ꜱᴀᴅɪᴍ
ᴘᴀʀᴛ:ᴛʜʀᴇᴇ
بورام: باشه رییس ات دنبالم
رفتم دنبالش که رسیدیم به اشپزخونه
بورام: خب ات این سینی رو بگیر برو از همه پذیرایی کن منم میرم این طرف
[ویو جونگکوک]
یونگ: آماده شدی؟
جونگکوک: آره بریم
سوار ماشین شدیم به راه افتادیم که بعد از چند مین رسیدیم
جونگکوک: واو پسر چقد بزرگه
جونگکوک: بیا بریم تو فقط
داخل شدیم بوی گند الکل پخش شده بود رفتم رو تو یکی از کاناپه ها نشستم طبق معمول باز دخترای نچسب بهم چسبوند
جونگکوک: میشه بری یه نوشیدنی بیاری
یونگ: آره پسر
یونگ از کاناپه پاشد رفت سمت یکی از گارسون ها
یونگ: اوه خانم میشه به من یه نوشیدنی بدید؟
بورام: بله قربان چه مزه ای میخوایین؟
یونگ: یه لیموناد یه ویسکی لطفا
بورام: بفرمایید اگه سختتون میشه تا میزتون براتون میارم
یونگ: خیلی ممنون میشم
چشمم خورد به یونگ که همراه یه گارسون داره میاد به طرفمون
یونگ: بزاریدش اینجا هی جونگکوک ویسکی بردار
[ویو بورام]
اسم جونگکوک شنیدم درسته سرمو بالا کردم که با صورت جونگکوک مواجه شدم
هل شده بودم دست و پام یخ کرده بود
یونگ: چیزی شده؟
بورام: نه از نوشیدنتون لذت ببرین
وایییی ات کجاست من باید بهش بگم
[ویو جونگکوک]
جونگکوک: اون دختره عجیب نبود؟
یونگ: نه چرا باید عجیب باشه
جونگکوک: نمیدونم حواست بهش باشه
یونگ: باشه حواسم هست میزاری حالا از نوشیدنیم لذت ببرم
[ویو ات]
در حال پذیرایی بودم کمر درد گرفته بود
هیون شیک: اوه خانم ات
برگشتم پشتمو دیدم چی اون، اون دشمن جونگکوک بود اون اینجا چیکار میکرد
ات: چیزی لازم دارین؟
هیون شیک: عامم یه سرویس بهم بدی ها نظرت؟
داشت بهم نزدیک میشد که هلش دادم اون طرف
مرتیکه عوضی خواستم از کلوپ خارج شم که به سرعت خوردم به یه نفری در حالی که سرم پایین بود گفتم: آخ ببخشید
جونگکوک: اهم اشکالی نداره
سرمو بالا کردم که با قیافه ی جونگکوک مواجه شدم دستم یخ کرد قلبم تند تند میزد به نفس نفس افتاده بودم
[ویو جونگکوک]
داشتم از کلوپ میرفتم که یه دختر محکم بهم خورد بدون اینکه صورتشو ببینم ازم معذرت خواهی کرد اما وقتی سرشو آورد بالا
[ویو ات]
ات: جونگکوک
جونگکوک: هوم پیدات کردم
دوتا دستشو طرفم گرفت هلش دادم عقب به سرعت از کلوپ خارج شدم تا توان داشتم دویدم سوار یه تاکسی شدم رفتم خونه یاد صورتش می افتادم هنوز همون چشارو داشت اون چطور فهمید من اینجام
[ویو جونگکوک]
یونگ: اگه ات بریم دنبالش خب
جونگکوک: نه دمبال اون نمیریم دنبال دوستش میریم همون دختره (باپوزخند)
اوت هنوز همون خوشگلی رو داشت این عذابم میداد که ازم دوره
بادیگارد: آقا اون خانم داره به سرعت از کلوپ خارج میشه تعقیبش کنیم؟
جونگکوک: آره چشم ازش ور ندار بفهمم کجا مومنن
یونگ: نقشه ات چیه؟....
