دو پارتی از هوسوک
دو پارتی از هوسوک
ژانر:طنز ،عاشقانه
نویسنده:کیم هه سان
#درخواستی
نام:گاو ها در عشق ما در تعجبند
شروع پارت ۱
همونطور که نشسته بود و داشت به گاو ها نگاه میکرد نزدیک یکیشون شد و مشغول نوازش سرش شد..
دختر گاو دار:《میدونی..خوش به حالت که گاوی..دردی رو حس نمیکنی..تنها فکر و خیالت اینه که امروز غدا بهم میدن یا نه؟کی میدن؟ ولی من بدبخت چی؟باید مراقب شما..بچه هاتون همهههه باشم..اصلا وقت نمیکنم به خودم برسم..چقد بدبختم..چیه چرا نگاه میکنی؟اوففف خب معلومه که دیوونم..حتی دیوونم که دارم با یه گاو حرف میزنم..》
در اون لحظه دست گرمی روی شونش نشست..روشو برگردوند و با پسر گاو دار رو به رو شد..تازه اینجا اومده بود و خیلی چیز زیادی از این پسر گاودار نمیدونست
پسرگاودار《چیزی شده؟خیلی وقته نشستی داری با گاوا حرف میزنی..اتفاقی افتاده؟چیزی ذهنتو درگیر کرده؟》
لحن محبت امیزش باعث شد گونه های دختر گاودار قرمز شه..
《نه چیزی نیست..فقط دلم گرفته همین..》
هوسوک《مطمئنی؟اگه میخوای میتونی با من حرف بزنی..*سرخ شدن*》
دختر گاو دار《تو که نمیدونی..میخوام اینجارو ول کنم و برم یه جای دیگه ولی خب نگران گاوام و نمیتونم این جا به این قشنگیو ترک کنم..》
هوسوک《پس چرا میری؟》
دختر گاو دار《زورررر،مگه میزارننن یه چندتا خر خونمو تو شهرمون گرفتن..باید برم و اونجا زندگی کنم》
هوسوک《بغض" و واقعا نیازه بری؟》
دختر گاو دار《هی هی گریه نکن،اره مجبورم" پاک کردن اشکای هوسوک"》
هوسوک《پس من چی میشم؟》
دختر گاودار《وا،یعنی چی تو چی میشی》
-دختر گاودار-
این محبتای چند وقته ی هوسوک منو دلباخته ی خودش کرده بود..منم نمیتونستم ترکش کنم..ولی چیکار باید میکردم؟یه چندتا احمق رفتن خونمو ازم گرفتن،باید برم یه کاری کنم
-هوسوک-
نه نه..من تازه باهاش اشنا شدم...اون منو دیوونه ی خودش کرده..حق نداره به این زودی ترکم کنه..
نویسنده-
هوسوک بدون کنترلی روی خودش دختر گاو دارو بوسید
سرخ شده بود ولی کل افکارش این بود که:اره ارزششو داشت
هوسوک《تو جایی نمیری!》
جانگمین سرخ شده بود و با خجالت زمینو نگاه میکرد
هوسوک《حق نداری چشماتو ازم بگیری..》
هوسوک《حق نداری ترکم کنی..م من بدون تو چیکار کنم؟میدونی تمام وقتایی که اینجا نشستی من از دور نگات میکنم و میفهمم زیبایی یعنی چی؟من بدون تو میمیرم جانگ مین..میمیرم..گریه"》
جانگ مین تو شک بود..این اعتراف بود یا حرف احساسی که یه دوست به دوستش میزنه؟
تنها کاری که میتونست کنه این بود که بغلش کنه،پس اروم اونو توی بغلش گرفت..
ژانر:طنز ،عاشقانه
نویسنده:کیم هه سان
#درخواستی
نام:گاو ها در عشق ما در تعجبند
شروع پارت ۱
همونطور که نشسته بود و داشت به گاو ها نگاه میکرد نزدیک یکیشون شد و مشغول نوازش سرش شد..
دختر گاو دار:《میدونی..خوش به حالت که گاوی..دردی رو حس نمیکنی..تنها فکر و خیالت اینه که امروز غدا بهم میدن یا نه؟کی میدن؟ ولی من بدبخت چی؟باید مراقب شما..بچه هاتون همهههه باشم..اصلا وقت نمیکنم به خودم برسم..چقد بدبختم..چیه چرا نگاه میکنی؟اوففف خب معلومه که دیوونم..حتی دیوونم که دارم با یه گاو حرف میزنم..》
در اون لحظه دست گرمی روی شونش نشست..روشو برگردوند و با پسر گاو دار رو به رو شد..تازه اینجا اومده بود و خیلی چیز زیادی از این پسر گاودار نمیدونست
پسرگاودار《چیزی شده؟خیلی وقته نشستی داری با گاوا حرف میزنی..اتفاقی افتاده؟چیزی ذهنتو درگیر کرده؟》
لحن محبت امیزش باعث شد گونه های دختر گاودار قرمز شه..
《نه چیزی نیست..فقط دلم گرفته همین..》
هوسوک《مطمئنی؟اگه میخوای میتونی با من حرف بزنی..*سرخ شدن*》
دختر گاو دار《تو که نمیدونی..میخوام اینجارو ول کنم و برم یه جای دیگه ولی خب نگران گاوام و نمیتونم این جا به این قشنگیو ترک کنم..》
هوسوک《پس چرا میری؟》
دختر گاو دار《زورررر،مگه میزارننن یه چندتا خر خونمو تو شهرمون گرفتن..باید برم و اونجا زندگی کنم》
هوسوک《بغض" و واقعا نیازه بری؟》
دختر گاو دار《هی هی گریه نکن،اره مجبورم" پاک کردن اشکای هوسوک"》
هوسوک《پس من چی میشم؟》
دختر گاودار《وا،یعنی چی تو چی میشی》
-دختر گاودار-
این محبتای چند وقته ی هوسوک منو دلباخته ی خودش کرده بود..منم نمیتونستم ترکش کنم..ولی چیکار باید میکردم؟یه چندتا احمق رفتن خونمو ازم گرفتن،باید برم یه کاری کنم
-هوسوک-
نه نه..من تازه باهاش اشنا شدم...اون منو دیوونه ی خودش کرده..حق نداره به این زودی ترکم کنه..
نویسنده-
هوسوک بدون کنترلی روی خودش دختر گاو دارو بوسید
سرخ شده بود ولی کل افکارش این بود که:اره ارزششو داشت
هوسوک《تو جایی نمیری!》
جانگمین سرخ شده بود و با خجالت زمینو نگاه میکرد
هوسوک《حق نداری چشماتو ازم بگیری..》
هوسوک《حق نداری ترکم کنی..م من بدون تو چیکار کنم؟میدونی تمام وقتایی که اینجا نشستی من از دور نگات میکنم و میفهمم زیبایی یعنی چی؟من بدون تو میمیرم جانگ مین..میمیرم..گریه"》
جانگ مین تو شک بود..این اعتراف بود یا حرف احساسی که یه دوست به دوستش میزنه؟
تنها کاری که میتونست کنه این بود که بغلش کنه،پس اروم اونو توی بغلش گرفت..
۲.۳k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.