پارت ۲۸
ویو ا.ت
یه هفته گذشته منم کامل خوب شدم اما خبری از جیمین نیست...خیلی نگرانشم...تلفنش هم خاموشه
ویو جیمین
فلش بک یه هفته قبل
رفتم خونه پدربزرگم که دیدم لونا داره گریه میکنه
جیون. بیا ببین عشقت چیکار کرده
جیمین. چیکار کرده مگه؟
لونا. شکنجم کرد..برق بهم وصل کرد ( گریه )
جیمین. خب
لونا.خب؟؟؟ ( جیغ و گریه )
جیمین. حتما کاری کردی
لونا. من هیچ کاری نکردم...یه سری عکس دیدم رفتم پیشش تا بپرسم این عکسا چیه اونم به آدماش گفت تا منو ببرن تو زیرزمینش...بعدشم کلی شکنجم کرد
جیمین. دروغ نگو محاله
لونا. پشت لباسمو ببین ( داد )
پشت لباسشو نگاه کردم دیدم با خون نوشته بود جئون ا.ت
جیمین. اینو خودت نوشتی
لونا. تو دست خط اونو نمیشناسی؟ ( کلا دیگه همه حرفاش با جیغ و گریست )
جیمین. واسه چه عکسایی رفتی پیشش؟
لونا. بگیر خودت نگاه کن
عکسا رو از دستش گرفتم...چی؟ اینا چیه؟
جیمین. اینا چیه؟
لونا. ا.ت جونت بی رحم تر از چیزیه که فکرشو میکردی...نگاه کن چجوری داره یه بچه رو شکنجه میده
جیمین. فتوشاپه
جیون. کی میخوای قبول کنی؟
جیمین. هیچوقت
جیون. چشماتو باز کن...دوس دخترت به خاطر داداشش داره یه بچه رو میکشه
جیمین. باید فکر کنم
جیون. از کاری که با لونا کرده میشه فهمید
از خونه رفتم بیرون...با ماشینم به سمت خونم حرکت کردم...یعنی ا.ت اینقدر بی رحم شده که حتی به یه بچه هم رحم نمیکنه؟...رفتم خونه و موبایلمو در آوردم...خاموشش کردم تا کسی بهم زنگ نزنه...حالم خیلی بد بود...رفتم ۳ تا شیشه ویسکی برداشتم...یکی یکی همشونو سر میکشیدم...همینطوری یه هفته رو گذروندم...دیگه نمیتونستم تحمل کنم...رفتم عمارت ا.ت
ویو ا.ت
تا یه صدا از گوشیم میومد میرفتم ببینم جیمینه یا نه اما همش یا هوسوک بود یا پیام تبلیغاتی...از اون جریان به بعد یونا تو عمارت میمونه...یهو دیدم در عمارت با شتاب باز شد
ا.ت. چه خبره؟
یونا. نمیدونم
رفتم از اتاقم بیرون...از پله ها رفتم پایین که جیمینو دیدم
ا.ت. ج...جیمین
جیمین. اسم منو به اون دهن کثیفت نیار
ا.ت. چ...چی شده؟
جیمین. چطور میتونی یه بچه رو بکشی؟ گفتم داداششو جلو چشماش کشتن واسه همین میخواد انتقام بگیره عیب نداره...گفتم مرگ داداششپ روش اثر گذاشته عیب نداره اما یه بچه چه گناهی داره؟
ا.ت. تو اصا میفهمی داری چی میگی؟
جیمین. آره میفهمم...تو یه بچه رو کشتی ا.ت
ا.ت. همچین چیزی نیست
جیمین. هنوزم انکار میکنی؟
ا.ت. بسه جیمین به خودت بیا
جیمین. اگه میدونستم قراره اینقدر بی رحم باشی هیچوقت عاشقت نمیشدم
ا.ت. چی؟
جیمین. همین که شنیدی
ا.ت. بسه
جیمین. البته تا جایی که میدونم یه بچه رو کشتی...از کجا معلوم شاید بیشتر از یکی باشن
