* * زندگی متفاوت
🐾پارت 82
#leoreza
هنو خونه نیومده بود
عصبی پاهام ضرب گرفته بودم کجا میتونستم باشه اخه مگه جایی هم داشتت که رفته باشه
دیانا:دارم از نگرانی میمیرم اخه مگه کجا داره که بره
ساحل:حالا میاد نگران نباش
قفسه سینم از اعصبانیت بالا و پایین میرفت خواستم بلند شم برم سمتش
بگم ایییی جندههه تو همونییی نبودیی
که بر من شرطط گذاشتی اخخ که چقد به خونت تشنه ام ساحللل که ارسلانی که جلو پنجره بود گفت
ارسلان:دیدین اومد بعد بگینن فلان بیسار حالا یکم خواسته خلوت کنه دیگه چیه مگه
چشم غره ای بهش رفتم
که در خونه باز شد پانیذ اومد تو مث موش اب کشیده وارد خونه شد بینیش قرمز شده بود اگه ساحل اینجا نبود انقدر تو بغلم میکردم تا خفه بشه ولی
چیکار کنمم بخاطر خودشه
پانیذ:سلامم
دیانا:واییی کجا بدویی دلم هزار راه رفت
پانیذ:یکم رفتم قدمم بزنم
ساحل:یکممم بود هممون دق دادی دختر تو
جوری حرف میزد انگار رفاقت زیادی باهاش داشته و داره از نگرانی میمیره خداایاا این دیگه کی اخه
پانیذ:ببخشید فک نمیکردم تو نگران شیی با اجازه
بعد رفت طبقه ی بالا
ارسلان رفت پیشه دیانا دستش دور گردنش انداخت
ارسلان : بیا به تو هم اب قند بدمم مردیی
رفتن اشپزخونه ساحل دستش حلقه کرد دور بازوم
ساحل:بریمم عشقمم بالا
انگار نه انگار چیزی شده نگاهش گرفتم دیدم پانیذ داره به ما زل میزنه
و زمزمه وار اروم گف
ساحل:اگه دست از پا خطا کنی میدونی که چیکار میکنم
مجبورن دستم دور گردنش انداختم و با بهم به سمت بالا رفتیم
رضا:ارع عشقم چرا که نه
وقتی رسیدیم بالا خبری از پانیذ نبود اره اون دیده بود ولی پشت پرده رو ندیده بود
و این کاملاا برای منیی که میخامم گام بلندی بردارمم خیلی سخته
ساحل:بریم اتاقتت دراز بکشیمم تا شام
رضا:نه میدونی که من کلا تو اتاقم حساسم مخصوصا تختم بعدشم میخام برم اتاقم کارای فردا رو انجام بدم بهتر بری اتاق خودت
ساحل:باشه عشقم هر چی تو بگی
رو پاشنه هاش وایستاد و رو گونم بوسه ای زد (نویسنده:میدونم قشنگ دارین اینجاش میسوزین ولی چیکار کنم اینم بخشی از رمانه 😑☺) چشمام رو هم فشردم تا خودمو کنترل کنم و یه نفس عمیق کشیدم
ساحل به اتاق خودش رفت منم وارد اتاق خودم شدم چنان در محکم بستم
ممکن بود در از جاش کنده بشه خدایاا تو این با چه امیدیی افرییدیی بلاایی جونن منن
نه خجالت سرش میشه
نه بی حیا
نه بی شرم بودن
نه ...........استغفرلله
رفتم حموم تا کمی از عصبی بودنم کم کنه.....
#leoreza
هنو خونه نیومده بود
عصبی پاهام ضرب گرفته بودم کجا میتونستم باشه اخه مگه جایی هم داشتت که رفته باشه
دیانا:دارم از نگرانی میمیرم اخه مگه کجا داره که بره
ساحل:حالا میاد نگران نباش
قفسه سینم از اعصبانیت بالا و پایین میرفت خواستم بلند شم برم سمتش
بگم ایییی جندههه تو همونییی نبودیی
که بر من شرطط گذاشتی اخخ که چقد به خونت تشنه ام ساحللل که ارسلانی که جلو پنجره بود گفت
ارسلان:دیدین اومد بعد بگینن فلان بیسار حالا یکم خواسته خلوت کنه دیگه چیه مگه
چشم غره ای بهش رفتم
که در خونه باز شد پانیذ اومد تو مث موش اب کشیده وارد خونه شد بینیش قرمز شده بود اگه ساحل اینجا نبود انقدر تو بغلم میکردم تا خفه بشه ولی
چیکار کنمم بخاطر خودشه
پانیذ:سلامم
دیانا:واییی کجا بدویی دلم هزار راه رفت
پانیذ:یکم رفتم قدمم بزنم
ساحل:یکممم بود هممون دق دادی دختر تو
جوری حرف میزد انگار رفاقت زیادی باهاش داشته و داره از نگرانی میمیره خداایاا این دیگه کی اخه
پانیذ:ببخشید فک نمیکردم تو نگران شیی با اجازه
بعد رفت طبقه ی بالا
ارسلان رفت پیشه دیانا دستش دور گردنش انداخت
ارسلان : بیا به تو هم اب قند بدمم مردیی
رفتن اشپزخونه ساحل دستش حلقه کرد دور بازوم
ساحل:بریمم عشقمم بالا
انگار نه انگار چیزی شده نگاهش گرفتم دیدم پانیذ داره به ما زل میزنه
و زمزمه وار اروم گف
ساحل:اگه دست از پا خطا کنی میدونی که چیکار میکنم
مجبورن دستم دور گردنش انداختم و با بهم به سمت بالا رفتیم
رضا:ارع عشقم چرا که نه
وقتی رسیدیم بالا خبری از پانیذ نبود اره اون دیده بود ولی پشت پرده رو ندیده بود
و این کاملاا برای منیی که میخامم گام بلندی بردارمم خیلی سخته
ساحل:بریم اتاقتت دراز بکشیمم تا شام
رضا:نه میدونی که من کلا تو اتاقم حساسم مخصوصا تختم بعدشم میخام برم اتاقم کارای فردا رو انجام بدم بهتر بری اتاق خودت
ساحل:باشه عشقم هر چی تو بگی
رو پاشنه هاش وایستاد و رو گونم بوسه ای زد (نویسنده:میدونم قشنگ دارین اینجاش میسوزین ولی چیکار کنم اینم بخشی از رمانه 😑☺) چشمام رو هم فشردم تا خودمو کنترل کنم و یه نفس عمیق کشیدم
ساحل به اتاق خودش رفت منم وارد اتاق خودم شدم چنان در محکم بستم
ممکن بود در از جاش کنده بشه خدایاا تو این با چه امیدیی افرییدیی بلاایی جونن منن
نه خجالت سرش میشه
نه بی حیا
نه بی شرم بودن
نه ...........استغفرلله
رفتم حموم تا کمی از عصبی بودنم کم کنه.....
۱۲.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.