ادامه پارت ۲۲ (:💚💙
ارسلان:همه بدنم کبود شد کثافت
من:تو یکی که زر نزن تو رو باید پاره ات میکردم ولی دلم نیومد
محراب:ولی خدایی خعلی قیافه ات باحال بود باید ازت فیلم میگرفتمم
(و دوباره دسته جمعی شرو کردن به خندیدن)
من:عاقا نخندین دیگه خبببب گنا دارمممم
ممد:فعلا اونی که گنا داره ماییم نه تو
من:گمشین اصن
ممد:پاشین پاشین گمشیم پاشین
من:نه نه بشینین
ممد:پس زر نزن
من:اوکی
صدای زنگ ایفون اومد
من:عهههه بچه ها اومدنننن
ارسلان:اخجوننننننن
من:نگاش کن ترو خدا شبی پسر بچه های ۴ ساله شده
ارسلان:بیاین درو باز کنین من قدم نمیرسه
ممد:نه مثه اینکه خیلی تو نقشش فرو رفته
رضا:الان میام عمو جون
بعدم رف درو باز کرد
بچه ها همشون با هم اومده بودن
ماشالا تمومی نداشتن به هرکی سلام میکردی نفر بعدی پشتش میومد
بلاخره تموم شدن
خلاصه که نشستیم و بعد چن دقه قرار شد که بازی رو شروع کنیم
عباس:خو همینجوری ساده که نمیشه یه مجازات تعیین کنین واسه بازنده
رضا:عاره خعلی حوصله سر بر میشه من میگم هم گروه بندی کنیم هم واسه گروه بازنده مجازات تعیین کنیم
محراب:هر گروه هم دو نفر باشه
امیر انکا:منو ارسی جونم با همیم
ارسلان:جونزززز بیا پیشم عیزممم
من:اَه اَه اَه چندشششااااا،،،ممددددد،،،عشقمممم،،،بیا که منو تو هم با همیم
ممد:تو بیا چرا من بیام عزیز دلمممم
من:اومدممممم
و رفتم کنارش و بوسش کردم (از لپ هاش عزیزان منحرف نشین)
رضا:عوققققق یه سطل به من بدیننننن
محراب:بیا داداچ
یه لیوان بهش داد
رضا:مرسی فقط یه کم کوچیک نی؟
محراب:دیگه همین در دسترس بود از هیچی که بهتره
رضا:افرین این درسته
محراب:بعله
عباس:منو امید هم با همیم
فرزاد:منو ممدرضا هم با هم
مرسلی:منو علیرضا با هم
امیر(بِرَه) :منو امیر روز با هم
رضا:خو منو محراب هم که واضحه با همیم
من:خو پس شرو کنیم دیه
ممد:نه واسا هنوز مجازات انتخاب نکردیم
ارسلان:گروه بازنده خواسته گروه برنده رو براورده میکنه دیه
ممد:اوکی پس بریم
شرو کردیم به بازی هر دو تیم با هم بازی میکردن تیم های برنده هم رحم نمکردن یه چیزایی میگفتن که جاش نیس بگم
خلاصه که نوبت رسید به گروه ما با گروه رضا و محراب
پس از بازی ای سرشار از هیجان بازی رو باختیم
رضا:خبببببب حالا بپرین بیروننننن
من:ینی چی بپرین بیرون
رضا:ینی همین دیه ینی که امشب و اینجا نمیمونین و میرین بیرون یه جا پیدا میکنین میخوابین
ممد:گمشو بابا یه چی دیه بگو
رضا:همینی که هس زیرش نزنین دیه برین بیرون
من:خدا لعنتت کنه رضا
رضا:زبونت لال این چه حرفیه
من:هوفففف
با یه عالمه غر زدن بلاخره حاضر شدیم و پس از کلی فحش دادن به حاضرین در خانه زدیم بیرون
من:خو ممد حالا کدوم گوری بریم
ممد:چمدونم
من:پوففففف
ممد:فهمیدم....
