part29
#part29
مجید-اروم چشامو بازکردم
کجابودم
چیزی ازدیشب یادم نمیومد
چندتا پلک زدم تا واضح تر
اطرافم رو ببینم
تویه اقا بودم
روتخ یهو
دیدم کنارم یدختره لخ*ت توبغلمه
هرچقدر کردم یادم نیومد این کیه
فقط یادمه دیشب رفتم بار بعد یه دختره اومد دیگه چیزی یادم نمیاد
هیچی
یهو ازجام پاشدم نشستم
منم لخت بودم
وای من چیکارکردم دیشب این زنه کیه اینجا
همچین باشدت پاشدم که دخترم پاشد
رها-ایییییی چته
مجید-توکی ای
رها-چی میگی بابا من رهام
مجید-من وتو اینجا چیکارمیکنیم
فقط اینوبگو
رها-یادم نمیاد
فقط یادم مست بودیم
لابد سک*س کردیم دیگه
مجید-وای بدبخت شدم
رها-چرا یه شب بود دیگه حال کردیم
مجید-اگه حاملشی چی
رها-چرا داری ک*ص شعر میگی حامله براچی
ولی امکان داره
خوب شمارتو بده
اگه یهو حامله شدم
بیا ببر من و سقط کنیم
مجید-اوکی میگم بنویس .......
رها-بزار بت تگ زنگ زدم
شمارم افتاده
مجید-من باید برم
چاشدم لباسمو چوشیدم
موهامو دوباره بستم دست و صورتم و شستم ورفتم
رها-با رفتنش پاشدم یه دوش گرفتم یه لباس پوشیدم
و رفتم پایین
تبسم-اومدی چطوری بود
رها-خوب بود
تبسم-بیا اینم بقیه پولی که بت گلشو داداه بودم
رها-تشکر
من دیگه باید برم
--------------------------------------------------------
مجید-رفتم خونه
هرچقدر درزدم بازنکردن قضیه دیشب وهیچکس نباید بفهمه
وگرنه آبروی من میره
کلید وانداختم و در وبازکردم
رفتم تو سلاممم کسی نیست
تینا باچشمای اشکی از اتقاش اومد بیرون
تینا-مجید کجابودیی تو
مجید من میترسم
مگه قرار نبود همیشه ازم مراقبت کنی پس چیشده
مجید مامان وبردن
مامان حالش بدشدش
داشت خودشو از بالا پشتبوم پرت میکرد
زنگ زدیم اورژانس بردنش
مجیدددد چرا همچی خراب شدههه
مجید-بغلش کردم
گریه نکن دورت بگردم
تینا بهت قول میدم همچیو درست میکنم
تاحالا شده زیرقولم بزنم ؟
تینا گریه نکن دیگه
تینا-اگه مامان خوب نشه چی
حمید چی معلوم نی کدوم گوریه
معلوم نی کجاس
چش شده چیکارکرده
نمیاد خونه
اصلا معلوم نی چیکار میکنه
مجید تروخدا تنهام نزار
مجید-تینا نترس ستنهات نمیزام
تینا توچرا اینقد گرمی
تب کردی؟
بیا ببینم
بردمش دست وصورتشو شستم
موهاشو ازبالا بستم
یه قرص دادم بهش
تبش پایین نمیومد
ببرمت دکتر تینا؟
حالت خوش نیستا
تینا-نه نمیخوام
مجید-اوکی بشین اینجا
رفتم تویه لگن آب خنک رختم
پاهاشو گذاشتم توش تا یکم تبش بیاد
پایین یه دستمال نمم گذاشتم رو چیشونیش
دستاشو گرفتم
قربونت بشم من همچی درس میشه....
#نقطه_تاریک_زندگیم#مجید-رضوی#حامیم#رمان
مجید-اروم چشامو بازکردم
کجابودم
چیزی ازدیشب یادم نمیومد
چندتا پلک زدم تا واضح تر
اطرافم رو ببینم
تویه اقا بودم
روتخ یهو
دیدم کنارم یدختره لخ*ت توبغلمه
هرچقدر کردم یادم نیومد این کیه
فقط یادمه دیشب رفتم بار بعد یه دختره اومد دیگه چیزی یادم نمیاد
هیچی
یهو ازجام پاشدم نشستم
منم لخت بودم
وای من چیکارکردم دیشب این زنه کیه اینجا
همچین باشدت پاشدم که دخترم پاشد
رها-ایییییی چته
مجید-توکی ای
رها-چی میگی بابا من رهام
مجید-من وتو اینجا چیکارمیکنیم
فقط اینوبگو
رها-یادم نمیاد
فقط یادم مست بودیم
لابد سک*س کردیم دیگه
مجید-وای بدبخت شدم
رها-چرا یه شب بود دیگه حال کردیم
مجید-اگه حاملشی چی
رها-چرا داری ک*ص شعر میگی حامله براچی
ولی امکان داره
خوب شمارتو بده
اگه یهو حامله شدم
بیا ببر من و سقط کنیم
مجید-اوکی میگم بنویس .......
رها-بزار بت تگ زنگ زدم
شمارم افتاده
مجید-من باید برم
چاشدم لباسمو چوشیدم
موهامو دوباره بستم دست و صورتم و شستم ورفتم
رها-با رفتنش پاشدم یه دوش گرفتم یه لباس پوشیدم
و رفتم پایین
تبسم-اومدی چطوری بود
رها-خوب بود
تبسم-بیا اینم بقیه پولی که بت گلشو داداه بودم
رها-تشکر
من دیگه باید برم
--------------------------------------------------------
مجید-رفتم خونه
هرچقدر درزدم بازنکردن قضیه دیشب وهیچکس نباید بفهمه
وگرنه آبروی من میره
کلید وانداختم و در وبازکردم
رفتم تو سلاممم کسی نیست
تینا باچشمای اشکی از اتقاش اومد بیرون
تینا-مجید کجابودیی تو
مجید من میترسم
مگه قرار نبود همیشه ازم مراقبت کنی پس چیشده
مجید مامان وبردن
مامان حالش بدشدش
داشت خودشو از بالا پشتبوم پرت میکرد
زنگ زدیم اورژانس بردنش
مجیدددد چرا همچی خراب شدههه
مجید-بغلش کردم
گریه نکن دورت بگردم
تینا بهت قول میدم همچیو درست میکنم
تاحالا شده زیرقولم بزنم ؟
تینا گریه نکن دیگه
تینا-اگه مامان خوب نشه چی
حمید چی معلوم نی کدوم گوریه
معلوم نی کجاس
چش شده چیکارکرده
نمیاد خونه
اصلا معلوم نی چیکار میکنه
مجید تروخدا تنهام نزار
مجید-تینا نترس ستنهات نمیزام
تینا توچرا اینقد گرمی
تب کردی؟
بیا ببینم
بردمش دست وصورتشو شستم
موهاشو ازبالا بستم
یه قرص دادم بهش
تبش پایین نمیومد
ببرمت دکتر تینا؟
حالت خوش نیستا
تینا-نه نمیخوام
مجید-اوکی بشین اینجا
رفتم تویه لگن آب خنک رختم
پاهاشو گذاشتم توش تا یکم تبش بیاد
پایین یه دستمال نمم گذاشتم رو چیشونیش
دستاشو گرفتم
قربونت بشم من همچی درس میشه....
#نقطه_تاریک_زندگیم#مجید-رضوی#حامیم#رمان
۳.۸k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.