part:9. name:fate
فهمیدم که بدجوری به فنا رفتیم هم من هم تهیونگ آروم از پله ها رفتی پایین که عمه م با غر گفت
_شما دوتا باهمین؟جدی؟هه خنده داره
چیش خنده داره عجوزه
لیسا با عصبانیت و حرص گفت
_تهیونگ ماله منه اینو یادت باشه کایرا چه دوست داشته باشه چه نداشته باشه من اونو عاشق خودم می کنم
به همین خیال باش این عمرن عاشق کسی بشه
گوشه چشمی واسش نازک کردم که شوهر عمم گفت
_اتفاقه بدیم نمیفته اگه کایرا تهیونگ باهم باشن واقعن بهم میان
که همون لحظه عمم و لیسا جونگ کوک یجوری بدی بهش نگاه کردن که جای بدبخت ریدم تو خودم
مادرم که بین همه منطقی تر بود لب زد
_خوب بزار یه سوالی بپرسم کایرا تو به تهیونگ علاقه داری؟
با قاطعیت گفتم
_نه معلومه که...
که برگشتم سمت تهیونگ دیدم داره با اخم بهم نگاه می کنه
سریع گفتم
_نه من دوسش ندارم. من عاشقشم
خودم از جمله م حالم بهم خورد ولی خوب چه کنم دیگه مادرم گفت
_خوب پس جفتتون همو دوست دارین چیزی نمیتونه جلوتونو بگیره
عمه م میخواست حرفی بزنه که مادرم گفت
_اگه لیسا بتونه کاری کنه که تهیونگ از کایرا دست بکشه میتونه مراسم عروسی برگزار میشه اگه که نه یکار دیگه می کنیم
همه موافقت کردن یعنی اگه تهیونگ عاشق لیسا نشه امکان داره منو تهیونگ باهم ازد....اصن فکرشم شکنجستتتتتت(میام میزنم دهنتاااا)
بعد از صبحونه رفتم پارکینگ منتظر داداشیم که بیاد ببرتم مدرسه صدای باهاشون شنیدم برگشتم که دیدم تهیونگه با میزان فاصله ای که اصن باهم نداشتیم قشنگ تو چیز هم بودیم یعنی تو دهن هم اره...رفتم کنار و گفتم
_داداشم کو پس؟
_تو این چند روز من میبرمت
_جااااااان؟
_فک کردی من خیلی خوشم میاد مجبورم جوجه حالا سوار ماشین شو
اییی بدبختی یعنی اییین سوار ماشین شدم که گفت
_هوی مگه راننده شخصیتم ؟بیا جلو
با کلافگی رفتم جلو نشستم بعد از چند مین رسیدیم بچها یجوری نگام میکردن انگار ارث باباشونو خوردم ولی بدون اهمیت دادن بهشون رفتم داخل مدرسه که یونا و رزی رو دیدم
_ میبینم با کیم تهیونگ میای مدرسه بد نگذره؟
پوکر بهشون نگاه کردم گفتم
_اینجوری نگید براتون تعریف می کنم
یونا گفت
_میریم بالا میای
_شما برید من میرم دست صورتمو بشورم
رزی گفت
_مطمئنی؟ با بهت گفتم
_چرا دستشویی رفتنم جرمه ؟
_نه اخه یه شایعه پخش شده که یه خون اشام تویه جاهای خلوت پیداش میشه جدیدا وقتایی که یه دختر یا یه پسر تویه دستشویی تنهاست خونشو می مکه برای چند نفر اتفاق افتاده الانم دستشویی خلوته ...
