تولد دازای پارت۱
اتسوشی از در اومد تو آژانس*
اتسوشی:سلام به همگی،صبحتون بخیر.
دازای:سلااااام اتسوشی کونننن.
کنیکیدا:سلام صبحت بخیر،بیا این پرونده هارو مرتب کن.
دازای:وایسا برسه بچه.
کنیکیدا:بیا اینجا اتسوشی.
دازای :این بچه اخر به دست تو جوون مرگ میشه.
کنیکیدا:این پرونده هارو بگیر،مرتبشون کن.
کنیکیدا نشست روی صندلی و شروع کرد به تایپ کردن*
اتسوشی:این پرونده ها برای چین؟
کنیکیدا:پروندهی کاراگاه های آژانسه.
دازای:واااای چه خفن،منم میخوام ببینم.
کنیکیدا:اگه به کار کردن علاقه داری،من برات کار دارم.
دازای:نه بابا خوابم میاد.
اتسوشی شروع کرد به مرتب کردن پرونده ها*
از زبان اتسوشی*
چه جالب!هیچوقت پرونده ی بقیه رو ندیده بودم،کنجکاوم بدونم بقیه قبل از آژانس کجا بودن.
عه این پرونده ی دازای سانه!
خیلی کنجکاوم ببینمش!
نام و نام خانوادگی.........اینو میدونم......سن.....۲۲.....اینم میدونم......تاریخ تولد....ها..تاریخ تولد؟اینو نمیدونم،ولی باید بدونم.
...۱۹ژونه...وایسا...یعنی چند روز دیگه..باید به کنیکیدا بگم.
اتسوشی:سلام به همگی،صبحتون بخیر.
دازای:سلااااام اتسوشی کونننن.
کنیکیدا:سلام صبحت بخیر،بیا این پرونده هارو مرتب کن.
دازای:وایسا برسه بچه.
کنیکیدا:بیا اینجا اتسوشی.
دازای :این بچه اخر به دست تو جوون مرگ میشه.
کنیکیدا:این پرونده هارو بگیر،مرتبشون کن.
کنیکیدا نشست روی صندلی و شروع کرد به تایپ کردن*
اتسوشی:این پرونده ها برای چین؟
کنیکیدا:پروندهی کاراگاه های آژانسه.
دازای:واااای چه خفن،منم میخوام ببینم.
کنیکیدا:اگه به کار کردن علاقه داری،من برات کار دارم.
دازای:نه بابا خوابم میاد.
اتسوشی شروع کرد به مرتب کردن پرونده ها*
از زبان اتسوشی*
چه جالب!هیچوقت پرونده ی بقیه رو ندیده بودم،کنجکاوم بدونم بقیه قبل از آژانس کجا بودن.
عه این پرونده ی دازای سانه!
خیلی کنجکاوم ببینمش!
نام و نام خانوادگی.........اینو میدونم......سن.....۲۲.....اینم میدونم......تاریخ تولد....ها..تاریخ تولد؟اینو نمیدونم،ولی باید بدونم.
...۱۹ژونه...وایسا...یعنی چند روز دیگه..باید به کنیکیدا بگم.
۳.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.