•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_14💜
جانم مامان
"نفس کجایی
-با متین دارم بر میگردم
"اها بگو متین بیارتت خونه چون ما خونه ایم
-باشه کاری نداری
"نه خداحافظ
-خداحافظ
غطع کردم و به متین گفتم
-برو خونه ما
متین گفت
"چرا امشبو پیش ما بمون
بعد گفتم
-نه خیرا فردا دانشگاه دارم
متین گفت
"باشه
رسیدیم دم در خونه که پیاده شدم و متین گفت
"عشقم خیلی خوش گذشت
با چندش نگاه کردمو گفتم
-ولی به من اصلا
نزاشتم حرف بزنه که در ماشینشو بستم و رفتم خونه
تا رسیدم خونه خوابیدم خیلی خسته بودم
"نفس
"نفسسسسسس
با صدای نکره رها لای چشمامو باز کردمو گفتم
-هاااا
-چیهههههه
رها گفت
"پاشو خبرت دانشگاه داریمااااا
با اعصاب گوه بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم اومدم بیرون شلوار لیم رو با مانتوی مشکی و مقنعه مشکیمو پوشیدم و مثل همیشه رژ جیگریم هم زدم و با رها رفتیم دانشگاه
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_14💜
جانم مامان
"نفس کجایی
-با متین دارم بر میگردم
"اها بگو متین بیارتت خونه چون ما خونه ایم
-باشه کاری نداری
"نه خداحافظ
-خداحافظ
غطع کردم و به متین گفتم
-برو خونه ما
متین گفت
"چرا امشبو پیش ما بمون
بعد گفتم
-نه خیرا فردا دانشگاه دارم
متین گفت
"باشه
رسیدیم دم در خونه که پیاده شدم و متین گفت
"عشقم خیلی خوش گذشت
با چندش نگاه کردمو گفتم
-ولی به من اصلا
نزاشتم حرف بزنه که در ماشینشو بستم و رفتم خونه
تا رسیدم خونه خوابیدم خیلی خسته بودم
"نفس
"نفسسسسسس
با صدای نکره رها لای چشمامو باز کردمو گفتم
-هاااا
-چیهههههه
رها گفت
"پاشو خبرت دانشگاه داریمااااا
با اعصاب گوه بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم اومدم بیرون شلوار لیم رو با مانتوی مشکی و مقنعه مشکیمو پوشیدم و مثل همیشه رژ جیگریم هم زدم و با رها رفتیم دانشگاه
۳.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.