Bitter or sweet ending Continuation of p.2
به خدا سر کلاسم الانم همینو به زور نوشتم خواهشا فعلا همینو بپذیرید......
سولی : اوممم کوکییی میشه اتاقت رو بهم نشون بدی.....(با عشوه)
کوک سری تکون داد و سریع دست سولی رو کشید و با خودش برد....
نمیدونم چرا اما اون لحظه صدای خورد شدن شیشه ای رو از داخل وجودم شنیدم....ولی انگار اون شیشه از قبل خورد شده بود و الان خورد تر از قبل شد.......
با چشمای اشکی به سمت آشپز خونه رفتمو نشستم روی یکی از صندلی ها و به همه چیز فکر کردم....به قلب شکستم.....به غرور های شکسته شدم......به خودم و درآخر به اون.....
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که آجوما گفت......
آجوما : دخترم میشه تو بری
خانم و آقا رو برای شام صدا کنی همه ی خدمه درگیر یه کارن نمیتونم به اونا بگم......
بدون هیچ حرفی سری تکون دادم و به طرف اتاق مشترکم با کوک حرکت کردم....هِه البته اگه هنوزم بشه اون رو اتاق خودم و کوک حساب کرد......میخواستم در بزنم که......
سولی : اوممم کوکییی میشه اتاقت رو بهم نشون بدی.....(با عشوه)
کوک سری تکون داد و سریع دست سولی رو کشید و با خودش برد....
نمیدونم چرا اما اون لحظه صدای خورد شدن شیشه ای رو از داخل وجودم شنیدم....ولی انگار اون شیشه از قبل خورد شده بود و الان خورد تر از قبل شد.......
با چشمای اشکی به سمت آشپز خونه رفتمو نشستم روی یکی از صندلی ها و به همه چیز فکر کردم....به قلب شکستم.....به غرور های شکسته شدم......به خودم و درآخر به اون.....
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که آجوما گفت......
آجوما : دخترم میشه تو بری
خانم و آقا رو برای شام صدا کنی همه ی خدمه درگیر یه کارن نمیتونم به اونا بگم......
بدون هیچ حرفی سری تکون دادم و به طرف اتاق مشترکم با کوک حرکت کردم....هِه البته اگه هنوزم بشه اون رو اتاق خودم و کوک حساب کرد......میخواستم در بزنم که......
۲۸.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.