ا.ت. جیمین صبرمو لبریز نکن
جیمین. اگه صبرت لبریز شه منم مث اون بچه میکشی؟ ( بلند )
ا.ت. بهت میگم بسه ( داد )
و یه سیلی زد به جیمین
جیمین. هه منو بگو به خاطر تو از کل خونوادم دست کشیدم
ا.ت. گمشو بیرون...بار آخرت هم باشه پاتو تو این عمارت میذاری
جیمین. حتی اگه یه در صدم شک داشتم الان دیگه ندارم
ا.ت. کای ( بلند )
کای. بله قربان
ا.ت. آقای پارکو ببر بیرون از اینجا
جیمین. خودم میرم لازم نکرده
جیمین داشت میرفت که
ا.ت. یه لحظه وایسا
جیمین برگشت سمتم
ا.ت. میدونی چیه؟ امروز بهم یاد دادی دیگه هیچوقت نه عاشق شم نه به کسی رحم کنم...حالا هم گورتو گم کن
جیمین. نه که قبلا رحم میکردی
بعدشم از اونجا رفت بیرون
تا رفت بیرون ا.ت تعادلشو از دست داد
کای. ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت. آره خوبم...به همه بگو حق ندارن دیگه تو این عمارت اسم پارک جیمینو بیارن... بهشون هم بگو دیگه حق ندارن منو با اسم کوچیک صدا کنن فقط باید بهم بگن ارباب...در ضمن هر حرفی رو هم یه بار میزنم اگه چیزی که میخوام رو یکم کمتر یا بیشتر انجام بدن باید با زندگیشون خدافظی کنن
کای. بله قربان
ا.ت. میرم توی اتاقم کسی مزاحمم نشه
کای. چشم
رفتم تو اتاقم...عکس کوکو برداشتم
ا.ت. ببخشید کوک اما نمیتونم به قولم عمل کنم
دو هفته بعد
یه هفته گذشته منم کامل خوب شدم اما خبری از جیمین نیست...خیلی نگرانشم...تلفنش هم خاموشه
ویو جیمین
فلش بک یه هفته قبل
رفتم خونه پدربزرگم که دیدم لونا داره گریه میکنه
جیون. بیا ببین عشقت چیکار کرده
جیمین. چیکار کرده مگه؟
لونا. شکنجم کرد..برق بهم وصل کرد ( گریه )
جیمین. خب
لونا.خب؟؟؟ ( جیغ و گریه )
جیمین. حتما کاری کردی
لونا. من هیچ کاری نکردم...یه سری عکس دیدم رفتم پیشش تا بپرسم این عکسا چیه اونم به آدماش گفت تا منو ببرن تو زیرزمینش...بعدشم کلی شکنجم کرد
جیمین. دروغ نگو محاله
لونا. پشت لباسمو ببین ( داد )
پشت لباسشو نگاه کردم دیدم با خون نوشته بود جئون ا.ت
جیمین. اینو خودت نوشتی
لونا. تو دست خط اونو نمیشناسی؟ ( کلا دیگه همه حرفاش با جیغ و گریست )
جیمین. واسه چه عکسایی رفتی پیشش؟
لونا. بگیر خودت نگاه کن
عکسا رو از دستش گرفتم...چی؟ اینا چیه؟
جیمین. اینا چیه؟
لونا. ا.ت جونت بی رحم تر از چیزیه که فکرشو میکردی...نگاه کن چجوری داره یه بچه رو شکنجه میده
جیمین. فتوشاپه
جیون. کی میخوای قبول کنی؟
جیمین. هیچوقت
جیون. چشماتو باز کن...دوس دخترت به خاطر داداشش داره یه بچه رو میکشه
جیمین. باید فکر کنم
جیون. از کاری که با لونا کرده میشه فهمید
