سرنوشت من (پارت ۳ )

سرنوشت من (پارت ۳ )
اوجوما دفت داخل اتاق و ا/ت رو برد گذاشت توی حموم تا بدن پر از خونش رو بشوره.
دقایقی بعد
خب اجوما ا/ت رو شست وقتی اجوما ا/ت رو شست و وقتی اجوما رفت برای ا/ت لباس بیاره ا/ت بهوش میاد
ا/ت ویو
وقتی چشمام رو باز کردم توی حموم بودم و بدنم خیس بود یعنی چیشده
کم کم یادم اومد
یهو اجوما درو باز کرد و منم جیغ کشیدم . اجوما درو بست
اجوما : چیزی نیست دخترم منم بیا لباس تمیز
+ممنون
لباس رو گرفتم و پوشیدم
وقتی لباس رو پدشیدم رفتم بیرون توی اتاق نشستم رو تخت
(توی اتاق حموم هست )
وشروع کردم به صورت خفه گریه کردن
که یهو در باز شد کوک بود تا دیدمش خشکم زد . گفت :
_حواست به رفتارت باشه که اگه نباشه بد می بینی
..........+
کوک درو بست و رفت
ا/ت ویو
وقتی رفت بیرون شروع کردم خفه گریه کردن
همین جور داشتم گریه میکردم که چشمم به پنجره افتاد و با خودم گفتم از پنجره فرار میکنم سریع رفتم و درو قفل کردم ، در پنجره رو باز کردم ارتفاعش زیاد نبود
می تونستم بپرم
از پنجره پریدم پایی چند تا نگهبان جلومو گرفتن داشتم دست و پنجره میزدم که یهو خودش اومد .
_فرکر کردی می تونی فرار کنی پوز خند 😏
+تو رو خودا ولم کن من نمی خوام اینجا باشم (گریه)
_حرف نباشه ببرینش





این یکیو کم میزارم
تا پارت بعد بای