سناریو اسکیز : وقتی جلوی اعضا....
سناریو اسکیز : وقتی جلوی اعضا....
#استری_کیدز
#چان
نکته: تو و چان زن و شوهر بودین
.
امروز قرار بود پسرا بیان خونتون چان جدیدا خیلی باهات سرد بود و زیاد باهات کاری نداشت و این اذیتت میکرد
از کلافگی نفستو دادی بیرون و پسرا رو صدا کردی
+ بیاین شام حاضره
میخواستی بشینی که صدای پیامکی رو شنیدی
نگاهی کردی که یه شماره ناشناس برات عکس فرستاده
متعجب شدیو رفتی اشپز خونه تا راحتر ببینی چیه
به صفحه پیامک وارد شدی
بعد از چند ثانیه..عکس برات باز شد .. اشک توی چشمات جمع شده بود اون واقعا..چان بود؟!
چان بود که داشت یه دختر دبیرستانی رو میبخشید..؟!
بزور خودتو نگه داشتی تا اشکات سرازیر نشن
چان وارد آشپز خونه شد و به تو نگاه کرد
درحالی که داشت آب پارچو از یخچال برمیداشت گفت
= نمیای شام؟
چطور جوری رفتار میکرد که هیچکاری نکرده..
+ پس..همین بود..
= چی..؟!
نتونستی خودتو نگه داری ..و شروع به گریه کردن کردی
= ات چیشده.!؟
دستتو گرفت که بلافاصله از دستش کشیدی بیرون
و با صدای بلندی که پسرا هم بشنونگفتی
+ ولم کننن..
صدای هی هی گفتنات به کل خونه پیچیده شده بود
+ به من دست نزننن...
لبخند غمگینی ردی
+ چطور تونستی چان..؟ هوم..چطور تونستی؟ .. *تن صدات دوباره بالا رفت* ها..چطوررر تونستییی؟؟؟
اعضا پیشتون اومدن
و نگران بهت نگاه کردن چان هم ساکت بود
ادامه دادی
+ ...پس علت دیر اومدنات...کم توجهیت بهم...یه بچه دبیرستانی بوده؟؟! .. چی برات .. *هق هق * کم گذاشتممم؟؟
= ات..*صدای آروم
چان یکم نزدیکت شود و می خواست بغلت کنه که نزاشتی و هنوز که کامل بغلش نبودی
ازش دور شدی
+ گفتم به من دست نزن...
فلیکس نگران بهت نگاه میکرد و دستاشو رو شونت گذاشت و آروم گفت
فلیکس:ات..اشتباه متوجهش شدی..اینطور که فکر میکنی نیست..
لینو:اهوم..یونگبوک درست میگه ات..
+ قضیه چیه پس؟؟
= بهت توضیح میدم چیشده..
دست به سینه واستادی
+ منتظرم..
جونگین:نونا..تو از کجا میدونی چان هیونگ خیانت کرده؟
بدون هیچ جوابی گوشیتو روشن کردی و عکسو بهشون نشون دادی
همشون دیدن
= ات..اون عکس واقعی نیست و بزور بود..من بیرون از کمپانی بودم که این دختر گفت میخواد با دوستاش باهمدیگه عکس بگیریم ، جیسونگ و چانگبین هم پیشم بود..
+ خب؟!
جیسونگشروع به حرف زدن کرد
هان: باهاش رفتیم یه گوشه ای و خواستیم عکس بگیریم این کارو کرد..انگار هدفشون این بوده که کاری کنن زندگی چان بهم بریزه...
+ پس شبایی که دیر میومدی..یا بی توجهی میکردی بهم چی؟!
= ما کارای زیادی داشتیم و خیلی خسته میشدم وقت حموم رفتنم نداشتم..ات..
+ پس الان تو..واقعاخیانت نکردی ..؟
لبخندی زد
=معلومه که نه
رفتی بغلش کردی و ازش معذرت خواهی کردی
سونگمین؛عیبابا الکی نزاشتین شامو بخوریم..بیاین بریم
هیونجین:موافقم بریم
اعضا رفتن و شمام پشت سرشان رفتید
پایان"
نویسنده: کیم الی
#استری_کیدز
#چان
نکته: تو و چان زن و شوهر بودین
.
