کرد ازش نفسم گرفته بود قلبم به شدت خیلی زیادی میزد که خانواده ی هیونا هم اومدن
هاری: تسلیت میگم یونگبوک سوناو جناب لی
مارک: رفیق غم اخرت باشه
هیون: اصلا فکر نکن که غم اخرشه میخواد اونم بکشه " پوزخند"
هاری: شایذ چون عصبیه اصلابه توچه هیونجین
پس اسمش هیونجینه
پاهام طاقت نگه داشتن وزنمو نداشت اروم به نرده های تراس تکیه دادم و نشستم سرمو رو زانو هام گذاشتم و دستامو رو سرم
یونگبوک: برید بیرون " صدای گرفته بغض"
جاعه: داری برا من شاخوشونه هم میکشی پسره ی......
یونگبوک: من هرزم من عوضیم من نحسم من نباید به دنیا میومدم من مایه ی ننگم من همه ی ایوارو میدونم فقط نمیخوام نمیتونم شما قلب ندارید دلیل نمیشت که منم مثل شما باشم " داد و گریه"
سونا: کی اینا رو بهت گفته یونگبوک دو اصلا این ویژگی ها رو نداری
جاعه: ولش کن سونابیا بریم بیرون عقلش از دست داده پسره ی خنگ
هیونا: یونگبوک تو چیه
پسش زدم که باعث برخورد یه چیزی بهم شد
جاعه: با بچه ی بقیه درست رفتار کن
نگا کردم اون گلدون یادگاری از مامانم بود و گلی که توش کاشته شده بود و هارا کاشته بود بت چشمای پر از خون بهش نگا کردم
جاعه: هان چیه توکه نمیتونی کاری کنی
افتادم بت جونش و تا میخورد زدمش
سونا:
۳.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.