بورام: باشه رییس ات دنبالم
رفتم دنبالش که رسیدیم به اشپزخونه
بورام: خب ات این سینی رو بگیر برو از همه پذیرایی کن منم میرم این طرف
[ویو جونگکوک]
یونگ: آماده شدی؟
جونگکوک: آره بریم
سوار ماشین شدیم به راه افتادیم که بعد از چند مین رسیدیم
جونگکوک: واو پسر چقد بزرگه
جونگکوک: بیا بریم تو فقط
داخل شدیم بوی گند الکل پخش شده بود رفتم رو تو یکی از کاناپه ها نشستم طبق معمول باز دخترای نچسب بهم چسبوند
جونگکوک: میشه بری یه نوشیدنی بیاری
یونگ: آره پسر
یونگ از کاناپه پاشد رفت سمت یکی از گارسون ها
یونگ: اوه خانم میشه به من یه نوشیدنی بدید؟
بورام: بله قربان چه مزه ای میخوایین؟
یونگ: یه لیموناد یه ویسکی لطفا
بورام: بفرمایید اگه سختتون میشه تا میزتون براتون میارم
یونگ: خیلی ممنون میشم
چشمم خورد به یونگ که همراه یه گارسون داره میاد به طرفمون
یونگ: بزاریدش اینجا هی جونگکوک ویسکی بردار
[ویو بورام]
اسم جونگکوک شنیدم درسته سرمو بالا کردم که با صورت جونگکوک مواجه شدم
هل شده بودم دست و پام یخ کرده بود
یونگ: چیزی شده؟
بورام: نه از نوشیدنتون لذت ببرین
وایییی ات کجاست من باید بهش بگم
[ویو جونگکوک]
جونگکوک: اون دختره عجیب نبود؟
یونگ: نه چرا باید عجیب باشه
جونگکوک: نمیدونم حواست بهش باشه
یونگ: باشه حواسم هست میزاری حالا از نوشیدنیم لذت ببرم
[ویو ات]
در حال پذیرایی بودم کمر درد گرفته بود
هیون شیک: اوه خانم ات
برگشتم پشتمو دیدم چی اون، اون دشمن جونگکوک بود اون اینجا چیکار میکرد
ات: چیزی لازم دارین؟
هیون شیک: عامم یه سرویس بهم بدی ها نظرت؟
داشت بهم نزدیک میشد که هلش دادم اون طرف
مرتیکه عوضی خواستم از کلوپ خارج شم که به سرعت خوردم به یه نفری در حالی که سرم پایین بود گفتم: آخ ببخشید
جونگکوک: اهم اشکالی نداره
سرمو بالا کردم که با قیافه ی جونگکوک مواجه شدم دستم یخ کرد قلبم تند تند میزد به نفس نفس افتاده بودم
[ویو جونگکوک]
داشتم از کلوپ میرفتم که یه دختر محکم بهم خورد بدون اینکه صورتشو ببینم ازم معذرت خواهی کرد اما وقتی سرشو آورد بالا
[ویو ات]
ات: جونگکوک
جونگکوک: هوم پیدات کردم
دوتا دستشو طرفم گرفت هلش دادم عقب به سرعت از کلوپ خارج شدم تا توان داشتم دویدم سوار یه تاکسی شدم رفتم خونه یاد صورتش می افتادم هنوز همون چشارو داشت اون چطور فهمید من اینجام
[ویو جونگکوک]
یونگ: اگه ات بریم دنبالش خب
جونگکوک: نه دمبال اون نمیریم دنبال دوستش میریم همون دختره (باپوزخند)
اوت هنوز همون خوشگلی رو داشت این عذابم میداد که ازم دوره
بادیگارد: آقا اون خانم داره به سرعت از کلوپ خارج میشه تعقیبش کنیم؟
جونگکوک: آره چشم ازش ور ندار بفهمم کجا مومنن
یونگ: نقشه ات چیه؟....
۱۷.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.