وقتی بیدار شدم❤️پارت ۱۵
بعد زنگ زدم به ا/ت ازش خواستم که بریم سینما
و ا/ت هم قبول کرد
ا/ت باید یکم به خودم برسم
همه چی رو آماده کردم
شب شد
گوشیم زنگ میخوره تهیونگه
تهیونگ/آماده ای من چند دقیقه دیگه اونجا ام
ا/ت آماده ام
وقتی تهیونگ رو دیدم سلام کردم و رفتم داخل ماشین نشستم
تهیونگ یکم دل شوره دارم نمی دونم چرا
تهیونگ/چیزی نیست آروم باش
بعد که رفتیم داخل سینما نشستیم رو صندلی ها
ا/ت خیلی عجیبه هیچ کس اینجا نیست
تهیونگ/آره واقع عجیبه
بعد چند دقیقه که گذشت یه اتفاق افتاد
روی پرده سینما نوشته شده بود ا/ت بامن ازدواج میکنی؟
وتهیونگ هم زانو زد و حلقه رو جلوی من گرفت
اون لحظه نمی دونستم چی بگم
ولی یه حسی توی دلم میگفت که قبول کنم
ا/ت بله تهیونگ من باهات ازدواج میکنم
وقتی حلقه رو توی انگشتم انداخت
بغلش کردم و واقعا خوشحال بودم
بعد از اون ما باهم ازدواج کردیم.
پایان❤
دل آرام ☘️
و ا/ت هم قبول کرد
ا/ت باید یکم به خودم برسم
همه چی رو آماده کردم
شب شد
گوشیم زنگ میخوره تهیونگه
تهیونگ/آماده ای من چند دقیقه دیگه اونجا ام
ا/ت آماده ام
وقتی تهیونگ رو دیدم سلام کردم و رفتم داخل ماشین نشستم
تهیونگ یکم دل شوره دارم نمی دونم چرا
تهیونگ/چیزی نیست آروم باش
بعد که رفتیم داخل سینما نشستیم رو صندلی ها
ا/ت خیلی عجیبه هیچ کس اینجا نیست
تهیونگ/آره واقع عجیبه
بعد چند دقیقه که گذشت یه اتفاق افتاد
روی پرده سینما نوشته شده بود ا/ت بامن ازدواج میکنی؟
وتهیونگ هم زانو زد و حلقه رو جلوی من گرفت
اون لحظه نمی دونستم چی بگم
ولی یه حسی توی دلم میگفت که قبول کنم
ا/ت بله تهیونگ من باهات ازدواج میکنم
وقتی حلقه رو توی انگشتم انداخت
بغلش کردم و واقعا خوشحال بودم
بعد از اون ما باهم ازدواج کردیم.
پایان❤
دل آرام ☘️
۲۹.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.