p38 ازدواج اجباری
ویو کوک
سرم به شدت درد میکرد حتما بخواطر مشروب
هست اوففففف پاشدم رفتم توی تراس
نشستم روی سندلی و سیگارم رو روشن کردم
داشتم به ا.ت فکر میکردم این ۳سال برای من
من ۳۰سال گذشت چطور باور کنم که زندگیم
رو با دستای خودم نابود کردم به عشقم
تحمت زدم آخخخخ گاد سرم
ویو ا.ت
امروز خیلی کار دارم باید برم برای شرکت کره
اووو راستی من به شرکت مدلینگ دارم
و امروز پرواز دارم به کره جنوبی
ا.ت:اخخخخ خدا مردم امروز چقد روز خسته
کننده ایی بود اوففف وسایل رو یک بار دیگه
چک میکنم خب مسواک√ و.................همه
درستن خودمم که امادم خب یک ساعت دیگه
پروازمه تا فرودگاهم نیم ساعته پس الان راه
میوفتم
ویو ا.ت
سوار لاماریم شدم و راه افتادم
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
اوففففف بالاخره رسیدم رفتم و نشستم
بعد یه ریع اسمم رو صدا زدن و رفتم توی
حواپیما و نشستم ۵دقیقه بعد راه افتاد
پرش زمانی به ۷ساعت بعد
بالاخره رسیدم اوفف سریع زنگ زدم جانی
(دوست ا.ت و پسر هم هست)
جانی:سلام ا.ت
ا.ت:سلام جانی جون من رسیدم
جانی:مراقب خودت باش اوکی؟
ا.ت:اوکی!
جانی:خب.....................
سرم به شدت درد میکرد حتما بخواطر مشروب
هست اوففففف پاشدم رفتم توی تراس
نشستم روی سندلی و سیگارم رو روشن کردم
داشتم به ا.ت فکر میکردم این ۳سال برای من
من ۳۰سال گذشت چطور باور کنم که زندگیم
رو با دستای خودم نابود کردم به عشقم
تحمت زدم آخخخخ گاد سرم
ویو ا.ت
امروز خیلی کار دارم باید برم برای شرکت کره
اووو راستی من به شرکت مدلینگ دارم
و امروز پرواز دارم به کره جنوبی
ا.ت:اخخخخ خدا مردم امروز چقد روز خسته
کننده ایی بود اوففف وسایل رو یک بار دیگه
چک میکنم خب مسواک√ و.................همه
درستن خودمم که امادم خب یک ساعت دیگه
پروازمه تا فرودگاهم نیم ساعته پس الان راه
میوفتم
ویو ا.ت
سوار لاماریم شدم و راه افتادم
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
اوففففف بالاخره رسیدم رفتم و نشستم
بعد یه ریع اسمم رو صدا زدن و رفتم توی
حواپیما و نشستم ۵دقیقه بعد راه افتاد
پرش زمانی به ۷ساعت بعد
بالاخره رسیدم اوفف سریع زنگ زدم جانی
(دوست ا.ت و پسر هم هست)
جانی:سلام ا.ت
ا.ت:سلام جانی جون من رسیدم
جانی:مراقب خودت باش اوکی؟
ا.ت:اوکی!
جانی:خب.....................
۶.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.