از خونه رفتم بیرون...با ماشینم به سمت خونم حرکت کردم...یعنی ا.ت اینقدر بی رحم شده که حتی به یه بچه هم رحم نمیکنه؟...رفتم خونه و موبایلمو در آوردم...خاموشش کردم تا کسی بهم زنگ نزنه...حالم خیلی بد بود...رفتم ۳ تا شیشه ویسکی برداشتم...یکی یکی همشونو سر میکشیدم...همینطوری یه هفته رو گذروندم...دیگه نمیتونستم تحمل کنم...رفتم عمارت ا.ت
ویو ا.ت
تا یه صدا از گوشیم میومد میرفتم ببینم جیمینه یا نه اما همش یا هوسوک بود یا پیام تبلیغاتی...از اون جریان به بعد یونا تو عمارت میمونه...یهو دیدم در عمارت با شتاب باز شد
ا.ت. چه خبره؟
یونا. نمیدونم
رفتم از اتاقم بیرون...از پله ها رفتم پایین که جیمینو دیدم
ا.ت. ج...جیمین
جیمین. اسم منو به اون دهن کثیفت نیار
ا.ت. چ...چی شده؟
جیمین. چطور میتونی یه بچه رو بکشی؟ گفتم داداششو جلو چشماش کشتن واسه همین میخواد انتقام بگیره عیب نداره...گفتم مرگ داداششپ روش اثر گذاشته عیب نداره اما یه بچه چه گناهی داره؟
ا.ت. تو اصا میفهمی داری چی میگی؟
جیمین. آره میفهمم...تو یه بچه رو کشتی ا.ت
ا.ت. همچین چیزی نیست
جیمین. هنوزم انکار میکنی؟
ا.ت. بسه جیمین به خودت بیا
جیمین. اگه میدونستم قراره اینقدر بی رحم باشی هیچوقت عاشقت نمیشدم
ا.ت. چی؟
جیمین. همین که شنیدی
ا.ت. بسه
جیمین. البته تا جایی که میدونم یه بچه رو کشتی...از کجا معلوم شاید بیشتر از یکی باشن
ا.ت. جیمین صبرمو لبریز نکن
جیمین. اگه صبرت لبریز شه منم مث اون بچه میکشی؟ ( بلند )
ا.ت. بهت میگم بسه ( داد )
و یه سیلی زد به جیمین
جیمین. هه منو بگو به خاطر تو از کل خونوادم دست کشیدم
ا.ت. گمشو بیرون...بار آخرت هم باشه پاتو تو این عمارت میذاری
جیمین. حتی اگه یه در صدم شک داشتم الان دیگه ندارم
ا.ت. کای ( بلند )
کای. بله قربان
ا.ت. آقای پارکو ببر بیرون از اینجا
جیمین. خودم میرم لازم نکرده
جیمین داشت میرفت که
ا.ت. یه لحظه وایسا
جیمین برگشت سمتم
ا.ت. میدونی چیه؟ امروز بهم یاد دادی دیگه هیچوقت نه عاشق شم نه به کسی رحم کنم...حالا هم گورتو گم کن
جیمین. نه که قبلا رحم میکردی
بعدشم از اونجا رفت بیرون
تا رفت بیرون ا.ت تعادلشو از دست داد
کای. ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت. آره خوبم...به همه بگو حق ندارن دیگه تو این عمارت اسم پارک جیمینو بیارن... بهشون هم بگو دیگه حق ندارن منو با اسم کوچیک صدا کنن فقط باید بهم بگن ارباب...در ضمن هر حرفی رو هم یه بار میزنم اگه چیزی که میخوام رو یکم کمتر یا بیشتر انجام بدن باید با زندگیشون خدافظی کنن
کای. بله قربان
ا.ت. میرم توی اتاقم کسی مزاحمم نشه
کای. چشم
رفتم تو اتاقم...عکس کوکو برداشتم
ا.ت. ببخشید کوک اما نمیتونم به قولم عمل کنم
دو هفته بعد
۴.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.