دلتنگتم پارت⁷↓
مامان هوسوک بعد از کلی حرف زدن و چرت و پرتی گفتن رفت بیرون!!
+یا خدا این چی بود دیگه؟
*😂مامانم خیلی...
/منحرف!حرف زن!یه دیقع صبر نمیکنه!!!!
-یونگییییی که باید همو ببوسن هاااا
بیا اینجا کارت دارمممم
و بعدش افتاد دنبال یونگی که هوسوک یونگی رو گرفت و من تهیونگ رو...
با کلی عصبانیت تهیونگ رو بردم اتاقمون و...
+یا عصبانی نشو
-چطور عصبانی نشو نکنه میخواد اجازه بده ازدواجم کنین؟
هااننننننن؟
+چی داری میگی ته؟
-چرا داری جوری رفتار میکنی انگار من نیستم...
من که از صدای تهیونگ تعجب کرده بودم خودمم صدامو بالا بردن
+فقط یه روزززرز بودددد
که تهیونگ کوبوندش به دیوار کناری و بی مقدمه شروع کرد به بوسیدمش!
😔😂یاع یاع😔😂
چند دقیقه بعد
-ببخشید کنترلم از دستم خارج شد
+اشکالی نداره
-ولی باید یچی بگم بهت
+چی؟
-ببین ما قرارع برای دوماه بریم یه ماموریت
-متاسفم من هرکاری کردم نتونستم لغوش کنم میدونم تازه رابطمون درست شده و...
+ته دو ماه که هیچی نمیشه
+امیدوارم!
توی یه تماس تصویری ³ تا پسرا به مامان هوسوک ماجرا رو توضیح دادن و اونم دلخور از اینکه گول خوردن چند روزی حرفی نزد.ولی دیگه امروز بی صبرانه منتظرم پسرش بود!
و وقتی تهیونگ چمدون به دوست اومد جلومون پریدم بغلش و با محکم بغل شدنم توسط ته چند دقیقه ای همونجوری موندیم
پایاااااننننن
+یا خدا این چی بود دیگه؟
*😂مامانم خیلی...
/منحرف!حرف زن!یه دیقع صبر نمیکنه!!!!
-یونگییییی که باید همو ببوسن هاااا
بیا اینجا کارت دارمممم
و بعدش افتاد دنبال یونگی که هوسوک یونگی رو گرفت و من تهیونگ رو...
با کلی عصبانیت تهیونگ رو بردم اتاقمون و...
+یا عصبانی نشو
-چطور عصبانی نشو نکنه میخواد اجازه بده ازدواجم کنین؟
هااننننننن؟
+چی داری میگی ته؟
-چرا داری جوری رفتار میکنی انگار من نیستم...
من که از صدای تهیونگ تعجب کرده بودم خودمم صدامو بالا بردن
+فقط یه روزززرز بودددد
که تهیونگ کوبوندش به دیوار کناری و بی مقدمه شروع کرد به بوسیدمش!
😔😂یاع یاع😔😂
چند دقیقه بعد
-ببخشید کنترلم از دستم خارج شد
+اشکالی نداره
-ولی باید یچی بگم بهت
+چی؟
-ببین ما قرارع برای دوماه بریم یه ماموریت
-متاسفم من هرکاری کردم نتونستم لغوش کنم میدونم تازه رابطمون درست شده و...
+ته دو ماه که هیچی نمیشه
+امیدوارم!
توی یه تماس تصویری ³ تا پسرا به مامان هوسوک ماجرا رو توضیح دادن و اونم دلخور از اینکه گول خوردن چند روزی حرفی نزد.ولی دیگه امروز بی صبرانه منتظرم پسرش بود!
و وقتی تهیونگ چمدون به دوست اومد جلومون پریدم بغلش و با محکم بغل شدنم توسط ته چند دقیقه ای همونجوری موندیم
پایاااااننننن
۷.۵k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.