توکیو ریونجرز ۶
ویو ا.ت : من و کازوتورا بعد ۲دقیقه از هم جدا شدیم .داشتم از خجالت آب میشدم که یهو در اتاق باز شد .بین این همه آدم آخه خدا وکیلی باید ریندو بیاد تو اتاق.
ویو ریندو : دیدم کازوتورا داره ا.ت رو با خودش میبره تو اتاق منم رفتم ؛دیدم در بست است . ولی صداشون خوب میدونستم بشنوم .دیگه تحملم سر رسید در اتاق رو باز کردم دیدم کازوتورا داره ا.ت رو میبوسه .
ریندو : داشتین چیکار میکردین ؟
ا.ت :نگاه اون طور که فکر میکنی نیست .
کازوتورا : دقیقاً همون طور که فکر میکنی هست .
کازوتورا: ریندو تو دقیقاً اینجا چیکار میکنی ؟
ریندو : کار ا.ت داشتم .
ا.ت :کار من داشتی ریندو سان؟(با حالت تعجب)
ریندو :بعداً بهت میگم ،الا من باید بدونم چرا کازوتورا داشته کسی که متعلق به من هست رو میبوسیده؟
ا.ت و کازوتورا:هاااا (تعجب فراوان)
ا.ت: من متعلق به تو بودم و خبر نداشتم ؟(تعجب +کیوت)
ریندو :بله ،خبر نداشتی دیگه ربطی به من نداره.
ریندو : کازوتورا تو هنوز جواب سوال منو ندادی ،چرا داشتی ا.ت میبوسیدی؟
کازوتورا:تورو سننه
راوی (خلاصه جنگ جهانی سوم هم بین ریندو و کازوتورا شروع شد)
ا.ت : ی سوال الا سر من بحث دارین میکنین ؟
ریندو ،کازتورا :اره .
ویوا.ت: کازوتورا و ریندو داشتن سر من بحث میکردن .نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. نمیدونستم چیکار کنم رفتم پایین.رفتم به ران گفتم بیاد بالا اوضاع خر تو خره .
ویو ران :ا.ت اومد پایین گفت ران بیا بریم بالا اوضاع خر تو خره.(بچه ها ا.ت همه ی این حرف هارو تو گوش ران گفت.)
رفتم بالا دیدم گیس و گیس کشیه.رفتم ریندو رو از کازوتورا جدا کردم بردم تو حیاط.
ویو ا.ت : ران بچه ها رو جدا کرد .خودش و ریندو رفتن تو حیاط و منم رفتم تو بغل کازوتورا .نمیدونم چرا تو بغلش حس آرامش داشتم .(خره عاشق شدی )
کازوتورا:ببخشید .
ا.ت :چرا ؟
کازوتورا:که همچین اتفاقی افتاد.
ا.ت:چرا با ریندو سر من بحث کردین ؟
کازوتورا : ا.ت من تو رو ...
ویو کازوتورا:میخواستم به ا.ت بگم عاشقشم که اجازه نداد حرفم تموم شه و ل.ب.ا.ش رو روی ل.ب.ا.م گذاشت.
ا.ت : میدونم میخوای چی بگی منم همینطور.
ویو ا.ت : میخواست بهم بگه که دوسم داره منم تحمل نکردم اجازه ندادم حرفش رو بگه و بوسیدمش .داشتیم هم رو میبوسیدیم که یهو در باز شد .....
ویو ریندو : دیدم کازوتورا داره ا.ت رو با خودش میبره تو اتاق منم رفتم ؛دیدم در بست است . ولی صداشون خوب میدونستم بشنوم .دیگه تحملم سر رسید در اتاق رو باز کردم دیدم کازوتورا داره ا.ت رو میبوسه .
ریندو : داشتین چیکار میکردین ؟
ا.ت :نگاه اون طور که فکر میکنی نیست .
کازوتورا : دقیقاً همون طور که فکر میکنی هست .
کازوتورا: ریندو تو دقیقاً اینجا چیکار میکنی ؟
ریندو : کار ا.ت داشتم .
ا.ت :کار من داشتی ریندو سان؟(با حالت تعجب)
ریندو :بعداً بهت میگم ،الا من باید بدونم چرا کازوتورا داشته کسی که متعلق به من هست رو میبوسیده؟
ا.ت و کازوتورا:هاااا (تعجب فراوان)
ا.ت: من متعلق به تو بودم و خبر نداشتم ؟(تعجب +کیوت)
ریندو :بله ،خبر نداشتی دیگه ربطی به من نداره.
ریندو : کازوتورا تو هنوز جواب سوال منو ندادی ،چرا داشتی ا.ت میبوسیدی؟
کازوتورا:تورو سننه
راوی (خلاصه جنگ جهانی سوم هم بین ریندو و کازوتورا شروع شد)
ا.ت : ی سوال الا سر من بحث دارین میکنین ؟
ریندو ،کازتورا :اره .
ویوا.ت: کازوتورا و ریندو داشتن سر من بحث میکردن .نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. نمیدونستم چیکار کنم رفتم پایین.رفتم به ران گفتم بیاد بالا اوضاع خر تو خره .
ویو ران :ا.ت اومد پایین گفت ران بیا بریم بالا اوضاع خر تو خره.(بچه ها ا.ت همه ی این حرف هارو تو گوش ران گفت.)
رفتم بالا دیدم گیس و گیس کشیه.رفتم ریندو رو از کازوتورا جدا کردم بردم تو حیاط.
ویو ا.ت : ران بچه ها رو جدا کرد .خودش و ریندو رفتن تو حیاط و منم رفتم تو بغل کازوتورا .نمیدونم چرا تو بغلش حس آرامش داشتم .(خره عاشق شدی )
کازوتورا:ببخشید .
ا.ت :چرا ؟
کازوتورا:که همچین اتفاقی افتاد.
ا.ت:چرا با ریندو سر من بحث کردین ؟
کازوتورا : ا.ت من تو رو ...
ویو کازوتورا:میخواستم به ا.ت بگم عاشقشم که اجازه نداد حرفم تموم شه و ل.ب.ا.ش رو روی ل.ب.ا.م گذاشت.
ا.ت : میدونم میخوای چی بگی منم همینطور.
ویو ا.ت : میخواست بهم بگه که دوسم داره منم تحمل نکردم اجازه ندادم حرفش رو بگه و بوسیدمش .داشتیم هم رو میبوسیدیم که یهو در باز شد .....
۵.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.