^Love on a rainy night^

پارت ۴_
__________
On the Weekend

آخرین وسیله هارو گذاشتم تو ساکم ، زیپشو بستم و گذاشتمش تو هال
+هییی هییی این سنگینه
لیسونگ دویید سمتم و ساکو از دستم گرفت
+لی‌یانگ یذره به این خواهرت توجه کن‌ کره بز !
لی‌یانگ اومدو چمدونو از دست لیسونگ گرفتو گذاشت زمین
_خب تمومه ، بریم ؟
+شانس اوردی نهمیا !
(فقط نهم تا دوازدهمو میبرن اردو)
_خوب قاطی بزرگا میشی !
____________
In School

وارد مدرسه شدیم ، چند دقیقه دیگه اتوبوس میرسید و باید سوار میشدیم
که یهو استاد لی گفت : خب خب دوستان دانش آموز جدید داریم که از یه مدرسه‌ی دیگه اومده
نمیخوای به بچه ها سلام کنی؟
دانش آموز جدید جلوی ما وایستادو خودشو معرفی کرد
_چویی اوک‌نیو هستم (اوک‌نیو اسم پسره)
بعدم ناظم بهمون خبر داد که اتوبوس اومده
از مدرسه آوردنمون فرورگاه
کم‌کم باید وارد هواپیما بشیم
تقریبا کل هواپیما برای مدرسه ما بود !
رفتم یه گوشه نشستم
یه‌ری اومد کنارم نشست و شروع کردیم به حرف زدن ، اصن نفهمیدیم زمان چجوری گذشت که یهو اعلام کردن هواپیما تا چند دقیقه دیگه فرود میاد
مدرسه برای هر پایه یه اتوبوس مجزا گرفته بود ،
اتوبوس کلاس ما (یازدهم) اومد و سوار شدیم
_میتونم اینجا بشینم؟
اوک‌نیو بود که داشت به صندلی کناریم اشاره میکرد
+حتمن چرا که نه
راستی ، من سونیم از آشناییت خوشبختم
دستمو به طرفش دراز کردم
بعد از چند ثانیه یه لبخند بزرگ زدو باهام دست داد
___________
In the hotel
ساعت ۷:۳۹ بود که رسیدیم
وسایلمو بردم بالا یه‌ری‌م کیلید اتاقمونو گرفت و رفتیم تو
یه دوش گرفتم و دراز کشیدم
ساعت ۹:۳۰ باید میرفتیم سالن برای شام ، بعدشم میرفتیم بیرون همه جارو میگشتیم (تا ۲_۳ صبح )
کم کم خوابم برد........

خبب گایز من الان یه امتحان ورودی مهم دارم ولی بجاش نشستم دارم واستون رمان آپ میکنم :) سو؟ میشه حمایت؟ مرسی خوشگلممم♡


#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
دیدگاه ها (۰)

^Love on a rainy night^

^Love on a rainy night^

^Love on a rainy night^

^Love on a rainy night^

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط