فیک جنون فصل ۲
پارت ۱۷☆☆☆☆
.
.
.
+خیل خوب زود باش دستامو باز کن
جیهوپ اومد و پشت صندلی وایستاد و کلیدی که از جیب جنازه جانگ کوک در آورده بود رو توی قفل چرخوند وقتی دستام آزاد شد بی وقفه از روی صندلی بلند شدم
!تو چاقو خوردی
رفتم سمت کمد و بهش چسبیدم
+باید در ینو باز کنیم
!باید زخمتو اول چک کنم
+گفتم در اینو باز کنننن
جیهوپ به قفل در کمد نگاهی انداخت
اسلحمو در اوردم
+یونگی از قفل در فاصله بگیر
و بعد شلیک کردم
در باز شد دستای یونگی رو بسته بودن و دهنشم بسته بود
جیهوپ سمتش رفت و بازش کرد
با اون حالی که داشتم باز هم اولویتم اون بود دستشو گرفتم و بلندش کردم و بعد محکم بقلش کردم وقتی یونگی ازم فاصله گرفت صورت زخمیشو دیدم که حسابی کتکش زده بودن
قیافش خیلی نگاران بود
ازم فاصله گرفت و به لباس سفید خودش که حالا غرق خون من شده بود نگاه کرد
-تو چاقو خوردی
+آره ولی چیزی نیست
تا این رو گفتم دوباره سرم گیج رفت و خودم زمین
جیهوپ سریع رفت و از روی میز یه شیشه مشروب برداشت
یونگی بالا سرم نشسته بود و گریه میکرد و ازم خواهش میکرد چشمام رو باز نگه دارم
جیهوپ یک سره کل الکل رو روی زخمم ریخت دست یونگیو محکم فشار دادم و بلند جیغ کشیدم
جیهوپ رفت سمت جانگ کوک و لباس حریر سبزی که تنش بود رو پاره کرد و سمت من اومد
دور کمرم پیچید و محکم ترین گره رو زود
با سفت کردن گره دوباره بلند فریاد زدم
یونگی موهام رو از جلوی صورت عرقیم پاک کرد و روی سرم بوسه زد
+زود باشید
!دیگه چی
به زور میتونستم حرف بزنم ولی از جام بلند شدم و روی پاهام وایستادم
+بمب تقریبا نیم ساعت دیگه میترکه باید سریع بریم
-آخه کجا
+محل مراسم سلبریتی های کره
!بزار من حلش میکنم
+هنوز به تو اعتماد ندارم
دستم رو به دیواره ها گرفتم و از اتاق بیرون اومدم و با جیهوپ و یونگی سوار آسانسور شدیم
جیهوپ از اینکه هنوز بهش اعتماد نداشتم ناراحت بود و یونگی خیلی برای وضعیت من نگران بود ولی الان نجات مردم مهم ترین چیز بود
به طبقه هم کف رسیدیم از امارت بیرون اومدیم و جیهوپ پشت ماشین نشست منم عقب نشستم و یونگی بقلم نشست تا پیشم باشه
جیهوپ با تمام سرعت گاز میداد
من هی به ساعت نگاه میکردم داشت خیلی دیر میشد زمانی برامون نمونده بود
فقط پشت سر هم به جیهوپ میگفتم تا تند تر بره
+جیهوووپ زود باااش
!داریم میرسیم
یه دفه ترمز گرفت و ما به جلو پرت شدیم
بدون مکث در رو باز کردم و از ماشین لنگان لنگان جلوی در مراسم رفتم
یه بادیگارد جلومو گرفت
■شما نمیتونید وارد شید
+فقط خفه شو
یه تیر توی سرش خالی کردم
در رو باز کردم همه داشتن به من نگاه میکردن و از صدای شلیک و سر و وعض من تعجب کرده بودن به وسط سالن نگاه کردم یه میز بزرگ که روش کیک گزاشته بودن به چشم خورد
یونگی کنارم بود شونم رو گرفت تا بتونه کمک کنه راه برم و بعد به سمت بمب دویدیم روی زمین نشستم و بمب رو از زیر میز در آوردم
جعبه رو باز کردم
آخرین ثانیه ها داشت شمرده میشد
۵
۴
جعبه خنثا رو باز کردم و چاقو رو از یونگی گرفتم نمیدونستم کدوم سیمو ببرم پس فقط یکی رو پاره کردم
۳
۲
و۱
.
