پارت ۸ ( پارت آخر):
کوک : تفنگو گذاشتم روی سرم خواستم شلیک کنم که جیمین اومد جلو و گفت لطفاً این کارو نکن تو آدم خوبی هستی .
چجوری میتونی اینو بگی جیمین ؟ من سعی کردم تو رو بکشم . سعی کردم ا.ت رو بکشم خانوادم خانواده ی تو رو کشتن من باعث بدبختی تو شدم.
جیمین : اره خواستی من و ا.ت رو بکشی ولی نکشتی .
خودت داری میگی خانوادت خانواده منو کشت تو که نکشتی تو حتی باعث مرگشون هم نبودی ما قبل از مرگ خانوادم باهم دوست بودیم ملی خاطره داریم نمیتونم دوباره از دستت بدم کوک .
( ویو ۱۲ سال پیش قبل مرگ خانواده جیمین )
از زبان راوی :
کوک و جیمین از بچگی باهم دوست بودن و همیشه با هم بودن خانواده جیمین مافیا بود و خانواده کوک هم مافیا بود.
خانواده هاشون سر یه موضوعی دعواشون میشه و پدر کوک همه ی خانواده جیمین رو میکشن حتی مادر کوک رو .
جیمین که از بیرون میاد و میبینه که خانوادشو مردن خیلی شکه میشه در مالی که فقط ۱۳ سالش بوده . کوک متوجه میشه که پدرش خانواده جیمین و حتی مادرش رو کشته و از اونجا به عدم از پدرش متنفر میشه و دیگه باهاش حرف نمیزنه و برای عذاب وجدانی که داشته رابطشو با جیمین قط میکنه چون میدونستم که پدرش اونا رو کشته ولی جیمین نمیدونسته . پدر کوک چند سال بعد توسط یه مافیای دیگه کشته میشه وادامه داستان رو خودتون میدونید.
چند سال بعد که جیمین و جونگ کوک خیلی اتفاقی هم کلاسی میشن جیمین کوک رو نمشناسه ولی کوک اون رو میشناسه و عاشق ا.ت میشه وقتی میفهمه جیمین هم عاشق ا.ته و ا.ت هم عاشق جیمین از جیمین متنفر میشه و تصمیم میگیره اون رو بکشه .
(برگشت به زمان حال)
جیمین تفنگو از جونکوک گرفت و کوبید زمین و تنفگ شکست همدیگه رو بغل کردن و بعد کوک رفت پیش از.ت و ازش معذرت خواهی کرد. ا.ت کوک رو بغل کرد و گفت میتونیم از این به بعد دوست تا صمیمی باشیم نه؟
کوک گفت البته .
ا.ت : ولی وایسا ببینم جیمین تو این همه سال منو اسکل کردی ؟ چرا نیومدی پیشم؟ اصلا چجوری الان زنده ای؟
جیمین : خب معلومه کوک وقتی تو رو از کارخونه برد بیرون اومد و دست منو باز کرد کمکم کرد برم بیرون ولی خب بمب منفجر شد و آسیب دیدم برای همین چند سال رفتم خارج و درمان شدم و تمام مدت کوک ازم مراقبت میکرد تازه چن ماهه که برگشتم .
ا.ت : یعنی تو بودی که تعقیبم میکردی ؟
جیمین : اره ، نمیدونستم چجوری بیام و باهات حرف بزنم برای همین فقط از دور میدیدمت .
(چند ماه بعد)
کوک ، جیمین و ا.ت دوستای خوبی بودن جیمین و ا.ت باهم قرار میزاشتن و ا.ت جیمین رو به خانوادش معرفی کرد و تمام داستان و گفت .
و اونا تا ابد با هم به خوبی خوشی زندگی کردند .
(مثل فیلمای ایرانی تمومش کردم 😁🫂)
میشه لایک کنید پلیییز ؟
چجوری میتونی اینو بگی جیمین ؟ من سعی کردم تو رو بکشم . سعی کردم ا.ت رو بکشم خانوادم خانواده ی تو رو کشتن من باعث بدبختی تو شدم.
جیمین : اره خواستی من و ا.ت رو بکشی ولی نکشتی .
خودت داری میگی خانوادت خانواده منو کشت تو که نکشتی تو حتی باعث مرگشون هم نبودی ما قبل از مرگ خانوادم باهم دوست بودیم ملی خاطره داریم نمیتونم دوباره از دستت بدم کوک .
( ویو ۱۲ سال پیش قبل مرگ خانواده جیمین )
از زبان راوی :
کوک و جیمین از بچگی باهم دوست بودن و همیشه با هم بودن خانواده جیمین مافیا بود و خانواده کوک هم مافیا بود.
خانواده هاشون سر یه موضوعی دعواشون میشه و پدر کوک همه ی خانواده جیمین رو میکشن حتی مادر کوک رو .
جیمین که از بیرون میاد و میبینه که خانوادشو مردن خیلی شکه میشه در مالی که فقط ۱۳ سالش بوده . کوک متوجه میشه که پدرش خانواده جیمین و حتی مادرش رو کشته و از اونجا به عدم از پدرش متنفر میشه و دیگه باهاش حرف نمیزنه و برای عذاب وجدانی که داشته رابطشو با جیمین قط میکنه چون میدونستم که پدرش اونا رو کشته ولی جیمین نمیدونسته . پدر کوک چند سال بعد توسط یه مافیای دیگه کشته میشه وادامه داستان رو خودتون میدونید.
چند سال بعد که جیمین و جونگ کوک خیلی اتفاقی هم کلاسی میشن جیمین کوک رو نمشناسه ولی کوک اون رو میشناسه و عاشق ا.ت میشه وقتی میفهمه جیمین هم عاشق ا.ته و ا.ت هم عاشق جیمین از جیمین متنفر میشه و تصمیم میگیره اون رو بکشه .
(برگشت به زمان حال)
جیمین تفنگو از جونکوک گرفت و کوبید زمین و تنفگ شکست همدیگه رو بغل کردن و بعد کوک رفت پیش از.ت و ازش معذرت خواهی کرد. ا.ت کوک رو بغل کرد و گفت میتونیم از این به بعد دوست تا صمیمی باشیم نه؟
کوک گفت البته .
ا.ت : ولی وایسا ببینم جیمین تو این همه سال منو اسکل کردی ؟ چرا نیومدی پیشم؟ اصلا چجوری الان زنده ای؟
جیمین : خب معلومه کوک وقتی تو رو از کارخونه برد بیرون اومد و دست منو باز کرد کمکم کرد برم بیرون ولی خب بمب منفجر شد و آسیب دیدم برای همین چند سال رفتم خارج و درمان شدم و تمام مدت کوک ازم مراقبت میکرد تازه چن ماهه که برگشتم .
ا.ت : یعنی تو بودی که تعقیبم میکردی ؟
جیمین : اره ، نمیدونستم چجوری بیام و باهات حرف بزنم برای همین فقط از دور میدیدمت .
(چند ماه بعد)
کوک ، جیمین و ا.ت دوستای خوبی بودن جیمین و ا.ت باهم قرار میزاشتن و ا.ت جیمین رو به خانوادش معرفی کرد و تمام داستان و گفت .
و اونا تا ابد با هم به خوبی خوشی زندگی کردند .
(مثل فیلمای ایرانی تمومش کردم 😁🫂)
میشه لایک کنید پلیییز ؟
۴.۴k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.