فیک ته ته فصل ① پارت ⁷ ♡ نفرت تا عشق♡
از زبان لیزلی:
رسیدم خونه دیگه کم کم ساعت ۳ بود
خیلی بدنم خسته بود
نمیدونم چرا فکنم خیلی محکم خوردم زمین .. ولش..
همینجوری تو فکر بودم که..
گوشیم زنگ خورد
ریئس: الو سلام لیزلی
لیزلی: الو سلام بله رئیس
ریئس: دخترم امروز نیومدی مشکلی پیش اومده نکنه مریض شدی
لیزلی: امم نه فقط دیشب خب خسته بودم چطوری بگم اصلا یادم رفت بیام هههه
ریئس: تو یادت بره غیر ممکنه
لیزلی: چرا
ریئس: خب تو تا امروز بدون یه روز مرخصی اومدی
لیزلی: اها ههههه راستی کار مهمی داشتید؟
ریئس: اره خواستم بگم قراره یه چند نفر مشهور بیان اینجا واسه همین کارمند زیاد میخوایم واسه همین خواستم بگم اگه مریض نیستی یا جایی نیستی میتونی تکون بخوری بیای امروز بیشتر از روزای دیگه نیازت داریم
لیزلی: باشه باشه حتما میام نیم ساعت دیگه فوقش برسم
ریئس: وای خداا خیلی مهربونی دخترمم
لیزلی: ههه من خودمم حوصلم سر رفته بود
ریئس: ههه باشه خوبه میبینمت دخترم
لیزلی: باش پس فعلا خدانگهدار
ریئس: خدافظ مواظب خودت باش
لیزلی: شما هم همینطور خدافظ
لیزلی: سری رفتم سمت اتاق یه دامن قرمز پوشیدم و یه نیم تنه مشکی رفتم
لیزلی: کفش های مشکی پوشیدم و بدو بدو رفتم سمت رستوران پیاده رفتم چون نزدیک بود
رسیدم که گفتم سلام اقای سونگ جو اومدم
نکته: سونگ جو همون ریئس لیزلی هست
ریئس: سلام دختر خوشگلم
لیزلی: لبخندی زدم و گفتم: خیلی خب من برم سر کار
ریئس: نه نمیخواد نگفتم بیای اینجا کار کنی
لیزلی: خب بجز کار اینجا چیکار میتونم بکنم
ریئس: خب مگه چی میشه بیا بشین همینجا
ذهن ریئس:
مطمعنم یکی از این ادم های مشهور از این دختر خوشش میاد این دختر خیلی خوشگله از بچگی اینجا کار کرده و مثل دختر نداشتمه
لیزلی: باشه میشینم
یهو در باز شد فکنم همون ادمای مشهور بودن که اقای سونگ جو گفت ولی یاااااا خداااااا اینا چقدر زیادننن ۷نفرنننننن
لیزلی: آروم گفتم ببخشید آقای سونگ جو اینا زیاد نیستن
ریئس: مگه چیه خب
لیزلی: هیچی
ذهن لیزلی: همشون ماسک زده بودن اومدن سمت اقای سونگ جو ولی من خب رفتم که حرف بزنن
رفتم دست شویی یهوو...
یه مرده که توی اون هفت نفر دیده بودمش اومد تو
گفتم: وا اقا اینجا دستشویی زنانه هست هااا
ته ته: باش یه دقیقه الان میرم تومم
لیزلی: برو بیرون اقا شاید یکی از دستشویی بیاد بیرون میبینه دعواتون میشه
ته ته: ای خدا این دختره چه خره الان لوم میده
از اون موقع هیچ تغییری نکرده!
لیزلی: بر.. و دهنمو با دستش گرفت
ته ته: ماسکمو در آوردم
لیزلی: ههههه (شوکه شدن!)
ته ته: دستمو برداشتم
لیزلی: الان داد میزنه اههه
ته ته: اینو گفت خواست داد بزنه تا یه صدای کوچیک ازش در اومد سری فقط این به ذهنم رسید لبمو گذاشتم رو لبش
لیزلی: امم برو کنار ببینم
ته ته: یهو اون کسی که نباید میومد اومد یهو رومو کردم سمت هانگو دخترو چسبوندم به خودم یهو بوسیدمش که هانگو نفهمه کی هستم
هانگوو: عهه وای ببخشید اشتباه گرفتم
ته ته: عه مرتیکه برو بیرون چرا داری نگاه میکنی
هانگوو: ببخشید رفتم بیرون...
نکته: هانگوو دوست ته ته بوده که سر اینکه باهم دعواشون شده اومده بود انتقام بگیره که ته ته در رفته که برخورده به لیزلی..
لیزلی: عهههه مرتیکه گمشوووو ابرومو بردی
ته ته: برو بابا از خداتم باشه من رفتم بابا
لیزلی: کثافت رفت میخواستم بکشمش ولی اینجا محل کارم بود
...............
