Part²
Part²
ا.ت ویو:
نگاهی به مین جی کردم و گفتم
ا.ت:بیا بریم داخل
با سر حرفمو تایید کرد
با دستام در بزرگ عمارت رو فشار دادم حدس میزدم که در عمارت فقل نیست با کلی زور زدن در با صدای جیر جیر باز شد،وارد شدیم نگاهی به عمارت کردم وسایل قدیمی و خاک خورده، فضا رو حالت دلگیری کرده بود
ا.ت:چند وقته که اینجا خالی و متروکه شده؟
مین جی:دقیق نمیدونم ولی این جور که معلومه حدود 50 ساله که متروکه شده
ا.ت:چرا متروکه شده؟
همونجور که توی طبقه اول میچرخیدیم مین جی گفت
مین جی: میگن که ارباب این عمارت به خاطر اینکه معشوقش یا همون زنش بهش خیانت کرده بود به قتل رسوندش و خودشم توی همین عمارت مُرده
کمی مکث کرد و ادامه داد
مین جی: میگن که روحشون هنوز توی عمارت سرگردونه
با خنده گفتم
ا.ت:ترسناک شد که، اصلا چرا بهش خیانت کرد؟
مین جی:دقیق نمیدونم ولی فکر کنم دختره رو با یکی از خدمه ها دیده
ا.ت:بیچاره پسره
مین جی:پسره هم چنگی به دل نمیزنه تا جای که فهمیدم خیلی مغرور، سرد، روانی، دوقطبی و کلی چیزای دیگه
ا.ت:از کجا معلوم شاید تحقیقاتت اشتباه بوده
مین جی :احتمالش هست
طبقه پایین عمارت شامل آشپز خونه، کتاب خونه، چند تا اتاق، سالن غذا خوری، سالن نشیمن و سالن رقص بود، نگاهی به اطراف کردم یه راه پله بزرگ بافاصله اما روبروی در ورودی عمارت بود چجوری من اینرو ندیدم؟ نگاه مین جی کردم و به راه پله اشاره کردم
ا.ت:این وقتی که ما وارد شدیم اینجا نبود که
مین جی:بود تو گرم حرف زدن شدی متوجه نشدی
ا.ت:آهاااا درسته، بیا بریم بالا
و رفتم سمت پله ها و سمت مین جی چرخیدم
ا.ت:تو نمیایی؟
مین جی:یه دور دیگه این پایین بزنم میام بالا
ا.ت:ما که همه جاش رو دیدیم
مین جی:میدونم میخوام چند تا عکس از پایین بگیرم
ا.ت:باشه،بالا منتظرتم
سرش رو تکون داد و راهشو کج کرد و رفت
منم از پله ها رفتم بالا هر پله ای که میرفتم بالا رو میشمردم از بچه گی عادت داشتم
ا.ت:¹_²_³.......59_60_اوفففف تموم شد
بعد از تموم شدن حرفم احساس کردم یکی نگام میکنه سریع چرخیدم که...
ادامه دارد
شرط:
★بااینکه شرط ها نرسید ولی گذاشتم لطفا لایک و کامنت بزارید★
لایک:10
کامنت10
☺︎منتظرتونم★
ا.ت ویو:
نگاهی به مین جی کردم و گفتم
ا.ت:بیا بریم داخل
با سر حرفمو تایید کرد
با دستام در بزرگ عمارت رو فشار دادم حدس میزدم که در عمارت فقل نیست با کلی زور زدن در با صدای جیر جیر باز شد،وارد شدیم نگاهی به عمارت کردم وسایل قدیمی و خاک خورده، فضا رو حالت دلگیری کرده بود
ا.ت:چند وقته که اینجا خالی و متروکه شده؟
مین جی:دقیق نمیدونم ولی این جور که معلومه حدود 50 ساله که متروکه شده
ا.ت:چرا متروکه شده؟
همونجور که توی طبقه اول میچرخیدیم مین جی گفت
مین جی: میگن که ارباب این عمارت به خاطر اینکه معشوقش یا همون زنش بهش خیانت کرده بود به قتل رسوندش و خودشم توی همین عمارت مُرده
کمی مکث کرد و ادامه داد
مین جی: میگن که روحشون هنوز توی عمارت سرگردونه
با خنده گفتم
ا.ت:ترسناک شد که، اصلا چرا بهش خیانت کرد؟
مین جی:دقیق نمیدونم ولی فکر کنم دختره رو با یکی از خدمه ها دیده
ا.ت:بیچاره پسره
مین جی:پسره هم چنگی به دل نمیزنه تا جای که فهمیدم خیلی مغرور، سرد، روانی، دوقطبی و کلی چیزای دیگه
ا.ت:از کجا معلوم شاید تحقیقاتت اشتباه بوده
مین جی :احتمالش هست
طبقه پایین عمارت شامل آشپز خونه، کتاب خونه، چند تا اتاق، سالن غذا خوری، سالن نشیمن و سالن رقص بود، نگاهی به اطراف کردم یه راه پله بزرگ بافاصله اما روبروی در ورودی عمارت بود چجوری من اینرو ندیدم؟ نگاه مین جی کردم و به راه پله اشاره کردم
ا.ت:این وقتی که ما وارد شدیم اینجا نبود که
مین جی:بود تو گرم حرف زدن شدی متوجه نشدی
ا.ت:آهاااا درسته، بیا بریم بالا
و رفتم سمت پله ها و سمت مین جی چرخیدم
ا.ت:تو نمیایی؟
مین جی:یه دور دیگه این پایین بزنم میام بالا
ا.ت:ما که همه جاش رو دیدیم
مین جی:میدونم میخوام چند تا عکس از پایین بگیرم
ا.ت:باشه،بالا منتظرتم
سرش رو تکون داد و راهشو کج کرد و رفت
منم از پله ها رفتم بالا هر پله ای که میرفتم بالا رو میشمردم از بچه گی عادت داشتم
ا.ت:¹_²_³.......59_60_اوفففف تموم شد
بعد از تموم شدن حرفم احساس کردم یکی نگام میکنه سریع چرخیدم که...
ادامه دارد
شرط:
★بااینکه شرط ها نرسید ولی گذاشتم لطفا لایک و کامنت بزارید★
لایک:10
کامنت10
☺︎منتظرتونم★
۲.۸k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.