The Dangerous Riddle p²¹
اونشب لیسا و رزی و جیسو تا صبح بالا سر جنی بودند تا تبش رو پایین بیارن و موفق هم شدند..
فردا صبح زود، جین و تهیونگ تصمیم گرفتن به بیمارستان برند بلکه بتونن حرفی از زیر زبون فیلیکس بکشن بیرون....
جیمین با پافشاری گفت
_ ای بابا هیونگ شما که تایلندی بلد نیستین... بزارین بیام باتون...
جین درحال بستن ساعتش بود گفت
*جیمینا نمیشه یکی باید پیش دخترا بمونه....
_ خب تهیونگ بمونه...
تهیونگ با اخم ادامه داد
@ عمرااا! باید خودم از اون عوضی حرف بکشم...نزدیک بود خواهرمو بکشه!
_ خب پس... ـ
حرفش با صدای لیسا قطع شد...
+من میرم....
لیسا با موی دم اسبی و چتری های مرتب شدش و جلیقه چرمی مشکی کوتاه و شلوار تنگ مشکی که پوشیده بود به سمتشون اومد..
+ اوپا....تو پیش دخترا بمون...من تایلندیم خوبه میتونم باهاشون برم...
پسرا نگاهی بهم کردند که تهیونگ گفت
@ اما خطریه!
+نه برای من....
بالخره بعد از کمی اصرار، تهیونگ و سوکجین راضی شدند تا لیسا هم باهاشون به بیمارستان بره....
«۷:۳۴ a.m»
مکان//بیمارستان
+گفتند اتاق ۲۳۹ بخش مراقبت های ویژس...
وقتی به اتاق رسیدند در رو باز کردند و با دکتری که داشت باند دست فیلیکس رو تعویض میکرد روبرو شدند...
لیسا روبه دکتر پرسد
+ ببخشید پلیس های نگهبان دم در کجا هستن؟
# مافقشون بهشون تایم استراحت داد تا زمانی که ما داریم باندشون رو عوض میکنیم...
+عا بله ممنون...
بعد از رفتن دکتر و پرستارا لیسا شروع به پرسش ها کرد...
فردا صبح زود، جین و تهیونگ تصمیم گرفتن به بیمارستان برند بلکه بتونن حرفی از زیر زبون فیلیکس بکشن بیرون....
جیمین با پافشاری گفت
_ ای بابا هیونگ شما که تایلندی بلد نیستین... بزارین بیام باتون...
جین درحال بستن ساعتش بود گفت
*جیمینا نمیشه یکی باید پیش دخترا بمونه....
_ خب تهیونگ بمونه...
تهیونگ با اخم ادامه داد
@ عمرااا! باید خودم از اون عوضی حرف بکشم...نزدیک بود خواهرمو بکشه!
_ خب پس... ـ
حرفش با صدای لیسا قطع شد...
+من میرم....
لیسا با موی دم اسبی و چتری های مرتب شدش و جلیقه چرمی مشکی کوتاه و شلوار تنگ مشکی که پوشیده بود به سمتشون اومد..
+ اوپا....تو پیش دخترا بمون...من تایلندیم خوبه میتونم باهاشون برم...
پسرا نگاهی بهم کردند که تهیونگ گفت
@ اما خطریه!
+نه برای من....
بالخره بعد از کمی اصرار، تهیونگ و سوکجین راضی شدند تا لیسا هم باهاشون به بیمارستان بره....
«۷:۳۴ a.m»
مکان//بیمارستان
+گفتند اتاق ۲۳۹ بخش مراقبت های ویژس...
وقتی به اتاق رسیدند در رو باز کردند و با دکتری که داشت باند دست فیلیکس رو تعویض میکرد روبرو شدند...
لیسا روبه دکتر پرسد
+ ببخشید پلیس های نگهبان دم در کجا هستن؟
# مافقشون بهشون تایم استراحت داد تا زمانی که ما داریم باندشون رو عوض میکنیم...
+عا بله ممنون...
بعد از رفتن دکتر و پرستارا لیسا شروع به پرسش ها کرد...
۳۷.۰k
۲۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.