فیک اسیر ۳
سرشو به سمت پسر چرخوند که چشماش قفل یه جفت گوی مشکی
شد
از سرماش لحظه ای به خود لرزید
حدس زد پسر تقریبا همسن خودش باشه
صاف ایستاد
هنوز هم دست پسر دور بازوش حلقه شده بود
جونگکوک: آه ممنون
پسر دستشو برداشت و چیزی نگفت
جونگکوک با تعجب از کنارش گذشت و رفت
*
تهیونگ با همون صورت بی حس همیشگی وارد اتاق ون روهان شد
و روی مبلی که چند لحظه پیش نشسته بود نشست
مبل هنوز گرمای بدن جونگکوک رو حفظ کرده بود و تهیونگ به
خوبی متوجهش بود
اما چیزی که ذهن تهیونگ رو مشغول کرده بود شباهت بیش از
اندازه اون پسر به شخصی در گذشته اش بود
تهیونگ: این پسره کی بود؟
ون روهان: اوه دیدش؟
تهیونگ: اره توی راهرو بهم خوردیم
ون روهان: دستیار جدیدمه ، نظرت چیه؟
تهیونگ توی دلش گفت: اگه مثل اون باشه ، اسلیو خوبی میتونه
باشه
ولی تنها کلمه ای که از دهنش بیرون اومد " خوبه " بود
بی حوصله بحث رو عوض کرد مشغول حرف زدن راجب محموله
جدید شد
*
جونگکوک توی ماشینش نشست و سریع دستگاه شنود رو روشن
کرد
پوزخند روی لبش خودنمایی میکرد
زمزمه کرد: بریم که شروع شد
صدای ون روهان رو تشخیص داد ولی اون یکی صدا رو نه حدس زد
صدای پسری باشه که توی راهرو بهش برخورد کرده
با لبخند تاریخ و ساعت و مکان محموله رو یادداشت کرد و دستگاه
رو خاموش کرد
با شادی وصف ناپذیری ماشین رو روشن کرد و از پارکینگ بیرون
زد
برای روز اول پیشرفت خوبی بود
خداروشکر میکرد که موقع نصب شنود زیر دسته مبل ون روهان
متوجهش نشده بود
به محض ورود به خونه لبتابش رو روشن کرد و از طریق ایمیل
اطالعات رو برای مافوقش ارسال کرد
هوفی از سر اسودگی کشید
شد
از سرماش لحظه ای به خود لرزید
حدس زد پسر تقریبا همسن خودش باشه
صاف ایستاد
هنوز هم دست پسر دور بازوش حلقه شده بود
جونگکوک: آه ممنون
پسر دستشو برداشت و چیزی نگفت
جونگکوک با تعجب از کنارش گذشت و رفت
*
تهیونگ با همون صورت بی حس همیشگی وارد اتاق ون روهان شد
و روی مبلی که چند لحظه پیش نشسته بود نشست
مبل هنوز گرمای بدن جونگکوک رو حفظ کرده بود و تهیونگ به
خوبی متوجهش بود
اما چیزی که ذهن تهیونگ رو مشغول کرده بود شباهت بیش از
اندازه اون پسر به شخصی در گذشته اش بود
تهیونگ: این پسره کی بود؟
ون روهان: اوه دیدش؟
تهیونگ: اره توی راهرو بهم خوردیم
ون روهان: دستیار جدیدمه ، نظرت چیه؟
تهیونگ توی دلش گفت: اگه مثل اون باشه ، اسلیو خوبی میتونه
باشه
ولی تنها کلمه ای که از دهنش بیرون اومد " خوبه " بود
بی حوصله بحث رو عوض کرد مشغول حرف زدن راجب محموله
جدید شد
*
جونگکوک توی ماشینش نشست و سریع دستگاه شنود رو روشن
کرد
پوزخند روی لبش خودنمایی میکرد
زمزمه کرد: بریم که شروع شد
صدای ون روهان رو تشخیص داد ولی اون یکی صدا رو نه حدس زد
صدای پسری باشه که توی راهرو بهش برخورد کرده
با لبخند تاریخ و ساعت و مکان محموله رو یادداشت کرد و دستگاه
رو خاموش کرد
با شادی وصف ناپذیری ماشین رو روشن کرد و از پارکینگ بیرون
زد
برای روز اول پیشرفت خوبی بود
خداروشکر میکرد که موقع نصب شنود زیر دسته مبل ون روهان
متوجهش نشده بود
به محض ورود به خونه لبتابش رو روشن کرد و از طریق ایمیل
اطالعات رو برای مافوقش ارسال کرد
هوفی از سر اسودگی کشید
۸.۵k
۲۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.