فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ٢٣
کوک سرش رو نزدیک هانا کرد و هانا با فکر اینکه کوک می خواد ببوستش چشاش رو بست و منتظر بوسه کوک موند که با حس لبای کوک روی پیشونیش چشاش رو باز کرد و با کوکی که داشت از خنده منفجر میشد مواجه شد
هانا : کوک ( حالت اعتراضانه )
کوک : ببخشید بیبی فقط خواستم یکم اذیتت کنم
هانا روشو اونور کرد و کوک رفت هانا رو بغل کرد و نازش رو کشید تا از دل هانا در بیاره و برای عذرخواهی بوسه ای به هانا هدیه داد ( خدا نصیب هممون کنه😂)
از زبان هانا
با حس نوازش های کسی روی سرم چشم هام رو باز کردم که کوک رو دیدم درحال نوازش کردن موهام هست
کوک : صبح بخیر عشقم
هانا : صبح تو هم بخیر عزیزم
و بوسه ای روی لبای کوک کاشتم
هانا : کوک
کوک : جانم
هانا : گشنمه
کوک خنده ای کرد و گفت
کوک : اوه ما اینجا یک بیبی شکمو داریم
هانا : هی اذیت نکن بیا بریم صبحانه بخوریم
کوک : باشه عشقم
سر میز صبحانه
کوک : بعد از غذا برو آماده بشو که بریم باهم خرید
هانا : خرید برای چی ؟
کوک : برای مهمونی دیگه
هانا : آه مهمونی رو به کلی فراموش کرده بودم
بعد از صبحانه هانا و کوک آماده شدن و رفتن به سمت فروشگاه
داخل فروشگاه
هانا دستش رو دور دست کوک حلقه کرده بود و مثل زوج ها باهم توی فروشگاه قدم میزدند باهم وارد یک مغازه که لباس های مجلسی داشت شدند
یکی از کارکنان مغازه : می تونم کمکتون کنم
کوک به هانا اشاره کرد و گفت
کوک : زیبا ترین لباس هاتون رو برای دوست دخترم بیارین تا پرو کنه
نکته : همون کارکنه رو با این نشون میدم +
+: بله حتما
هانا توی دلش ذوق کرده بود که کوک از کلمه دوست دختر استفاده کرده بود
+: بفرمایید
هانا رفت و یکی یکی لباس ها رو امتحان کرد
کوک : نه این خیلی باز هست
کوک : نه این خیلی کوتاه هست
کوک : نه این رنگش خوب نیست
هانا داشت دیگه خسته میشد لباس بعدی رو پوشیدم و از اتاق پرو در اومد که کوک با دهنی باز به هانا خیره شده بود
هانا : این چطوره ؟
کوک : عالیه
اون پیراهن نقره ای واقعا توی تن هانا میدرخشید کوک حالت تفکرانه گرفت و به اطرافش نگاه کرد
کوک : ببخشید میشه لطفاً اون کفش های پاشنه بلند نقره ای رو برام بیارید
+: بله حتما
+: بفرمایید
کوک : ممنونم
کوک هانا رو روی مبل نشوندش و جلوی پاهاش زانو زد و اون کفش های پاشنه بلند نقره ای رو پاش کرد و هانا رو بلند کرد و بهش خیره شد محو اون الهه زیبایی شده بود
هانا : خوب شدم ؟
کوک : عالی شدی فکر کنم فکر خوبی نباشه اینو برای امشب بپوشی وگرنه دوست دخترم رو میدزدن
هانا خنده ای کرد و لپاش از خجالت سرخ شد
+: دوست دخترتون خیلی زیبا هستند
کوک : شکی نیست اون زیبا ترین و پاک ترین دختری هست که تا به حال دیدم ولی فکر کنم بهتره زیاد ازش تعریف نکنم چون داره مثل گوجه سرخ میشه مگه نه عزیزم ؟
هانا سریع از خجالت رفت سمت کوک سرش رو توی سینه ی پهن کوک قایم کرد
لباس و کفش هانا رو حساب کردند و رفتن برای کوک هم یک کت و شلوار مشکی که خیلی جذابش میکرد خریدن البته پسرمون همیشه جذابه
اسلاید دو : لباس و شلوار هانا برای رفتن به فروشگاه
اسلاید سه : کفش های هانا برای رفتن به فروشگاه