و همچنان باقی مونده😂💔
من:تو یکی که زر نزن تو رو باید پاره ات میکردم ولی دلم نیومد
محراب:ولی خدایی خعلی قیافه ات باحال بود باید ازت فیلم میگرفتمم
(و دوباره دسته جمعی شرو کردن به خندیدن)
من:عاقا نخندین دیگه خبببب گنا دارمممم
ممد:فعلا اونی که گنا داره ماییم نه تو
من:گمشین اصن
ممد:پاشین پاشین گمشیم پاشین
من:نه نه بشینین
ممد:پس زر نزن
من:اوکی
صدای زنگ ایفون اومد
من:عهههه بچه ها اومدنننن
ارسلان:اخجوننننننن
من:نگاش کن ترو خدا شبی پسر بچه های ۴ ساله شده
ارسلان:بیاین درو باز کنین من قدم نمیرسه
ممد:نه مثه اینکه خیلی تو نقشش فرو رفته
رضا:الان میام عمو جون
بعدم رف درو باز کرد
بچه ها همشون با هم اومده بودن
ماشالا تمومی نداشتن به هرکی سلام میکردی نفر بعدی پشتش میومد
بلاخره تموم شدن
خلاصه که نشستیم و بعد چن دقه قرار شد که بازی رو شروع کنیم
عباس:خو همینجوری ساده که نمیشه یه مجازات تعیین کنین واسه بازنده
رضا:عاره خعلی حوصله سر بر میشه من میگم هم گروه بندی کنیم هم واسه گروه بازنده مجازات تعیین کنیم
محراب:هر گروه هم دو نفر باشه
امیر انکا:منو ارسی جونم با همیم
ارسلان:جونزززز بیا پیشم عیزممم
من:اَه اَه اَه چندشششااااا،،،ممددددد،،،عشقمممم،،،بیا که منو تو هم با همیم
ممد:تو بیا چرا من بیام عزیز دلمممم
من:اومدممممم
و رفتم کنارش و بوسش کردم (از لپ هاش عزیزان منحرف نشین)
رضا:عوققققق یه سطل به من بدیننننن
محراب:بیا داداچ
یه لیوان بهش داد
رضا:مرسی فقط یه کم کوچیک نی؟
محراب:دیگه همین در دسترس بود از هیچی که بهتره
رضا:افرین این درسته
محراب:بعله
عباس:منو امید هم با همیم
فرزاد:منو ممدرضا هم با هم
مرسلی:منو علیرضا با هم
امیر(بِرَه) :منو امیر روز با هم
رضا:خو منو محراب هم که واضحه با همیم
من:خو پس شرو کنیم دیه
ممد:نه واسا هنوز مجازات انتخاب نکردیم
ارسلان:گروه بازنده خواسته گروه برنده رو براورده میکنه دیه
ممد:اوکی پس بریم
شرو کردیم به بازی هر دو تیم با هم بازی میکردن تیم های برنده هم رحم نمکردن یه چیزایی میگفتن که جاش نیس بگم
خلاصه که نوبت رسید به گروه ما با گروه رضا و محراب
پس از بازی ای سرشار از هیجان بازی رو باختیم
رضا:خبببببب حالا بپرین بیروننننن
من:ینی چی بپرین بیرون
رضا:ینی همین دیه ینی که امشب و اینجا نمیمونین و میرین بیرون یه جا پیدا میکنین میخوابین
ممد:گمشو بابا یه چی دیه بگو
رضا:همینی که هس زیرش نزنین دیه برین بیرون
من:خدا لعنتت کنه رضا
رضا:زبونت لال این چه حرفیه
من:هوفففف
با یه عالمه غر زدن بلاخره حاضر شدیم و پس از کلی فحش دادن به حاضرین در خانه زدیم بیرون
من:خو ممد حالا کدوم گوری بریم
ممد:چمدونم
من:پوففففف
ممد:فهمیدم....
و همچنان باقی مونده😂💔
۶.۶k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.