عشق اجباری مافیا پارت 5
جیمین :اره خوبه بریم..
ا/ت:کجا ؟صبر کن باید لباسمو عوض کنم.
جیمین:ها ..اره
خانم:شما محو خانم ا/ت شده بودین حتما خیلی عاشقشین.
جیمین:کی عاشق این هرزه است.
خانم:خوب عروس خانم خوشگلمون بره لباسشو عوض کنه.(شنیده ولی نادیده گرفت)
ا/ت: چشماتون خوشگل می بینه.
پرش زمانی تو ماشین
جیمین:یادم رفت بهت بگم بابام امروز دعوتمون کرده بود خونشون.
ا/ت:وایی چرا گفتی یه لباس خوب می پوشیدم.
جیمین:به هر حال یه هرزه زشتی
ا/ت:.......
پرش زمانی دم در خونه بابای جیمین
بابای جیمین:خوش آمدید پسرم و عروس خوشگلم چقد بهم می آیین.
یونا:کیه بابا ؟جیمین اومده ؟(از دم تلویزیون داد می زنه)
مامان جیمین:خفه شو ا/ت هم اومده.
یونا:خاک به سرم ........ (میره دم در)
سلام ..وایی چقدر خوشگلیی من خواهر بزرگتر جیمین یونا هستم از دیدنت خیلی خوشحالمممم. بفرمایید بشینین.
یونا: عروس خوشگل داماد هم خوشگل اوففف بچشون چی بشههه.
مامان جیمین:لینا عزیزم ساکتتتت. آها غذا حاضره بفرمایید حتما خیلی گشنتونه.
*وسط غذا
بابای جیمین: خوب می دونم زوده ولی کی می خوایین یه وارث بیارین؟
*ا/ت غذا میپره تو گلوش
مامان جیمین:عزیزمممممم
بابای جیمین:خدمتکار براش آب بیار.
*غذا تموم شد و رفتن نشستن سر چایی خوردن(یه رگشون ایرانیه 😂)
بابای جیمین:جیمین کت و شلوار تو هم حاضر شد و پس فردا عروسیتونه و فردا هم عکاسی عروسی
جیمین:باشع
مامان جیمین:یونا جیهوپ(شوهر یونا) نمی خواد بیاد برای عروسی؟
یونا:چرا امشب میرسه
...............
ادامه دارد....
از الان گفته باشم یونا رو از شخصیت خودم برداشتمممم و معرفی می کنم شوهرم جیهوپهه😂🤡
#فیک #سناریو #وانشات
ساری اگه بد بودد.مایل به حمایت؟؟✨
ا/ت:کجا ؟صبر کن باید لباسمو عوض کنم.
جیمین:ها ..اره
خانم:شما محو خانم ا/ت شده بودین حتما خیلی عاشقشین.
جیمین:کی عاشق این هرزه است.
خانم:خوب عروس خانم خوشگلمون بره لباسشو عوض کنه.(شنیده ولی نادیده گرفت)
ا/ت: چشماتون خوشگل می بینه.
پرش زمانی تو ماشین
جیمین:یادم رفت بهت بگم بابام امروز دعوتمون کرده بود خونشون.
ا/ت:وایی چرا گفتی یه لباس خوب می پوشیدم.
جیمین:به هر حال یه هرزه زشتی
ا/ت:.......
پرش زمانی دم در خونه بابای جیمین
بابای جیمین:خوش آمدید پسرم و عروس خوشگلم چقد بهم می آیین.
یونا:کیه بابا ؟جیمین اومده ؟(از دم تلویزیون داد می زنه)
مامان جیمین:خفه شو ا/ت هم اومده.
یونا:خاک به سرم ........ (میره دم در)
سلام ..وایی چقدر خوشگلیی من خواهر بزرگتر جیمین یونا هستم از دیدنت خیلی خوشحالمممم. بفرمایید بشینین.
یونا: عروس خوشگل داماد هم خوشگل اوففف بچشون چی بشههه.
مامان جیمین:لینا عزیزم ساکتتتت. آها غذا حاضره بفرمایید حتما خیلی گشنتونه.
*وسط غذا
بابای جیمین: خوب می دونم زوده ولی کی می خوایین یه وارث بیارین؟
*ا/ت غذا میپره تو گلوش
مامان جیمین:عزیزمممممم
بابای جیمین:خدمتکار براش آب بیار.
*غذا تموم شد و رفتن نشستن سر چایی خوردن(یه رگشون ایرانیه 😂)
بابای جیمین:جیمین کت و شلوار تو هم حاضر شد و پس فردا عروسیتونه و فردا هم عکاسی عروسی
جیمین:باشع
مامان جیمین:یونا جیهوپ(شوهر یونا) نمی خواد بیاد برای عروسی؟
یونا:چرا امشب میرسه
...............
ادامه دارد....
از الان گفته باشم یونا رو از شخصیت خودم برداشتمممم و معرفی می کنم شوهرم جیهوپهه😂🤡
#فیک #سناریو #وانشات
ساری اگه بد بودد.مایل به حمایت؟؟✨
۳۰.۷k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.