aboW myhert🧛🖤پارت ۲۳
مادرش یکی از مرغ سوخاری ها رو داخل دهنش گذاشت مزه ایییی کرد رو به لی مین
مادر ی «« خب مزه ی متفاوتی میده درست یادمه مادرمم یعنی مادربزرگ جونگ کوک مرغ سوخاری به این خوشمزه اینجوری درست میکرد این دفعه که خوب بودی امیدوارم همیشه اینجوری بمونی که پسرم ازت راضی باشه
لی مین «« بله خوشحالم که خوشتون آمده امیدوارم باب میلتون باشه
زیر لب فوشی به یونگی نثار کردم با چشام تهدیدش میکردم اونم از لجم لبخند میزد باعث حرصم میشد
جونگ کوک «« بله مادر جان من همیشه ازش راضیم
در همین حین مردی پیری از پله آمد پایین یونگی تا اون مردی که بنظر پدرش بود چشاش برق زد به سمت پدرش رفت و هم رو بقل کردم بهرحال نگاهش به من افتاد
سری خم کردم اوه لی مین هستم
پدر ی «« اووه جونگ کوک این خانم کیه
یونگی «« راستش پدر جان این نامزدمه
پدر ی «« اوو پس عروس جدیدم تو هستی مطمئنی از انتخابت
یونگی «« بلکه صادقانه میگم عاشقشم
پدر ی «« اوکی اووو ببین مرغ سوخاری خدای من من هوس مرغ سوخاری کرده بودم
یکی از ران ها رو داخل دهنش گذاشت مزه ایییی کرد
پدر ی »« اوممم خدای من این خیلی خوشمزست اینو کی درست کرده
مادر ی «« لبخندی زد اووو عروسمون درست کرده درسته مزش خیلی خوبه
پدر ی«« اووو آره راستش تصمیم گرفتم فردا ازدواج کنید دوست دارم نوه بینم
لی مین «« پدر جان زود نیس لباس آرایش اینا چی
مادر ج «« نگران نباش ما از قبل خریدم حالا هم برید حرفا خودتون رو بزنید و انها روانه شدن به سمت اتاق به محض رسیدن رو به یونگی
باااا ازدواج من قرار بود نقششش رو بازی کنم ها نه اینکه ازدواج کنیم راستی اعضا کجان
یونگی «« خیله خوب آروم باش اعضا رفتن به خونه هاشون خب چیکار کنم
مادر ی «« خب مزه ی متفاوتی میده درست یادمه مادرمم یعنی مادربزرگ جونگ کوک مرغ سوخاری به این خوشمزه اینجوری درست میکرد این دفعه که خوب بودی امیدوارم همیشه اینجوری بمونی که پسرم ازت راضی باشه
لی مین «« بله خوشحالم که خوشتون آمده امیدوارم باب میلتون باشه
زیر لب فوشی به یونگی نثار کردم با چشام تهدیدش میکردم اونم از لجم لبخند میزد باعث حرصم میشد
جونگ کوک «« بله مادر جان من همیشه ازش راضیم
در همین حین مردی پیری از پله آمد پایین یونگی تا اون مردی که بنظر پدرش بود چشاش برق زد به سمت پدرش رفت و هم رو بقل کردم بهرحال نگاهش به من افتاد
سری خم کردم اوه لی مین هستم
پدر ی «« اووه جونگ کوک این خانم کیه
یونگی «« راستش پدر جان این نامزدمه
پدر ی «« اوو پس عروس جدیدم تو هستی مطمئنی از انتخابت
یونگی «« بلکه صادقانه میگم عاشقشم
پدر ی «« اوکی اووو ببین مرغ سوخاری خدای من من هوس مرغ سوخاری کرده بودم
یکی از ران ها رو داخل دهنش گذاشت مزه ایییی کرد
پدر ی »« اوممم خدای من این خیلی خوشمزست اینو کی درست کرده
مادر ی «« لبخندی زد اووو عروسمون درست کرده درسته مزش خیلی خوبه
پدر ی«« اووو آره راستش تصمیم گرفتم فردا ازدواج کنید دوست دارم نوه بینم
لی مین «« پدر جان زود نیس لباس آرایش اینا چی
مادر ج «« نگران نباش ما از قبل خریدم حالا هم برید حرفا خودتون رو بزنید و انها روانه شدن به سمت اتاق به محض رسیدن رو به یونگی
باااا ازدواج من قرار بود نقششش رو بازی کنم ها نه اینکه ازدواج کنیم راستی اعضا کجان
یونگی «« خیله خوب آروم باش اعضا رفتن به خونه هاشون خب چیکار کنم
۶۷.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.