الان ساعت دو و ربع هست و من همچنان درحال فیک نوشتن هستم🥺
لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
هانا : کوک ( حالت اعتراضانه )
کوک : ببخشید بیبی فقط خواستم یکم اذیتت کنم
هانا روشو اونور کرد و کوک رفت هانا رو بغل کرد و نازش رو کشید تا از دل هانا در بیاره و برای عذرخواهی بوسه ای به هانا هدیه داد ( خدا نصیب هممون کنه😂)
از زبان هانا
با حس نوازش های کسی روی سرم چشم هام رو باز کردم که کوک رو دیدم درحال نوازش کردن موهام هست
کوک : صبح بخیر عشقم
هانا : صبح تو هم بخیر عزیزم
و بوسه ای روی لبای کوک کاشتم
هانا : کوک
کوک : جانم
هانا : گشنمه
کوک خنده ای کرد و گفت
کوک : اوه ما اینجا یک بیبی شکمو داریم
هانا : هی اذیت نکن بیا بریم صبحانه بخوریم
کوک : باشه عشقم
سر میز صبحانه
کوک : بعد از غذا برو آماده بشو که بریم باهم خرید
هانا : خرید برای چی ؟
کوک : برای مهمونی دیگه
هانا : آه مهمونی رو به کلی فراموش کرده بودم
بعد از صبحانه هانا و کوک آماده شدن و رفتن به سمت فروشگاه
داخل فروشگاه
هانا دستش رو دور دست کوک حلقه کرده بود و مثل زوج ها باهم توی فروشگاه قدم میزدند باهم وارد یک مغازه که لباس های مجلسی داشت شدند
یکی از کارکنان مغازه : می تونم کمکتون کنم
کوک به هانا اشاره کرد و گفت
کوک : زیبا ترین لباس هاتون رو برای دوست دخترم بیارین تا پرو کنه
نکته : همون کارکنه رو با این نشون میدم +
+: بله حتما
هانا توی دلش ذوق کرده بود که کوک از کلمه دوست دختر استفاده کرده بود
+: بفرمایید
هانا رفت و یکی یکی لباس ها رو امتحان کرد
کوک : نه این خیلی باز هست
کوک : نه این خیلی کوتاه هست
کوک : نه این رنگش خوب نیست
هانا داشت دیگه خسته میشد لباس بعدی رو پوشیدم و از اتاق پرو در اومد که کوک با دهنی باز به هانا خیره شده بود
هانا : این چطوره ؟
کوک : عالیه
اون پیراهن نقره ای واقعا توی تن هانا میدرخشید کوک حالت تفکرانه گرفت و به اطرافش نگاه کرد
کوک : ببخشید میشه لطفاً اون کفش های پاشنه بلند نقره ای رو برام بیارید
+: بله حتما
+: بفرمایید
کوک : ممنونم
کوک هانا رو روی مبل نشوندش و جلوی پاهاش زانو زد و اون کفش های پاشنه بلند نقره ای رو پاش کرد و هانا رو بلند کرد و بهش خیره شد محو اون الهه زیبایی شده بود
هانا : خوب شدم ؟
کوک : عالی شدی فکر کنم فکر خوبی نباشه اینو برای امشب بپوشی وگرنه دوست دخترم رو میدزدن
هانا خنده ای کرد و لپاش از خجالت سرخ شد
+: دوست دخترتون خیلی زیبا هستند
کوک : شکی نیست اون زیبا ترین و پاک ترین دختری هست که تا به حال دیدم ولی فکر کنم بهتره زیاد ازش تعریف نکنم چون داره مثل گوجه سرخ میشه مگه نه عزیزم ؟
هانا سریع از خجالت رفت سمت کوک سرش رو توی سینه ی پهن کوک قایم کرد
لباس و کفش هانا رو حساب کردند و رفتن برای کوک هم یک کت و شلوار مشکی که خیلی جذابش میکرد خریدن البته پسرمون همیشه جذابه
اسلاید دو : لباس و شلوار هانا برای رفتن به فروشگاه
اسلاید سه : کفش های هانا برای رفتن به فروشگاه
الان ساعت دو و ربع هست و من همچنان درحال فیک نوشتن هستم🥺
لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۸۴.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.