.
.
+خیل خوب زود باش دستامو باز کن
جیهوپ اومد و پشت صندلی وایستاد و کلیدی که از جیب جنازه جانگ کوک در آورده بود رو توی قفل چرخوند وقتی دستام آزاد شد بی وقفه از روی صندلی بلند شدم
!تو چاقو خوردی
رفتم سمت کمد و بهش چسبیدم
+باید در ینو باز کنیم
!باید زخمتو اول چک کنم
+گفتم در اینو باز کنننن
جیهوپ به قفل در کمد نگاهی انداخت
اسلحمو در اوردم
+یونگی از قفل در فاصله بگیر
و بعد شلیک کردم
در باز شد دستای یونگی رو بسته بودن و دهنشم بسته بود
جیهوپ سمتش رفت و بازش کرد
با اون حالی که داشتم باز هم اولویتم اون بود دستشو گرفتم و بلندش کردم و بعد محکم بقلش کردم وقتی یونگی ازم فاصله گرفت صورت زخمیشو دیدم که حسابی کتکش زده بودن
قیافش خیلی نگاران بود
ازم فاصله گرفت و به لباس سفید خودش که حالا غرق خون من شده بود نگاه کرد
-تو چاقو خوردی
+آره ولی چیزی نیست
تا این رو گفتم دوباره سرم گیج رفت و خودم زمین
جیهوپ سریع رفت و از روی میز یه شیشه مشروب برداشت
یونگی بالا سرم نشسته بود و گریه میکرد و ازم خواهش میکرد چشمام رو باز نگه دارم
جیهوپ یک سره کل الکل رو روی زخمم ریخت دست یونگیو محکم فشار دادم و بلند جیغ کشیدم
جیهوپ رفت سمت جانگ کوک و لباس حریر سبزی که تنش بود رو پاره کرد و سمت من اومد
دور کمرم پیچید و محکم ترین گره رو زود
با سفت کردن گره دوباره بلند فریاد زدم
یونگی موهام رو از جلوی صورت عرقیم پاک کرد و روی سرم بوسه زد
+زود باشید
!دیگه چی
به زور میتونستم حرف بزنم ولی از جام بلند شدم و روی پاهام وایستادم
+بمب تقریبا نیم ساعت دیگه میترکه باید سریع بریم
-آخه کجا
+محل مراسم سلبریتی های کره
!بزار من حلش میکنم
+هنوز به تو اعتماد ندارم
دستم رو به دیواره ها گرفتم و از اتاق بیرون اومدم و با جیهوپ و یونگی سوار آسانسور شدیم
جیهوپ از اینکه هنوز بهش اعتماد نداشتم ناراحت بود و یونگی خیلی برای وضعیت من نگران بود ولی الان نجات مردم مهم ترین چیز بود
به طبقه هم کف رسیدیم از امارت بیرون اومدیم و جیهوپ پشت ماشین نشست منم عقب نشستم و یونگی بقلم نشست تا پیشم باشه
جیهوپ با تمام سرعت گاز میداد
من هی به ساعت نگاه میکردم داشت خیلی دیر میشد زمانی برامون نمونده بود
فقط پشت سر هم به جیهوپ میگفتم تا تند تر بره
+جیهوووپ زود باااش
!داریم میرسیم
یه دفه ترمز گرفت و ما به جلو پرت شدیم
بدون مکث در رو باز کردم و از ماشین لنگان لنگان جلوی در مراسم رفتم
یه بادیگارد جلومو گرفت
■شما نمیتونید وارد شید
+فقط خفه شو
یه تیر توی سرش خالی کردم
در رو باز کردم همه داشتن به من نگاه میکردن و از صدای شلیک و سر و وعض من تعجب کرده بودن به وسط سالن نگاه کردم یه میز بزرگ که روش کیک گزاشته بودن به چشم خورد
یونگی کنارم بود شونم رو گرفت تا بتونه کمک کنه راه برم و بعد به سمت بمب دویدیم روی زمین نشستم و بمب رو از زیر میز در آوردم
جعبه رو باز کردم
آخرین ثانیه ها داشت شمرده میشد
۵
۴
جعبه خنثا رو باز کردم و چاقو رو از یونگی گرفتم نمیدونستم کدوم سیمو ببرم پس فقط یکی رو پاره کردم
۳
۲
و۱
۱۳.۴k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.