تک پارتی:یکم زندگی کن
ازونجایی که یونگی قبل اینکه ازدواج کنه هم عادت داشت یچیزیو تو موقع خواب تو بغلش بگیره ا.ت جایگزین بالشت بغلی یونگی شده بود.
دستاشو دورش حلقه کرده بود و پاهاشو روش انداخته بود
جوری که ا.ت کاملا با دست و پای یونگی احاطه شده بود و نمیتونست تکون بخوره!
ازونجایی که خیلی ریزه میزه تشریف داشت بنکل توی بازو هاش و بغل گرم و نرم گم شده بود
با اینکه بهار هنوزم سرد بود و تنها چیزی که توانایی گرم کردن این دختر سرمایی رو داشت
بغل یونگی بود!
از میون پردهی نازک و سفید اتاق نوری به چشمش خورد و بیدار شد
یونگی هنوز خواب بود
خواست تکونی بخوره که دید نه...واقعا اماکنش نیست!
_یو...نگیا
یونگی هنوزم از خواب نازش بیدار نشده بود! تکونی خورد و ا.ت رو محکم تر فشار داد
_آی آی آی...یون..گی...یاااااححح
یونگی با صدای ا.ت و حس کردن گرمای نفساش روی صورتش بیدار شد و با چشمای نیمه بازش به ا.ت نگاه کرد.
+بیداری؟
_آ..آره
یونگی با دیدن ا.ت که به زور متی نفس میکشه خندش گرفت و بعد بوسهای که روی پیشونیش گذاشت ولش کرد
_آخیششش...نفسسسس هوففففف
+تا تو باشی انقدر خودتو تو بغلم جا نکنی
_آخه نمیدونی که چقدر گرم و نرمههه
+آیگو...پیشی سرمایی من...بیا یکم دیگه بخوابیم!
_یونگی واقعا قراره کل روزو بخوابی؟
+مشکلش چیه؟
یونگی خمیازهای کشید ونشست روی تخت و به لبهاش اشاره کرد
+بوس اول صبحمو بده خانم مین...انرژی ندارم
ا.ت از تخت بلند شد و بوسهی محکمی روی لبهای یونگی گذاشت
+یدونه دیگه! لطفا
_نه دیگه پرو نشو برو دست و صورتتو بشور
یونگی کیوت صورتش جمع کرد و به سمت دستشویی رفت. در حال شستن صورتش بود که عربدهای از سمت حال شنید:
یونگیااااا من گشنمهههه
+آمدمممم
یونگی سریع صورتشو خشک کرد و اومدم بیرون و با ا.ت که سرشو روی میز غذا خوری گذاشت روبهرو شد.
+عربده نزن ا.ت که آمدم
_آیم هانگریییی
+آیم گواینگ تو درست فور یو رامیون اکی؟
_درست فور می رامیونننن
+انگار نه انگار که دیشب دوتا ظرف چیکنو همراه با سهم من نوش جان کردی
_ولی هنوز گشنمه
+کی باورش میشد منی که از همه گشاد ترم برای تو غذا بپزم
_میدونی چیه... من از تو گشاد ترم
+اونکه بله
_راااااامیوننننن
+چشممممم قربان!
یونگی تو یه چشم بهم زدن نودل رو درستکرد و یه تخم مرغ هم زد توش
_بده دهنم
+بگو عا
_عااااا....یاااا...آشپزیت خیلی خوبه
+میدونم
_یونگی
+جانم
_اگه یکاری بکنم پشمات بریزه باهام میای خرید؟
+ا.ت توکه میدونی من از خرید متنفرم و هیچ چیز پشمامو نمیریزونه
_آخه توکه اصلا پشم نداری لامصب...خب! من باردارم!
.....+
_پشمات ریخت نه؟
.....+
_شوخی کردم بابا! ما ازین عرضه ها نداریم!
+آخیشششش... فکر کردم خودتم فهمیدی آخه منو مامان قرار بود با جواب آزمایش سوپرای...