پوکر گفتم
_برو بابا خون اشام ؟
گفت_امیدوارم زنده برگردی
رفتم داخل دستشویی یه حس عجیبی داشتم واقعن هیچکس داخلش نبود بی اهمیت داشتم دستامو میشستم که احساس کردم یکی پشتمه صدای نفساشو احساس کردم قلبم داشت تند تند میزد برگشتم تا ببینمش که
_شما دوتا باهمین؟جدی؟هه خنده داره
چیش خنده داره عجوزه
لیسا با عصبانیت و حرص گفت
_تهیونگ ماله منه اینو یادت باشه کایرا چه دوست داشته باشه چه نداشته باشه من اونو عاشق خودم می کنم
به همین خیال باش این عمرن عاشق کسی بشه
گوشه چشمی واسش نازک کردم که شوهر عمم گفت
_اتفاقه بدیم نمیفته اگه کایرا تهیونگ باهم باشن واقعن بهم میان
که همون لحظه عمم و لیسا جونگ کوک یجوری بدی بهش نگاه کردن که جای بدبخت ریدم تو خودم
مادرم که بین همه منطقی تر بود لب زد
_خوب بزار یه سوالی بپرسم کایرا تو به تهیونگ علاقه داری؟
با قاطعیت گفتم
_نه معلومه که...
که برگشتم سمت تهیونگ دیدم داره با اخم بهم نگاه می کنه
سریع گفتم
_نه من دوسش ندارم. من عاشقشم
خودم از جمله م حالم بهم خورد ولی خوب چه کنم دیگه مادرم گفت
_خوب پس جفتتون همو دوست دارین چیزی نمیتونه جلوتونو بگیره
عمه م میخواست حرفی بزنه که مادرم گفت
_اگه لیسا بتونه کاری کنه که تهیونگ از کایرا دست بکشه میتونه مراسم عروسی برگزار میشه اگه که نه یکار دیگه می کنیم
همه موافقت کردن یعنی اگه تهیونگ عاشق لیسا نشه امکان داره منو تهیونگ باهم ازد....اصن فکرشم شکنجستتتتتت(میام میزنم دهنتاااا)
بعد از صبحونه رفتم پارکینگ منتظر داداشیم که بیاد ببرتم مدرسه صدای باهاشون شنیدم برگشتم که دیدم تهیونگه با میزان فاصله ای که اصن باهم نداشتیم قشنگ تو چیز هم بودیم یعنی تو دهن هم اره...رفتم کنار و گفتم
_داداشم کو پس؟
_تو این چند روز من میبرمت
_جااااااان؟
_فک کردی من خیلی خوشم میاد مجبورم جوجه حالا سوار ماشین شو
اییی بدبختی یعنی اییین سوار ماشین شدم که گفت
_هوی مگه راننده شخصیتم ؟بیا جلو
با کلافگی رفتم جلو نشستم بعد از چند مین رسیدیم بچها یجوری نگام میکردن انگار ارث باباشونو خوردم ولی بدون اهمیت دادن بهشون رفتم داخل مدرسه که یونا و رزی رو دیدم
_ میبینم با کیم تهیونگ میای مدرسه بد نگذره؟
پوکر بهشون نگاه کردم گفتم
_اینجوری نگید براتون تعریف می کنم
یونا گفت
_میریم بالا میای
_شما برید من میرم دست صورتمو بشورم
رزی گفت
_مطمئنی؟ با بهت گفتم
_چرا دستشویی رفتنم جرمه ؟
_نه اخه یه شایعه پخش شده که یه خون اشام تویه جاهای خلوت پیداش میشه جدیدا وقتایی که یه دختر یا یه پسر تویه دستشویی تنهاست خونشو می مکه برای چند نفر اتفاق افتاده الانم دستشویی خلوته ...
پوکر گفتم
_برو بابا خون اشام ؟
گفت_امیدوارم زنده برگردی
رفتم داخل دستشویی یه حس عجیبی داشتم واقعن هیچکس داخلش نبود بی اهمیت داشتم دستامو میشستم که احساس کردم یکی پشتمه صدای نفساشو احساس کردم قلبم داشت تند تند میزد برگشتم تا ببینمش که
۵.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.