"تيمارستان صورتی " پارت بیست و هفتم
ویو جیمین
دستش رو گرفتم و نزاشتم که بره
ا/ت:چیکار میکنی؟
جیمین:ازم میترسیدی ..چیشد؟
ا/ت:دیگه نمیترسم ولم کن..
جیمین:دوسش داری؟
ا/ت:چی؟
جیمین:میگم دوسش داری؟*نسبتا داد*
ا/ت:به تو چه سر منم داد نزن فهمیدی..
جیمین:پس روزایی که واسه م..
ا/ت:اون روزا تموم شد ..فهمیدی؟وقتایی که همش ردم میکردی تموم شد..دیگه اون دختر قبلی نیستم..گم شو..میخوام قرصام رو بخورم ولم کن
دستش رو ول کردم..نشونت میدم..
ویو ا/ت
خسته شدم از این زندگی ..که چی همش باید یکی آزارم بده..یعنی نباید ی روز خوش ببینم؟
خواستم در اتاقم رو باز کنم که یعنی مانع شد ..جیمین؟
ا/ت:دیگه چی میخوای هااا؟
جیمین:تورو
توی ی حرکت منو برگردوند و چسبوندم به دیوار..سرش رو نزدیکم میکرد ..انگاری که میخواست ببوسم..که با شدت ازم جدا شد ..جونگ کوک اومده بود..
جونگ کوک:داری چه غلطی میکنیی؟
جیمین:همون غلطی که تو چند سال پیش کردییی
ا/ت:جونگ ک..
جونگ کوک دستم رو گرفت و برد پشت سرش..
ا/ت:ایی یواش تر دستم ..
جونگ کوک:دیگه نبینم نزدیک اموال من بشی فهمیدی؟این همه سال دوستی رو خراب نکن..
جیمین:این دوستی خیلی وقته از هم پاشیده ..از همون وقتی که تو به اموالم نزدیک شدی
جونگ کوک:کاری نکن بالایی سر بیارم..
ا/ت:بس کنین..حالم بدهه شدهه بزارین قرصام رو بخورم..
جونگ کوک دستم رو گرفت و برد توی اتاقم..تنه ی محکمی هم به جیمین زد..
قرصام رو از روی میز برداشتم و خوردم
ا/ت:جونگ کوک من تقصیری..
جونگ کوک محکم اومد و میبوسیدم..بعد از چند لحظه ازم جدا شد..
جونگ کوک:دیگه از خودم جدات نمیکنم..
ا/ت:تو..چیکار کردی دقیقا؟
جونگ کوک:بوسیدمت..کاری که هرکسی با عشقش میکنه..
ا/ت:واقع..
جونگ کوک:هیشش..بگیر بخواب..
ا/ت:تو نمیری؟
جونگ کوک:نخیر بگیر بخواب..
..
حمایت کنیننننن
دستش رو گرفتم و نزاشتم که بره
ا/ت:چیکار میکنی؟
جیمین:ازم میترسیدی ..چیشد؟
ا/ت:دیگه نمیترسم ولم کن..
جیمین:دوسش داری؟
ا/ت:چی؟
جیمین:میگم دوسش داری؟*نسبتا داد*
ا/ت:به تو چه سر منم داد نزن فهمیدی..
جیمین:پس روزایی که واسه م..
ا/ت:اون روزا تموم شد ..فهمیدی؟وقتایی که همش ردم میکردی تموم شد..دیگه اون دختر قبلی نیستم..گم شو..میخوام قرصام رو بخورم ولم کن
دستش رو ول کردم..نشونت میدم..
ویو ا/ت
خسته شدم از این زندگی ..که چی همش باید یکی آزارم بده..یعنی نباید ی روز خوش ببینم؟
خواستم در اتاقم رو باز کنم که یعنی مانع شد ..جیمین؟
ا/ت:دیگه چی میخوای هااا؟
جیمین:تورو
توی ی حرکت منو برگردوند و چسبوندم به دیوار..سرش رو نزدیکم میکرد ..انگاری که میخواست ببوسم..که با شدت ازم جدا شد ..جونگ کوک اومده بود..
جونگ کوک:داری چه غلطی میکنیی؟
جیمین:همون غلطی که تو چند سال پیش کردییی
ا/ت:جونگ ک..
جونگ کوک دستم رو گرفت و برد پشت سرش..
ا/ت:ایی یواش تر دستم ..
جونگ کوک:دیگه نبینم نزدیک اموال من بشی فهمیدی؟این همه سال دوستی رو خراب نکن..
جیمین:این دوستی خیلی وقته از هم پاشیده ..از همون وقتی که تو به اموالم نزدیک شدی
جونگ کوک:کاری نکن بالایی سر بیارم..
ا/ت:بس کنین..حالم بدهه شدهه بزارین قرصام رو بخورم..
جونگ کوک دستم رو گرفت و برد توی اتاقم..تنه ی محکمی هم به جیمین زد..
قرصام رو از روی میز برداشتم و خوردم
ا/ت:جونگ کوک من تقصیری..
جونگ کوک محکم اومد و میبوسیدم..بعد از چند لحظه ازم جدا شد..
جونگ کوک:دیگه از خودم جدات نمیکنم..
ا/ت:تو..چیکار کردی دقیقا؟
جونگ کوک:بوسیدمت..کاری که هرکسی با عشقش میکنه..
ا/ت:واقع..
جونگ کوک:هیشش..بگیر بخواب..
ا/ت:تو نمیری؟
جونگ کوک:نخیر بگیر بخواب..
..
حمایت کنیننننن
۸.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.