پارت۱
پارت۱
♡تبسم
برای اولین بار دارم با بابام میرم بار اون میخواد سر من قمار کنه اشکام رو پاک کردم و یه لباس س.ک.س.ی خوشگل قرمز پوشیدم و چکمه های چرمیم رو پام کردم که مشکی بودن یه پالتو کرمی روی لباس پوشیدم و زیپشو بالا کشیدم رفتم جلوی در که بالام فریاد زد
۰۰۰ پس ارایشت کو
+الان میرم آرایش میکنم
۰۰۰عجله کن ارباب الان میرسه
رفتم تو اتاق و ریمل زدم خط چشم نکشیدم چون مژه هام بلندن یه تینت قرمز زدم و رفتم جلو اینه و به خودم نگاه کردم موهام رو خرگوشی بالا بسته بودم و به حالت شینیون در آوردم و چتری هام رو اتو کرده بودم چشم های قهوه ای بدنی متوسط نه چاق و نه لاغر پوستی گندمی بینی دکمه ای با دختری که تو آینه بود خدا حافظی کردم و رفتم جلوی در
+بریم
۰۰۰ بریم
جلوی در یه ون مشکی بود سوار شدیم و جلوی بار پیاده شدیم وارد شدیم مارو به به اتاق خصوصی بردن که چشمم به یه پسر قد بلند که چشماش مشکی بود بینی زیبا داش و لب هاش بشدت خوردنی بودن اوت یه گردنبند مارمولک انداخته بود که به کت شلوار تنش نمیومد البته به من چه نشستم روبروش که گفت برو تو اتاق
+به چه علت
_آخه اگ دختر نباشی به دردم نمیخوری
۰۰۰ نگران نباشید دخترم پاکه هیچ غلطی نکرده +........
_چرا وایسادی عجله کن
به یه در سبز رنگ اشاره کرد
رفتم داخل که یه خانوم با دستکش وایساده بود اشاره کرد به تخت و گفتت
،،،بشین و پالتو رو در بیار و پاهاتون باز کن
میدونستم هیچ راه فراری نی پس به حرفش گوش دادم
،،،آفرین دختر خوب حالا برو بیرون
رفتم بیرون که دیدم آماده بازی هستن بازی با ورق ولی من چیزی سر در نمی آوردم وایساده بودم که بابام به مبل کنارش اشاره کرد و گفت بشین که پسره گفت
_چون معلوم نی مال توجه یا من باید بشینه وسط
...درسته
روی صندلی نشستم که هم به اون آدم چندش که بابامه نزدیک باشم هم به پسری که نمیشناسم
)(پرش به بعد بازی)(.
_خوب من بردم آقای (حالا یه چیزی تصور کنین )
...درسته
_الان میخوام با اموالم از اینجا برم
... از بازی باهاتون خوشحال شدم ارباب شایان
_ولی من نه
با ورم نمیشد من دیگه ماله فردی به اسم شایان بودم داشت از کنارم رد میشد که زمزمه کرد
_ راه بیوفت
پشت سرش مثل موش حرکت میکردم که سوار یه ون شدیم که شیشه هاش دودی بود و کسی نمیتونست از بیرون چیزی ببینه حتی اگه میچسبند به ماشین سوار شدیم و روبروی هم نشستیم که پرسشاش شروع شد
_چند سالته؟
+۱۴ سالمه
_کمه ولی به چهره نمیاد ،اسمت چیه یا بهتره بگم ترجیح میری چی صدات کنم
+مگه از برده هاتون میپرسین که چی صداشون کنین 😳
_ تو برده نیستی معشوقه منی و خانوم عمارت
+تبسم هستم ترنم صدام کنین
♡تبسم
برای اولین بار دارم با بابام میرم بار اون میخواد سر من قمار کنه اشکام رو پاک کردم و یه لباس س.ک.س.ی خوشگل قرمز پوشیدم و چکمه های چرمیم رو پام کردم که مشکی بودن یه پالتو کرمی روی لباس پوشیدم و زیپشو بالا کشیدم رفتم جلوی در که بالام فریاد زد
۰۰۰ پس ارایشت کو
+الان میرم آرایش میکنم
۰۰۰عجله کن ارباب الان میرسه
رفتم تو اتاق و ریمل زدم خط چشم نکشیدم چون مژه هام بلندن یه تینت قرمز زدم و رفتم جلو اینه و به خودم نگاه کردم موهام رو خرگوشی بالا بسته بودم و به حالت شینیون در آوردم و چتری هام رو اتو کرده بودم چشم های قهوه ای بدنی متوسط نه چاق و نه لاغر پوستی گندمی بینی دکمه ای با دختری که تو آینه بود خدا حافظی کردم و رفتم جلوی در
+بریم
۰۰۰ بریم
جلوی در یه ون مشکی بود سوار شدیم و جلوی بار پیاده شدیم وارد شدیم مارو به به اتاق خصوصی بردن که چشمم به یه پسر قد بلند که چشماش مشکی بود بینی زیبا داش و لب هاش بشدت خوردنی بودن اوت یه گردنبند مارمولک انداخته بود که به کت شلوار تنش نمیومد البته به من چه نشستم روبروش که گفت برو تو اتاق
+به چه علت
_آخه اگ دختر نباشی به دردم نمیخوری
۰۰۰ نگران نباشید دخترم پاکه هیچ غلطی نکرده +........
_چرا وایسادی عجله کن
به یه در سبز رنگ اشاره کرد
رفتم داخل که یه خانوم با دستکش وایساده بود اشاره کرد به تخت و گفتت
،،،بشین و پالتو رو در بیار و پاهاتون باز کن
میدونستم هیچ راه فراری نی پس به حرفش گوش دادم
،،،آفرین دختر خوب حالا برو بیرون
رفتم بیرون که دیدم آماده بازی هستن بازی با ورق ولی من چیزی سر در نمی آوردم وایساده بودم که بابام به مبل کنارش اشاره کرد و گفت بشین که پسره گفت
_چون معلوم نی مال توجه یا من باید بشینه وسط
...درسته
روی صندلی نشستم که هم به اون آدم چندش که بابامه نزدیک باشم هم به پسری که نمیشناسم
)(پرش به بعد بازی)(.
_خوب من بردم آقای (حالا یه چیزی تصور کنین )
...درسته
_الان میخوام با اموالم از اینجا برم
... از بازی باهاتون خوشحال شدم ارباب شایان
_ولی من نه
با ورم نمیشد من دیگه ماله فردی به اسم شایان بودم داشت از کنارم رد میشد که زمزمه کرد
_ راه بیوفت
پشت سرش مثل موش حرکت میکردم که سوار یه ون شدیم که شیشه هاش دودی بود و کسی نمیتونست از بیرون چیزی ببینه حتی اگه میچسبند به ماشین سوار شدیم و روبروی هم نشستیم که پرسشاش شروع شد
_چند سالته؟
+۱۴ سالمه
_کمه ولی به چهره نمیاد ،اسمت چیه یا بهتره بگم ترجیح میری چی صدات کنم
+مگه از برده هاتون میپرسین که چی صداشون کنین 😳
_ تو برده نیستی معشوقه منی و خانوم عمارت
+تبسم هستم ترنم صدام کنین
۲.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.