وانشات و سناریو/Oneshot and Senario
انیمه:توکیو ریونجرز/Tokeyo Revagers
موضوع:اگه موقعی که داریم پسری رو که اذیتمون کرده رو میزنیم ببیننمون
کاراکتر:دراکن『کن ریوگوجی』
پارت:دوم
▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎
دراکن『کن ریوگوجی』
با دراکن قرار گذاشته بودین که بعد از مدرسهات بیاد دنبالت و با هم برین موتور سواری.زنگ آخر مدرسه خورد و با چندتا از دوستات تا جلوی در مدرسه رفتی؛با اونا خداحافظی کردی و خودت جلوی در مدرسه زیر سایهی درختی که جلوی در مدرسه بود منتظر دراکن وایسادی.منتظر بودی که صدای موتور دراکن رو از همین نزدیکیها بشنوی اما بهجای صدای موتور دراکن،صدای چندتا از پسرای رومخ مدرسهرو شنیدی که داشتن با صدای بلند میخندیدن.بهشون توجهی نکردی و سعی کردی که به این فکر کنی که قراره با دراکن کجاها برید.تو همین فکرا بودی که دید یکی از همون پسرا جلوت وایساده.با حالت سردی بهش نگاه میکردی که گفت.
پسره:ببخشید،میشه عروس ننهام شید؟
جوابی بهش ندادی و سرت رو به یه طرف دیگه کردی.
پسره:ای بابا!ننهی من عروس لال نمیخواد.
نفس عمیقی کشیدی تا عصبانیتت رو کنترل کنی.پسره سرشو آورد نزدیکت و پیشونیشو چسبوند به پیشونیت.دیگه نمیتونستی عصبانیتت رو کنترل کنی،پس اجازه دادی که عصبانیتت از کنترلت خارج بشه.محکم با زانو زدی وسط پاهاش دقیقا جای حساسش.پسره دستاشو گذاشت روی اونجاش و عقب رفت.توهم از فرست استفاده کردی و یه مشت محکم زدی توی صورتش که افتاد روی زمین.رفتی و روی سینهی پسره نشستی و پشت سر هم بهش مشتهای محکم زدی.پسرای دیگه جرئت نزدیک شدن بهت رو نداشتن.اونقدر مشغول مشت زدن به اون پسره بودی که اصلا حواست نبود که دراکن با موتورش پشت سرت وایساده تا اینکه صدات کرد.
دراکن:لوسی!
به خودت اومدی و از روی پسره بلند شدی و برگشتی سمت دراکن.یه کم خون روی صورتت بود.
دراکن:داری چیکار میکنی؟
لوسی:خب،من منتظر تو بودم و کاری به کار کسی نداشتم که این پسره اومد و هی اذیت کرد منم صبرم سر اومد و زدمش.
دراکن:اه...خیلی خب ولش کن بیا بریم.
لوسی:باشه!
رفتی سمت موتور دراکن و پشت دراکن نشستی و دستاتو دور کمرش حلقه کردی که نیوفتی.
دراکن:اون خونی که رو صورتت رو پاک کن.
لوسی:باشه.
و با یه دستمال خون رو پاک کردی.
دراکن:از طرفی هم حقش بود.خب!سفت بچسب.
لوسی:سفت چسبیدم!
دراکن:پس میریم!
و با سرعت راه افتاد و رفتین که کل شهرو با موتور بگردین...
▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎
موضوع:اگه موقعی که داریم پسری رو که اذیتمون کرده رو میزنیم ببیننمون
کاراکتر:دراکن『کن ریوگوجی』
پارت:دوم
▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎
دراکن『کن ریوگوجی』
با دراکن قرار گذاشته بودین که بعد از مدرسهات بیاد دنبالت و با هم برین موتور سواری.زنگ آخر مدرسه خورد و با چندتا از دوستات تا جلوی در مدرسه رفتی؛با اونا خداحافظی کردی و خودت جلوی در مدرسه زیر سایهی درختی که جلوی در مدرسه بود منتظر دراکن وایسادی.منتظر بودی که صدای موتور دراکن رو از همین نزدیکیها بشنوی اما بهجای صدای موتور دراکن،صدای چندتا از پسرای رومخ مدرسهرو شنیدی که داشتن با صدای بلند میخندیدن.بهشون توجهی نکردی و سعی کردی که به این فکر کنی که قراره با دراکن کجاها برید.تو همین فکرا بودی که دید یکی از همون پسرا جلوت وایساده.با حالت سردی بهش نگاه میکردی که گفت.
پسره:ببخشید،میشه عروس ننهام شید؟
جوابی بهش ندادی و سرت رو به یه طرف دیگه کردی.
پسره:ای بابا!ننهی من عروس لال نمیخواد.
نفس عمیقی کشیدی تا عصبانیتت رو کنترل کنی.پسره سرشو آورد نزدیکت و پیشونیشو چسبوند به پیشونیت.دیگه نمیتونستی عصبانیتت رو کنترل کنی،پس اجازه دادی که عصبانیتت از کنترلت خارج بشه.محکم با زانو زدی وسط پاهاش دقیقا جای حساسش.پسره دستاشو گذاشت روی اونجاش و عقب رفت.توهم از فرست استفاده کردی و یه مشت محکم زدی توی صورتش که افتاد روی زمین.رفتی و روی سینهی پسره نشستی و پشت سر هم بهش مشتهای محکم زدی.پسرای دیگه جرئت نزدیک شدن بهت رو نداشتن.اونقدر مشغول مشت زدن به اون پسره بودی که اصلا حواست نبود که دراکن با موتورش پشت سرت وایساده تا اینکه صدات کرد.
دراکن:لوسی!
به خودت اومدی و از روی پسره بلند شدی و برگشتی سمت دراکن.یه کم خون روی صورتت بود.
دراکن:داری چیکار میکنی؟
لوسی:خب،من منتظر تو بودم و کاری به کار کسی نداشتم که این پسره اومد و هی اذیت کرد منم صبرم سر اومد و زدمش.
دراکن:اه...خیلی خب ولش کن بیا بریم.
لوسی:باشه!
رفتی سمت موتور دراکن و پشت دراکن نشستی و دستاتو دور کمرش حلقه کردی که نیوفتی.
دراکن:اون خونی که رو صورتت رو پاک کن.
لوسی:باشه.
و با یه دستمال خون رو پاک کردی.
دراکن:از طرفی هم حقش بود.خب!سفت بچسب.
لوسی:سفت چسبیدم!
دراکن:پس میریم!
و با سرعت راه افتاد و رفتین که کل شهرو با موتور بگردین...
▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎□▪︎
۶.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.