SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||۴۷
ماشین رو روشن کرد و به راه افتادن..جاده ای که میرفتن برای کلارا آشنا بود..درسته همون پل..همون جایی که اعضا بهش نشون دادن که باهم یک خانواده کامل هستن..
جیمین:خوب...نمیخوای پیاده شی؟..
کلارا:باشه..اما یک سوال..
جیمین:بپرس
کلارا:چرا منو اوردی اینجا؟..اونم دقیقا چند دقیقه دیگه که عروسیم هست و الان باید تالار میبودم..(نگاه سوالی)
جیمین:کلارا خودت هم میدونی که بعد از عروسی خیلی همو کمتر میبینیم.. چون شما دوتا مافیا هستین و کار زیاد دارین..تازه دارین باند جدیدی راه اندازی می کنین..
کلارا:خوب؟
جیمین:با خودم گفتم..بیای اینجا که یادت باشه خانواده ای داری که همیشه و حتی تو سخت ترین لحظه زندگی که همه رهات کردن باهات بود....(لبخند)
کلارا:ممنون..اتفاقا الان واقعا به این جا نیاز داشتم چون استرس زیادی دارم..(نگران)
جیمین:استرس نداشته باش و از سوهو نترس..(خنده)
کلارا:حالا نخند..واستا مگه به چی فکر میکردی؟
جیمین:خوب...نمیشه به زبون اوردش..(خنده)
کلارا:ذهنت از منم وضعیتش خراب تره هیونگ(تعجب)
جیمین:پس چی فکر کردی؟(خنده)
کلارا هم خندید..جیمین و کلارا کمی از خاطرات قدیم یاد کردن که تلفن کلارا زنگ خورد..
کلارا:اوه..همسرم بلاخره خبری از ما گرفت..
سوهو:این داداشت منو کشت کلارا..دیوانه ام کرد..
کلارا:(خنده)
سوهو:نخند..راستی هرجا هستین زود بیاین همه مهمون ها اومدن..زود بیاین..
کلارا:باشه خداحافظ.(قطع کرد)جیمین زود باش بریم..
جیمین و کلارا به تالار رفتن..تالار خیلی بزرگی بود و خیلی هم زیبا!..به نظر میرسید غر غر های جین بی تاثیر نبوده و واقعا اثر گذاشته..جین کناری با جیهوپ ایستاده بود و داشت زحمات خودش رو تحسین میکرد..
کلارا:سلام...جین واقعا ازت ممنونم از یک سالن بی روح و زیادی مجلل تبدیلش کردی یه جایی با آرامش و کمی هم ساده(لبخند)
جین:میدونستم زیاد از چیز های مجلل خوشت نمیاد برای همین(لبخند)
کلارا:از توهم ممنونم جیهوپ واقعا زحمت کشیدی..
جیهوپ:خواهش میکنم..(لبخند)
کلارا:نامجو پس کجاست؟
جیهوپ :سیستم آتیش بازی خرا...
جین:هیچی رفته دست شویی..(جلوی دهن جیهوپ رو گرفت)
کلارا:باشه..(مشکوک)
لایک و کامنت یادتون نره❤️
PART||۴۷
ماشین رو روشن کرد و به راه افتادن..جاده ای که میرفتن برای کلارا آشنا بود..درسته همون پل..همون جایی که اعضا بهش نشون دادن که باهم یک خانواده کامل هستن..
جیمین:خوب...نمیخوای پیاده شی؟..
کلارا:باشه..اما یک سوال..
جیمین:بپرس
کلارا:چرا منو اوردی اینجا؟..اونم دقیقا چند دقیقه دیگه که عروسیم هست و الان باید تالار میبودم..(نگاه سوالی)
جیمین:کلارا خودت هم میدونی که بعد از عروسی خیلی همو کمتر میبینیم.. چون شما دوتا مافیا هستین و کار زیاد دارین..تازه دارین باند جدیدی راه اندازی می کنین..
کلارا:خوب؟
جیمین:با خودم گفتم..بیای اینجا که یادت باشه خانواده ای داری که همیشه و حتی تو سخت ترین لحظه زندگی که همه رهات کردن باهات بود....(لبخند)
کلارا:ممنون..اتفاقا الان واقعا به این جا نیاز داشتم چون استرس زیادی دارم..(نگران)
جیمین:استرس نداشته باش و از سوهو نترس..(خنده)
کلارا:حالا نخند..واستا مگه به چی فکر میکردی؟
جیمین:خوب...نمیشه به زبون اوردش..(خنده)
کلارا:ذهنت از منم وضعیتش خراب تره هیونگ(تعجب)
جیمین:پس چی فکر کردی؟(خنده)
کلارا هم خندید..جیمین و کلارا کمی از خاطرات قدیم یاد کردن که تلفن کلارا زنگ خورد..
کلارا:اوه..همسرم بلاخره خبری از ما گرفت..
سوهو:این داداشت منو کشت کلارا..دیوانه ام کرد..
کلارا:(خنده)
سوهو:نخند..راستی هرجا هستین زود بیاین همه مهمون ها اومدن..زود بیاین..
کلارا:باشه خداحافظ.(قطع کرد)جیمین زود باش بریم..
جیمین و کلارا به تالار رفتن..تالار خیلی بزرگی بود و خیلی هم زیبا!..به نظر میرسید غر غر های جین بی تاثیر نبوده و واقعا اثر گذاشته..جین کناری با جیهوپ ایستاده بود و داشت زحمات خودش رو تحسین میکرد..
کلارا:سلام...جین واقعا ازت ممنونم از یک سالن بی روح و زیادی مجلل تبدیلش کردی یه جایی با آرامش و کمی هم ساده(لبخند)
جین:میدونستم زیاد از چیز های مجلل خوشت نمیاد برای همین(لبخند)
کلارا:از توهم ممنونم جیهوپ واقعا زحمت کشیدی..
جیهوپ:خواهش میکنم..(لبخند)
کلارا:نامجو پس کجاست؟
جیهوپ :سیستم آتیش بازی خرا...
جین:هیچی رفته دست شویی..(جلوی دهن جیهوپ رو گرفت)
کلارا:باشه..(مشکوک)
لایک و کامنت یادتون نره❤️
۳۷۱
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.