part 206
#part_206
#فرار
یهو یکی در زد وای خدا عاشقتم ارسلان همونجوری که خیره به من بود گفت
- بفرمائید
در باز شد و دیانا اومد داخل با دیدنش چشمام برق زد کثافت چه خوشکل شده بود با دهن باز داشتم نگاش میکردم
که با لبخند گفت
- سلام جیگرا خوشکل شدم !!؟
ناخوداگاه گفتم
- خییییلی بیشعور خیلی ناز شدی !
ارسلان با تعجب گفت
- حالا تعریف کردی دیگه اون بیشعورت چی بود !!!!؟؟
منم دیانارو دیدم و شیر شدم کراواتش که تموم شده بود و ول کردم و رفتم سمت در
- ایششش همینه که هست من برم اب بخورم .
عین فشفشه از اتاقش زدم بیرون اخیشش تموم شد دیانا خندش گرفت فک کنم فهمید فرار کردم چون خودشم یه لبخند ژیکوند تحویل ارسلان داد و درو بست دوتامون یه نگاه به هم کردیم و زدیم زیر خنده خداییش عجب ماجرایی بود بعد از اینکه از تو اتاق دیانا یه شال کش رفتم دیانا دستمو کشید و باهم از پله ها رفتیم پایین داشتم ذوق مرگ میشدم که اینهمه راحت از دست ارسلان فرار کردم پسره گلابی گیر الکی میده لباسم کوتاه بود ولی خیلی ساده
بود اخه بگو تو لباس نازنین جونتو ندیدی اوندفعه ؟ نمیپوشید سنگین تر بود ولش کن بابا من که شانس ندارم از خونه که رفتیم بیرون تازه یادم اومد گوشیمو نیوردم به دیانام که گفتم بریم بالا همچبن نگام کرد که زنده و مردم تو گور لرزیددختره خل و چلو بگیری بزنیش حالا بدون گوشی باید برم با لب و لوچه اویزون رفتم و تکیه زدم به ماشین ارسلان چند دقیقه بعد شم ارسلان شیک و مرتب اومد سمت ما و بلاخره راه افتادیم سمت خونه نازنین نشسته بودم تو ماشین ارسلان و اونم با ارامش رانندگی میکرد یکم زود حرکت کردیم
#فرار
یهو یکی در زد وای خدا عاشقتم ارسلان همونجوری که خیره به من بود گفت
- بفرمائید
در باز شد و دیانا اومد داخل با دیدنش چشمام برق زد کثافت چه خوشکل شده بود با دهن باز داشتم نگاش میکردم
که با لبخند گفت
- سلام جیگرا خوشکل شدم !!؟
ناخوداگاه گفتم
- خییییلی بیشعور خیلی ناز شدی !
ارسلان با تعجب گفت
- حالا تعریف کردی دیگه اون بیشعورت چی بود !!!!؟؟
منم دیانارو دیدم و شیر شدم کراواتش که تموم شده بود و ول کردم و رفتم سمت در
- ایششش همینه که هست من برم اب بخورم .
عین فشفشه از اتاقش زدم بیرون اخیشش تموم شد دیانا خندش گرفت فک کنم فهمید فرار کردم چون خودشم یه لبخند ژیکوند تحویل ارسلان داد و درو بست دوتامون یه نگاه به هم کردیم و زدیم زیر خنده خداییش عجب ماجرایی بود بعد از اینکه از تو اتاق دیانا یه شال کش رفتم دیانا دستمو کشید و باهم از پله ها رفتیم پایین داشتم ذوق مرگ میشدم که اینهمه راحت از دست ارسلان فرار کردم پسره گلابی گیر الکی میده لباسم کوتاه بود ولی خیلی ساده
بود اخه بگو تو لباس نازنین جونتو ندیدی اوندفعه ؟ نمیپوشید سنگین تر بود ولش کن بابا من که شانس ندارم از خونه که رفتیم بیرون تازه یادم اومد گوشیمو نیوردم به دیانام که گفتم بریم بالا همچبن نگام کرد که زنده و مردم تو گور لرزیددختره خل و چلو بگیری بزنیش حالا بدون گوشی باید برم با لب و لوچه اویزون رفتم و تکیه زدم به ماشین ارسلان چند دقیقه بعد شم ارسلان شیک و مرتب اومد سمت ما و بلاخره راه افتادیم سمت خونه نازنین نشسته بودم تو ماشین ارسلان و اونم با ارامش رانندگی میکرد یکم زود حرکت کردیم
۱.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.