برای پارت های بعدی
۲۰لایک💜
۱۰ کامنت🤍
۵فالور🐾
رسیدم خونه دیگه کم کم ساعت ۳ بود
خیلی بدنم خسته بود
نمیدونم چرا فکنم خیلی محکم خوردم زمین .. ولش..
همینجوری تو فکر بودم که..
گوشیم زنگ خورد
ریئس: الو سلام لیزلی
لیزلی: الو سلام بله رئیس
ریئس: دخترم امروز نیومدی مشکلی پیش اومده نکنه مریض شدی
لیزلی: امم نه فقط دیشب خب خسته بودم چطوری بگم اصلا یادم رفت بیام هههه
ریئس: تو یادت بره غیر ممکنه
لیزلی: چرا
ریئس: خب تو تا امروز بدون یه روز مرخصی اومدی
لیزلی: اها ههههه راستی کار مهمی داشتید؟
ریئس: اره خواستم بگم قراره یه چند نفر مشهور بیان اینجا واسه همین کارمند زیاد میخوایم واسه همین خواستم بگم اگه مریض نیستی یا جایی نیستی میتونی تکون بخوری بیای امروز بیشتر از روزای دیگه نیازت داریم
لیزلی: باشه باشه حتما میام نیم ساعت دیگه فوقش برسم
ریئس: وای خداا خیلی مهربونی دخترمم
لیزلی: ههه من خودمم حوصلم سر رفته بود
ریئس: ههه باشه خوبه میبینمت دخترم
لیزلی: باش پس فعلا خدانگهدار
ریئس: خدافظ مواظب خودت باش
لیزلی: شما هم همینطور خدافظ
لیزلی: سری رفتم سمت اتاق یه دامن قرمز پوشیدم و یه نیم تنه مشکی رفتم
لیزلی: کفش های مشکی پوشیدم و بدو بدو رفتم سمت رستوران پیاده رفتم چون نزدیک بود
رسیدم که گفتم سلام اقای سونگ جو اومدم
نکته: سونگ جو همون ریئس لیزلی هست
ریئس: سلام دختر خوشگلم
لیزلی: لبخندی زدم و گفتم: خیلی خب من برم سر کار
ریئس: نه نمیخواد نگفتم بیای اینجا کار کنی
لیزلی: خب بجز کار اینجا چیکار میتونم بکنم
ریئس: خب مگه چی میشه بیا بشین همینجا
ذهن ریئس:
مطمعنم یکی از این ادم های مشهور از این دختر خوشش میاد این دختر خیلی خوشگله از بچگی اینجا کار کرده و مثل دختر نداشتمه
لیزلی: باشه میشینم
یهو در باز شد فکنم همون ادمای مشهور بودن که اقای سونگ جو گفت ولی یاااااا خداااااا اینا چقدر زیادننن ۷نفرنننننن
لیزلی: آروم گفتم ببخشید آقای سونگ جو اینا زیاد نیستن
ریئس: مگه چیه خب
لیزلی: هیچی
ذهن لیزلی: همشون ماسک زده بودن اومدن سمت اقای سونگ جو ولی من خب رفتم که حرف بزنن
رفتم دست شویی یهوو...
یه مرده که توی اون هفت نفر دیده بودمش اومد تو
گفتم: وا اقا اینجا دستشویی زنانه هست هااا
ته ته: باش یه دقیقه الان میرم تومم
لیزلی: برو بیرون اقا شاید یکی از دستشویی بیاد بیرون میبینه دعواتون میشه
ته ته: ای خدا این دختره چه خره الان لوم میده
از اون موقع هیچ تغییری نکرده!
لیزلی: بر.. و دهنمو با دستش گرفت
ته ته: ماسکمو در آوردم
لیزلی: ههههه (شوکه شدن!)
ته ته: دستمو برداشتم
لیزلی: الان داد میزنه اههه
ته ته: اینو گفت خواست داد بزنه تا یه صدای کوچیک ازش در اومد سری فقط این به ذهنم رسید لبمو گذاشتم رو لبش
لیزلی: امم برو کنار ببینم
ته ته: یهو اون کسی که نباید میومد اومد یهو رومو کردم سمت هانگو دخترو چسبوندم به خودم یهو بوسیدمش که هانگو نفهمه کی هستم
هانگوو: عهه وای ببخشید اشتباه گرفتم
ته ته: عه مرتیکه برو بیرون چرا داری نگاه میکنی
هانگوو: ببخشید رفتم بیرون...
نکته: هانگوو دوست ته ته بوده که سر اینکه باهم دعواشون شده اومده بود انتقام بگیره که ته ته در رفته که برخورده به لیزلی..
لیزلی: عهههه مرتیکه گمشوووو ابرومو بردی
ته ته: برو بابا از خداتم باشه من رفتم بابا
لیزلی: کثافت رفت میخواستم بکشمش ولی اینجا محل کارم بود
...............
برای پارت های بعدی
۲۰لایک💜
۱۰ کامنت🤍
۵فالور🐾
۵۸.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.