پارت 8
&یونگجه بخدا خسته شدم بسه دیگه
$ولی چیزی نخریدیم که
&آره بابا اینایی که توی دستم هستن چیه پس
$ولی همشون مال منن برات چیزی دیگه میخریم
آها ببین وای اونی که توی ویترینه چقدر خوشگله بریم برات بخریم
&رفتیم داخل یونگجه لباس رو داد دستم و هلم داد سمت اتاق پرو لباس رو پوشیدم اومدم بیرون
$وای دختر عجب جیگری شدی بزنم به تخته برات
&این زیادی بازه من همچین لباسهایی نمیپوشم
$ولی الان میپوشی بریم
&باشه بزار عوضشون کنم بیام
لباس خودم رو پوشیدم یونگجه رفت تا بازم لباس بخره من رفتم تا حساب کنم بعد اینکه حساب کردم میخواستم برم که زنگوله در به صدا در اومد سرم رو برگردوندم با دیدن کسی که مقابلم بود چشام گرد شد اون اون جیا بود پیش تهیونگ بود زود سرم رو برگردوندم تا من رو نبینند رفتم داخل یکی از اتاق های خالی پرو اونجا قائم شدم (علامت تهیونگ *علامت جیا ")
*خانم لطفا یه لباس مجلسی واسه همسرم بیارین
&همسرم یعنی اون دوتا ازدواج کردن باورم نمیشه
" تهیونگا این خوبه
*نه این نمیشه خیلی بازه
" این چی
*نه اینم زیادی تنگه
" این
*نه این هم تنگه هم بازه
"يااا ته ته
*نمیشه جیا به بچه فشار میاد
&بچه 😮😮😮😮😮😮
"تهیونگا من هنوز دوماهه
*گفتم که نه
&خدای من اینا کی ازدواج کردن بچه دار هم شدن باورم نمیشه دارم خاله میشم ای کاش میشد الان پیش جیا باشم ولی باید برم الان یونگجه داره دنبالم میگرده آروم از در پشتی خارج شدم هنوز توی فکر بودم که یکی دستم رو گرفت یونگجه بود
$ایملدا کجایی دارم دنبالت میگردم
&یونگجه بیا برگردیم
$چرا هنوز
&فقط میخوام برم (با لحن عصبی)
$چیزی شده
&نه من توی ماشین منتظرتم
$باشه 😕😕😕😕😕😕
پرش زمانی آخر هفته
ایملدا ویو
توی دارک وب مشغول طرح نقشه برای بار اسلحه که تازگی ها قرار بود وارد کشور بشه بودم که در اتاق باز شد سرم رو بلند کردم جیمین بود
&چیزی شده
# یااا بیا بریم دوستت مخم رو خورد یه ساعت سر اومدنت غررر میزنه میگه کجایی باید بری آماده بشیم واسه مهمونی
&من نمیام خودتون برید
_ولی رفتنت بهتره
& پدر
_دخترم منم میام تو هم خیلی وقته بیرون مهمونی نرفتی برو آماده شو باهاشون برو
&ولی پدر هیون می چی
_ پرستار ها مراقبشون هستن
&باشه میرم آماده میشم
# بیا با هم بریم
&باشه وسایلم رو بر میدارم میام ( علامت کوک =)
کوک ویو
=نامجون ولم کن من کار دارم
نامجون دروغ نگو الان هیچ کاری نداری در ضمن باید بیای
=ولی من لباس مجلسی ندارم
نامجون تهیونگ برات خریده توی اتاقته
= معلومه فکر همه جا رو کردی
نامجون البته که کردم برو حاضر شو دیر نشه
$ولی چیزی نخریدیم که
&آره بابا اینایی که توی دستم هستن چیه پس
$ولی همشون مال منن برات چیزی دیگه میخریم
آها ببین وای اونی که توی ویترینه چقدر خوشگله بریم برات بخریم
&رفتیم داخل یونگجه لباس رو داد دستم و هلم داد سمت اتاق پرو لباس رو پوشیدم اومدم بیرون
$وای دختر عجب جیگری شدی بزنم به تخته برات
&این زیادی بازه من همچین لباسهایی نمیپوشم
$ولی الان میپوشی بریم
&باشه بزار عوضشون کنم بیام
لباس خودم رو پوشیدم یونگجه رفت تا بازم لباس بخره من رفتم تا حساب کنم بعد اینکه حساب کردم میخواستم برم که زنگوله در به صدا در اومد سرم رو برگردوندم با دیدن کسی که مقابلم بود چشام گرد شد اون اون جیا بود پیش تهیونگ بود زود سرم رو برگردوندم تا من رو نبینند رفتم داخل یکی از اتاق های خالی پرو اونجا قائم شدم (علامت تهیونگ *علامت جیا ")
*خانم لطفا یه لباس مجلسی واسه همسرم بیارین
&همسرم یعنی اون دوتا ازدواج کردن باورم نمیشه
" تهیونگا این خوبه
*نه این نمیشه خیلی بازه
" این چی
*نه اینم زیادی تنگه
" این
*نه این هم تنگه هم بازه
"يااا ته ته
*نمیشه جیا به بچه فشار میاد
&بچه 😮😮😮😮😮😮
"تهیونگا من هنوز دوماهه
*گفتم که نه
&خدای من اینا کی ازدواج کردن بچه دار هم شدن باورم نمیشه دارم خاله میشم ای کاش میشد الان پیش جیا باشم ولی باید برم الان یونگجه داره دنبالم میگرده آروم از در پشتی خارج شدم هنوز توی فکر بودم که یکی دستم رو گرفت یونگجه بود
$ایملدا کجایی دارم دنبالت میگردم
&یونگجه بیا برگردیم
$چرا هنوز
&فقط میخوام برم (با لحن عصبی)
$چیزی شده
&نه من توی ماشین منتظرتم
$باشه 😕😕😕😕😕😕
پرش زمانی آخر هفته
ایملدا ویو
توی دارک وب مشغول طرح نقشه برای بار اسلحه که تازگی ها قرار بود وارد کشور بشه بودم که در اتاق باز شد سرم رو بلند کردم جیمین بود
&چیزی شده
# یااا بیا بریم دوستت مخم رو خورد یه ساعت سر اومدنت غررر میزنه میگه کجایی باید بری آماده بشیم واسه مهمونی
&من نمیام خودتون برید
_ولی رفتنت بهتره
& پدر
_دخترم منم میام تو هم خیلی وقته بیرون مهمونی نرفتی برو آماده شو باهاشون برو
&ولی پدر هیون می چی
_ پرستار ها مراقبشون هستن
&باشه میرم آماده میشم
# بیا با هم بریم
&باشه وسایلم رو بر میدارم میام ( علامت کوک =)
کوک ویو
=نامجون ولم کن من کار دارم
نامجون دروغ نگو الان هیچ کاری نداری در ضمن باید بیای
=ولی من لباس مجلسی ندارم
نامجون تهیونگ برات خریده توی اتاقته
= معلومه فکر همه جا رو کردی
نامجون البته که کردم برو حاضر شو دیر نشه
۳۷.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.