رمان عشق ممنوعه پارت ۳۰
اما فهمیدم تا آخر زندگیم دوروغ میشنوم پس ترکم کن و برو
ارس. دیانا چی میگی چرا میری
دیا. چون دل به تو بستم و اعتمادت کردم ولی الان فهمیدم تو تاآخر عمر قراره دوروغ بگی
ارس. باشع برو ولی بری من یا میمیرم با اگه نمردم خودمو میکشم
دیا. شرمنده ولی خداحافظ
همون موقع یه دفعه متینیکا و محراشاد و آتوسامیر اومدن
بچه. ا سلام دیانارسلان
دیانارسلان. سلام
آتوسا. دیانا چرا گریه میکنی
دیا. چیزی نیست
آتوسا. ارسلان این چشه
ارس. عممممم خب
امیر. نکنه کات کککککردین
دیا. خب آره
متین. وا چرا یه دفعه ای آخه
نیکا. راس میگه
مهشاد. گریه نکن دیانا بیا بغلم عزیزدلم
مهشاد بغلم کردو آرومم کرد
محراب رفت پیشه ارسلان و ارسلان رو بغل کردو آروم کرد
محراب. آقا اصلا ما چیزی به نام قهر و شک نداریم
دیا. ههههع
ارس. هوووووم خب باشه
مهشاد. هوووم باشه نداریم بدویید آشتی کنید
بچه ها آشتیمون دادن
چند ماه بعد........
برید تو خماری
تا پارت بعد
یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته
ارس. دیانا چی میگی چرا میری
دیا. چون دل به تو بستم و اعتمادت کردم ولی الان فهمیدم تو تاآخر عمر قراره دوروغ بگی
ارس. باشع برو ولی بری من یا میمیرم با اگه نمردم خودمو میکشم
دیا. شرمنده ولی خداحافظ
همون موقع یه دفعه متینیکا و محراشاد و آتوسامیر اومدن
بچه. ا سلام دیانارسلان
دیانارسلان. سلام
آتوسا. دیانا چرا گریه میکنی
دیا. چیزی نیست
آتوسا. ارسلان این چشه
ارس. عممممم خب
امیر. نکنه کات کککککردین
دیا. خب آره
متین. وا چرا یه دفعه ای آخه
نیکا. راس میگه
مهشاد. گریه نکن دیانا بیا بغلم عزیزدلم
مهشاد بغلم کردو آرومم کرد
محراب رفت پیشه ارسلان و ارسلان رو بغل کردو آروم کرد
محراب. آقا اصلا ما چیزی به نام قهر و شک نداریم
دیا. ههههع
ارس. هوووووم خب باشه
مهشاد. هوووم باشه نداریم بدویید آشتی کنید
بچه ها آشتیمون دادن
چند ماه بعد........
برید تو خماری
تا پارت بعد
یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته
۳۳.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.