part⁶⁸🦖🗿
جانگ می « من به کل دنیا سفر کرده بودم! شبایی که از همه چی و همه کس خسته بودم و غرق رویا شدم....همراه با ابر رویا به دریا و دشت سر زده بودم و پستی و بلندی دنیا رو پشت سر گذاشتم! موسیقی مانند جادویی روحم رو در بر میگرفت و منو همراه خودش میکرد..... با کم اوردن نفس سرفه ای کردم و فلوت رو کنار گذاشتم! اما همین که چشمام رو باز کردم چشمم به دو جفت چشم مشکی کهربایی اوفتاد که با محبت بهم خیره شده بود.... کوک!
کوک « حالا فهمیدم چرا دنبال فلوت میگشتی! اگه میدونستم قراره همچین صحنه جذابی رو برام خلق کنه زودتر اونو بهت میدادم
جانگ می « *خنده.... صحنه جذاب؟
کوک « خودتو توی آینه دیدی؟
جانگ می « نه! شبیه زامبیا شدم نه؟
کوک « ولی من تا حالا زامبی به این زیبایی ندیده بودم!
جانگ می « هی جئون جونگ کوک قلبم ضعیفه نصفه شبی وقت گیر اوردی؟
کوک « مری تا حالا فلوت نزده بود اما فکر کنم به زیبایی این ساز نمیشد!
جانگ می « اتفاقا مری استعدادش بیشتر از من بود! واقعا خوب بود؟
کوک « بستگی داره تعریف تو از واژه خوب چی باشه! خوب نبود
جانگ می « یاععع کوک
کوک « زیبا ترین صدایی بود که تا به الان شنیدم
_هجوم خون روی گونه هاشو به خوبی حس میکرد و قلبش حسابی بی جنبه شده بود..... ولی جانگ می نمیدونست وقتی با اون چشمای خوشگل معصومش اینجوری بهش زل میزنه کوک دیگه قبلش رو احساس نمیکنه
کوک « یادمه گفته بودی دوست داری اول تو عاشق بشی!
جانگ می « اوهوم! دوست دارم تو یه رابطه اونی که اول عاشق میشه من باشم
کوک « برات مهم نیست پارتنرت چه حسی بهت داشته باشه؟
جانگ می « خب حس این پارتنر جنتلمن چیه؟
کوک « تو اول عاشق شدی اما اون از تو عاشق تره!
_گاهی اوقات دوست داریم زمان متوقف بشه و یه اتفاق یا یه ماجرا دوباره و دوباره تکرار بشه... یه چیزی مثل امشب برای کوک و جانگ می! نمیدونستن مسیر پیش روشون طوفانیه یا آرام! خبر نداشتن بازم میتونن کنار هم بمونن یا نه.... ولی یه چیزی واضح و روشن بود! اگه این طناب نامرئی وصال پاره میشد دنیا رو زیر و رو میکردن تا بازم بهم برسن
جانگ می « من الان بخوابم جنگم بشه بیدار نمیشم
کوک « چرا؟
جانگ می « چون تو اینجایی! وقتی تو کنارم باشی هیچکس نمیتونه به من آسیب بزنه
کوک « امشب خیلی دلبر شدی هاا
جانگ می « اثرات با تو گشتنه
کوک « خیلی خب دیگه حرف نزن تا نخوردمت... باید بخوابی فردا کلی کار داریم ! چرا بیداری؟
جانگ می « تو چرا بیداری؟ چند شبه نخوابیدی
کوک « باید مطمئن بشم همه چی درست پیش میره
....................... اداره پلیس...............
جین « رفتی دیدن لانا؟
نامجون « اوهوم
جین « به نظرت میاد؟
نامجون « بستگی داره چقدر از پدرش نفرت داشته باشه!
جین « این پرونده واقعا پیچیده اس
نامجون « ولی جذابه
کوک « حالا فهمیدم چرا دنبال فلوت میگشتی! اگه میدونستم قراره همچین صحنه جذابی رو برام خلق کنه زودتر اونو بهت میدادم
جانگ می « *خنده.... صحنه جذاب؟
کوک « خودتو توی آینه دیدی؟
جانگ می « نه! شبیه زامبیا شدم نه؟
کوک « ولی من تا حالا زامبی به این زیبایی ندیده بودم!
جانگ می « هی جئون جونگ کوک قلبم ضعیفه نصفه شبی وقت گیر اوردی؟
کوک « مری تا حالا فلوت نزده بود اما فکر کنم به زیبایی این ساز نمیشد!
جانگ می « اتفاقا مری استعدادش بیشتر از من بود! واقعا خوب بود؟
کوک « بستگی داره تعریف تو از واژه خوب چی باشه! خوب نبود
جانگ می « یاععع کوک
کوک « زیبا ترین صدایی بود که تا به الان شنیدم
_هجوم خون روی گونه هاشو به خوبی حس میکرد و قلبش حسابی بی جنبه شده بود..... ولی جانگ می نمیدونست وقتی با اون چشمای خوشگل معصومش اینجوری بهش زل میزنه کوک دیگه قبلش رو احساس نمیکنه
کوک « یادمه گفته بودی دوست داری اول تو عاشق بشی!
جانگ می « اوهوم! دوست دارم تو یه رابطه اونی که اول عاشق میشه من باشم
کوک « برات مهم نیست پارتنرت چه حسی بهت داشته باشه؟
جانگ می « خب حس این پارتنر جنتلمن چیه؟
کوک « تو اول عاشق شدی اما اون از تو عاشق تره!
_گاهی اوقات دوست داریم زمان متوقف بشه و یه اتفاق یا یه ماجرا دوباره و دوباره تکرار بشه... یه چیزی مثل امشب برای کوک و جانگ می! نمیدونستن مسیر پیش روشون طوفانیه یا آرام! خبر نداشتن بازم میتونن کنار هم بمونن یا نه.... ولی یه چیزی واضح و روشن بود! اگه این طناب نامرئی وصال پاره میشد دنیا رو زیر و رو میکردن تا بازم بهم برسن
جانگ می « من الان بخوابم جنگم بشه بیدار نمیشم
کوک « چرا؟
جانگ می « چون تو اینجایی! وقتی تو کنارم باشی هیچکس نمیتونه به من آسیب بزنه
کوک « امشب خیلی دلبر شدی هاا
جانگ می « اثرات با تو گشتنه
کوک « خیلی خب دیگه حرف نزن تا نخوردمت... باید بخوابی فردا کلی کار داریم ! چرا بیداری؟
جانگ می « تو چرا بیداری؟ چند شبه نخوابیدی
کوک « باید مطمئن بشم همه چی درست پیش میره
....................... اداره پلیس...............
جین « رفتی دیدن لانا؟
نامجون « اوهوم
جین « به نظرت میاد؟
نامجون « بستگی داره چقدر از پدرش نفرت داشته باشه!
جین « این پرونده واقعا پیچیده اس
نامجون « ولی جذابه
۵۵.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.