ⁱ ʷᵃˢ ⁱⁿ ˡᵒᵛᵉ ʷⁱᵗʰ ʸᵒᵘ⁶
*فردا صبح*
کوک:الو ..جینا
جینا:الو سلام قربان
کوک:بهش گفتی
جینا:بله قربان بهش گفتم گفت باشه
کوک:پس شد ساعت ۶؟
جینا:بله
کوک:اوک
.
.
ته:چی شد؟
کوک:اوکیه.
ته:پس خوبه
کوک:به هانا بگو
ته:اوک
.
.
کوک:گفتی؟
ته:آره
کوک:چی گفت
ته:(با دهن پر)گفت .. باشه
کوک:پس اوکیه
ته:راستی کوک
کوک:ها؟
ته:دیشب که داشتیم میومدیم یکی امد سمتت که اینو بهت بده ولی یکی از پسرای دانشگاه کشوندش داخل یه اتاقی و...
کوک:کو ببینم؟
ته:بیا
نامه:
._..._._-.'.__.._-'...._-_-_-_-.....-_-_-......-'
ترجمه: قربان اونا همه چیز فهمیدن سریع نقشرو عوض کنید
کوک: تهیونگ
ته:چی شد؟؟
کوک:گاومون زاید
ته:چیشده؟؟
کوک: نقشرو باید عوض کنیم
ته:کو ببینم
کوک:بهشون میگم نقشرو عوض کنن
کوک:الو ..جینا
جینا:الو سلام قربان
کوک:بهش گفتی
جینا:بله قربان بهش گفتم گفت باشه
کوک:پس شد ساعت ۶؟
جینا:بله
کوک:اوک
.
.
ته:چی شد؟
کوک:اوکیه.
ته:پس خوبه
کوک:به هانا بگو
ته:اوک
.
.
کوک:گفتی؟
ته:آره
کوک:چی گفت
ته:(با دهن پر)گفت .. باشه
کوک:پس اوکیه
ته:راستی کوک
کوک:ها؟
ته:دیشب که داشتیم میومدیم یکی امد سمتت که اینو بهت بده ولی یکی از پسرای دانشگاه کشوندش داخل یه اتاقی و...
کوک:کو ببینم؟
ته:بیا
نامه:
._..._._-.'.__.._-'...._-_-_-_-.....-_-_-......-'
ترجمه: قربان اونا همه چیز فهمیدن سریع نقشرو عوض کنید
کوک: تهیونگ
ته:چی شد؟؟
کوک:گاومون زاید
ته:چیشده؟؟
کوک: نقشرو باید عوض کنیم
ته:کو ببینم
کوک:بهشون میگم نقشرو عوض کنن
۱.۳k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.