....._
+گمونم الان لوش دادم...
.
.
.
긑
دستاشو دورش حلقه کرده بود و پاهاشو روش انداخته بود
جوری که ا.ت کاملا با دست و پای یونگی احاطه شده بود و نمیتونست تکون بخوره!
ازونجایی که خیلی ریزه میزه تشریف داشت بنکل توی بازو هاش و بغل گرم و نرم گم شده بود
با اینکه بهار هنوزم سرد بود و تنها چیزی که توانایی گرم کردن این دختر سرمایی رو داشت
بغل یونگی بود!
از میون پردهی نازک و سفید اتاق نوری به چشمش خورد و بیدار شد
یونگی هنوز خواب بود
خواست تکونی بخوره که دید نه...واقعا اماکنش نیست!
_یو...نگیا
یونگی هنوزم از خواب نازش بیدار نشده بود! تکونی خورد و ا.ت رو محکم تر فشار داد
_آی آی آی...یون..گی...یاااااححح
یونگی با صدای ا.ت و حس کردن گرمای نفساش روی صورتش بیدار شد و با چشمای نیمه بازش به ا.ت نگاه کرد.
+بیداری؟
_آ..آره
یونگی با دیدن ا.ت که به زور متی نفس میکشه خندش گرفت و بعد بوسهای که روی پیشونیش گذاشت ولش کرد
_آخیششش...نفسسسس هوففففف
+تا تو باشی انقدر خودتو تو بغلم جا نکنی
_آخه نمیدونی که چقدر گرم و نرمههه
+آیگو...پیشی سرمایی من...بیا یکم دیگه بخوابیم!
_یونگی واقعا قراره کل روزو بخوابی؟
+مشکلش چیه؟
یونگی خمیازهای کشید ونشست روی تخت و به لبهاش اشاره کرد
+بوس اول صبحمو بده خانم مین...انرژی ندارم
ا.ت از تخت بلند شد و بوسهی محکمی روی لبهای یونگی گذاشت
+یدونه دیگه! لطفا
_نه دیگه پرو نشو برو دست و صورتتو بشور
یونگی کیوت صورتش جمع کرد و به سمت دستشویی رفت. در حال شستن صورتش بود که عربدهای از سمت حال شنید:
یونگیااااا من گشنمهههه
+آمدمممم
یونگی سریع صورتشو خشک کرد و اومدم بیرون و با ا.ت که سرشو روی میز غذا خوری گذاشت روبهرو شد.
+عربده نزن ا.ت که آمدم
_آیم هانگریییی
+آیم گواینگ تو درست فور یو رامیون اکی؟
_درست فور می رامیونننن
+انگار نه انگار که دیشب دوتا ظرف چیکنو همراه با سهم من نوش جان کردی
_ولی هنوز گشنمه
+کی باورش میشد منی که از همه گشاد ترم برای تو غذا بپزم
_میدونی چیه... من از تو گشاد ترم
+اونکه بله
_راااااامیوننننن
+چشممممم قربان!
یونگی تو یه چشم بهم زدن نودل رو درستکرد و یه تخم مرغ هم زد توش
_بده دهنم
+بگو عا
_عااااا....یاااا...آشپزیت خیلی خوبه
+میدونم
_یونگی
+جانم
_اگه یکاری بکنم پشمات بریزه باهام میای خرید؟
+ا.ت توکه میدونی من از خرید متنفرم و هیچ چیز پشمامو نمیریزونه
_آخه توکه اصلا پشم نداری لامصب...خب! من باردارم!
.....+
_پشمات ریخت نه؟
.....+
_شوخی کردم بابا! ما ازین عرضه ها نداریم!
+آخیشششش... فکر کردم خودتم فهمیدی آخه منو مامان قرار بود با جواب آزمایش سوپرای...
....._
+گمونم الان لوش دادم...
.
.
.
긑
۷۸.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.