ماه روشن من پارت 7
فردا
از زبان هلیا
صب بلند شدم دیدم جیمین بغلم کرده و خوابیده وقتی اومدم بلند شم کل بدنم تیر کشید و افتاده زمین جیمین عجله امد
-بیب چی شده خوبی ؟کجات درد داره!؟
+ددی بدنم درد میکنه
-الان میرم برات پماد میارم
از زبان جیمین
خواب بودم داشتم بیدار میشدم دیدم هلیا افتاده رفتم سمتش گفتم چی شده گفت بدنش درد میکنه یه پماد اوردم و زدم جای زخمای بدن هلیا
+اخ اروم تر(با گریه کم)
-باش قربونت برم
-خب تموم شده
هلیا رو براید استایل بغل کردم و بردمش گذاشتمش رو کاناپه هردو با لباس خواب بودم من عوض کردم واسه هلیا راحت بود و درد داشت نمیتونست عوض کنه
هلیا یکم بهتر شد رفتم به لباس پوشیدم و هلیا هم به لباس پوشید رفتیم بیرون که یکم واسه خونه خرید کنیم
از زبان هلیا
جیمین گفت بریم واسه خونه خرید کنیم باهم یه لباس پوشیدم( عکسش رو میزارم )و من منتظر جیمین موندم
دیدم از پله ها پایین امد محوش شدم خیلی جذاب بود انقدر محوش شدم که متوجه نشدم امد پایین یهو لبم رو بوسید من از محو شدن امدم بیرون
-خانم پارک محو جذابیت شوهرت شدی( با خنده)
+بله دوست دارم تا اخر عمر شوهر خوشتیپم رو نگاه کنم(با لحن کیوت و خنده)
-باش
+😂
-😂
رفتیم سوار ماشین شدیم
از زبان هلیا
یه لباس دیدم خیلی باز بود( عکسش رو میزارم )ولی میخواستم پیش جیمین بپوشم پس گفتم به جیمین که خیلی خوشم امده ازش
+جیمینااا( با لحن کیوت و لوس)
-جونم بیبی من
+من اینو میخوام( با لب اویزون)
-هلیا خیلی بازه
+میخوام برای تو بپوشمش ددی
-عه پس که اینطور باش ولی شبش باید تحملم کنی( با نیش خند)
+باش( با ذوق)
از زبان جیمین
براش لباس رو خردم خیلی به هلیا نیاز داشتم ولی تحمل کردم گذاشتمش واسه یه روز دیگه
شب
....
الان پارت 8 رو میزارم صب کنید ♥🥲
از زبان هلیا
صب بلند شدم دیدم جیمین بغلم کرده و خوابیده وقتی اومدم بلند شم کل بدنم تیر کشید و افتاده زمین جیمین عجله امد
-بیب چی شده خوبی ؟کجات درد داره!؟
+ددی بدنم درد میکنه
-الان میرم برات پماد میارم
از زبان جیمین
خواب بودم داشتم بیدار میشدم دیدم هلیا افتاده رفتم سمتش گفتم چی شده گفت بدنش درد میکنه یه پماد اوردم و زدم جای زخمای بدن هلیا
+اخ اروم تر(با گریه کم)
-باش قربونت برم
-خب تموم شده
هلیا رو براید استایل بغل کردم و بردمش گذاشتمش رو کاناپه هردو با لباس خواب بودم من عوض کردم واسه هلیا راحت بود و درد داشت نمیتونست عوض کنه
هلیا یکم بهتر شد رفتم به لباس پوشیدم و هلیا هم به لباس پوشید رفتیم بیرون که یکم واسه خونه خرید کنیم
از زبان هلیا
جیمین گفت بریم واسه خونه خرید کنیم باهم یه لباس پوشیدم( عکسش رو میزارم )و من منتظر جیمین موندم
دیدم از پله ها پایین امد محوش شدم خیلی جذاب بود انقدر محوش شدم که متوجه نشدم امد پایین یهو لبم رو بوسید من از محو شدن امدم بیرون
-خانم پارک محو جذابیت شوهرت شدی( با خنده)
+بله دوست دارم تا اخر عمر شوهر خوشتیپم رو نگاه کنم(با لحن کیوت و خنده)
-باش
+😂
-😂
رفتیم سوار ماشین شدیم
از زبان هلیا
یه لباس دیدم خیلی باز بود( عکسش رو میزارم )ولی میخواستم پیش جیمین بپوشم پس گفتم به جیمین که خیلی خوشم امده ازش
+جیمینااا( با لحن کیوت و لوس)
-جونم بیبی من
+من اینو میخوام( با لب اویزون)
-هلیا خیلی بازه
+میخوام برای تو بپوشمش ددی
-عه پس که اینطور باش ولی شبش باید تحملم کنی( با نیش خند)
+باش( با ذوق)
از زبان جیمین
براش لباس رو خردم خیلی به هلیا نیاز داشتم ولی تحمل کردم گذاشتمش واسه یه روز دیگه
شب
....
الان پارت 8 رو میزارم صب کنید ♥🥲
۴.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.