امروز قرار بود پسرا بیان خونتون چان جدیدا خیلی باهات سرد بود و زیاد باهات کاری نداشت و این اذیتت میکرد
از کلافگی نفستو دادی بیرون و پسرا رو صدا کردی
+ بیاین شام حاضره
میخواستی بشینی که صدای پیامکی رو شنیدی
نگاهی کردی که یه شماره ناشناس برات عکس فرستاده
متعجب شدیو رفتی اشپز خونه تا راحتر ببینی چیه
به صفحه پیامک وارد شدی
بعد از چند ثانیه..عکس برات باز شد .. اشک توی چشمات جمع شده بود اون واقعا..چان بود؟!
چان بود که داشت یه دختر دبیرستانی رو میبخشید..؟!
بزور خودتو نگه داشتی تا اشکات سرازیر نشن
چان وارد آشپز خونه شد و به تو نگاه کرد
درحالی که داشت آب پارچو از یخچال برمیداشت گفت
= نمیای شام؟
چطور جوری رفتار میکرد که هیچکاری نکرده..
+ پس..همین بود..
= چی..؟!
نتونستی خودتو نگه داری ..و شروع به گریه کردن کردی
= ات چیشده.!؟
دستتو گرفت که بلافاصله از دستش کشیدی بیرون
و با صدای بلندی که پسرا هم بشنونگفتی
+ ولم کننن..
صدای هی هی گفتنات به کل خونه پیچیده شده بود
+ به من دست نزننن...
لبخند غمگینی ردی
+ چطور تونستی چان..؟ هوم..چطور تونستی؟ .. *تن صدات دوباره بالا رفت* ها..چطوررر تونستییی؟؟؟
اعضا پیشتون اومدن
و نگران بهت نگاه کردن چان هم ساکت بود
ادامه دادی
+ ...پس علت دیر اومدنات...کم توجهیت بهم...یه بچه دبیرستانی بوده؟؟! .. چی برات .. *هق هق * کم گذاشتممم؟؟
= ات..*صدای آروم
چان یکم نزدیکت شود و می خواست بغلت کنه که نزاشتی و هنوز که کامل بغلش نبودی
ازش دور شدی
+ گفتم به من دست نزن...
فلیکس نگران بهت نگاه میکرد و دستاشو رو شونت گذاشت و آروم گفت
فلیکس:ات..اشتباه متوجهش شدی..اینطور که فکر میکنی نیست..
لینو:اهوم..یونگبوک درست میگه ات..
+ قضیه چیه پس؟؟
= بهت توضیح میدم چیشده..
دست به سینه واستادی
+ منتظرم..
جونگین:نونا..تو از کجا میدونی چان هیونگ خیانت کرده؟
بدون هیچ جوابی گوشیتو روشن کردی و عکسو بهشون نشون دادی
همشون دیدن
= ات..اون عکس واقعی نیست و بزور بود..من بیرون از کمپانی بودم که این دختر گفت میخواد با دوستاش باهمدیگه عکس بگیریم ، جیسونگ و چانگبین هم پیشم بود..
+ خب؟!
جیسونگشروع به حرف زدن کرد
هان: باهاش رفتیم یه گوشه ای و خواستیم عکس بگیریم این کارو کرد..انگار هدفشون این بوده که کاری کنن زندگی چان بهم بریزه...
+ پس شبایی که دیر میومدی..یا بی توجهی میکردی بهم چی؟!
= ما کارای زیادی داشتیم و خیلی خسته میشدم وقت حموم رفتنم نداشتم..ات..
+ پس الان تو..واقعاخیانت نکردی ..؟
لبخندی زد
=معلومه که نه
رفتی بغلش کردی و ازش معذرت خواهی کردی
سونگمین؛عیبابا الکی نزاشتین شامو بخوریم..بیاین بریم
هیونجین:موافقم بریم
اعضا رفتن و شمام پشت سرشان رفتید
پایان"
نویسنده: کیم الی
۱۶.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.