فیک shadow of death پارت⁴⁵
نقاب سیاه « لونا نشست رو زمین....بدجور گریه میکرد و میلزرید....میترسید نزدیکش بشم و بدترش کنم برای همین بی صدا از اونجا دور شدم....مطمئن بودم الان جیمین و دار و دسته اش میرسن و نمیتونستم لونا رو با خودم ببرم....
تهیونگ « با حرفهایی که لونا زده بود توی شک بودم....حتی نمیتونستم حرف بزنم...بالاخره به خودم اومدم و از سوهون که قبلا هکر بود کمک گرفتیم و مکان لونا رو پیدا کردیم
جیهوپ « یعنی اینقدر سنگ دله که به دختر خودش آسیب بزنه؟
تهیونگ « اگه اینطور نبود که دو دستی اونو به هی جاعه نمیداد....شایدم لونا اشتباه کرده...اما الان خودش مهم تره....نگاهی به جیمین کردم که با استرس دور خودش میخرچید و سوهون سعی داشت آرومش کنه...شاید لونا تنها کسی بود که میتونست جیمین رو اینقدر نگران کنه....بالاخره مکان لونا رو پیدا کردیم و رفتیم اونجا
لونا « اینقدر ترسیده بودم که جرعت نمیکردم سرم رو بلند کنم....در اتاقک روباه باز شد و با حس بوی آشنای جیمین سرم رو بلند کردم و با دیدنش پریدم بغلش کردم....جیمیننننننن...هقققق....
جیمین « با عجله رفتم داخل اتاقک و دیدم لونا خودشو جمع کرده....سرش رو بلند کرد و با چشمای خیسش نگاهم کرد و بعدش محکم بغلم کرد....دستاش یخ کرده بود.....سعی کردم آرومش کنم و آروم نوازشش میکردم....هیششش....چیزی نیست آروم باش....من نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه.....لونا منو ببین.....یخ کردی دختر.....کتم رو در اوردم و انداختم روی شونه هاش....دست و پاش سست بود و آروم کمکش کردم از اتاقک خارج بشه...تهیونگ با دیدنش سریع اومدم سمتمون
تهیونگ « با دیدن لونا و جیمین که اومدن بیرون سریع رفتم سمتشون و نگاهی به لونا کردم....عین بید میلزید و رنگش پریده بود....مشخص بود خیلی ترسیده.....
جیمین « اون شب وقتی خواب بد دیده بود یه کم میلزید اما الان واقعا نگرانش بودم....به تهیونگ اشاره کردم ببرش و با سوهون و جیهوپ اطراف رو گشتیم و اثری از اون نقاب سیاه نبود....
تهیونگ « آروم نشوندمش توی ماشین....لونا آروم باش....چیزی نیست
لونا « تهیونگ....هققق....
تهیونگ « دلم میخواست اون زن رو تیکه تیکه کنم...لونا رو بغل کردم و نوازشش کردم....تنها راهی بود که به ذهنم میرسید.....جیمین و جیهوپ هم اومدن و سوهون رفت به محموله ها برسه....
جیهوپ « هنوز دستاش یخه؟
تهیونگ « دست لونا رو گرفتم....حتی بدترم شده بود....هوپی بدتر شده
🙂🧃🍓حیح.... خب امیدوارم خوب شده باشه
تهیونگ « با حرفهایی که لونا زده بود توی شک بودم....حتی نمیتونستم حرف بزنم...بالاخره به خودم اومدم و از سوهون که قبلا هکر بود کمک گرفتیم و مکان لونا رو پیدا کردیم
جیهوپ « یعنی اینقدر سنگ دله که به دختر خودش آسیب بزنه؟
تهیونگ « اگه اینطور نبود که دو دستی اونو به هی جاعه نمیداد....شایدم لونا اشتباه کرده...اما الان خودش مهم تره....نگاهی به جیمین کردم که با استرس دور خودش میخرچید و سوهون سعی داشت آرومش کنه...شاید لونا تنها کسی بود که میتونست جیمین رو اینقدر نگران کنه....بالاخره مکان لونا رو پیدا کردیم و رفتیم اونجا
لونا « اینقدر ترسیده بودم که جرعت نمیکردم سرم رو بلند کنم....در اتاقک روباه باز شد و با حس بوی آشنای جیمین سرم رو بلند کردم و با دیدنش پریدم بغلش کردم....جیمیننننننن...هقققق....
جیمین « با عجله رفتم داخل اتاقک و دیدم لونا خودشو جمع کرده....سرش رو بلند کرد و با چشمای خیسش نگاهم کرد و بعدش محکم بغلم کرد....دستاش یخ کرده بود.....سعی کردم آرومش کنم و آروم نوازشش میکردم....هیششش....چیزی نیست آروم باش....من نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه.....لونا منو ببین.....یخ کردی دختر.....کتم رو در اوردم و انداختم روی شونه هاش....دست و پاش سست بود و آروم کمکش کردم از اتاقک خارج بشه...تهیونگ با دیدنش سریع اومدم سمتمون
تهیونگ « با دیدن لونا و جیمین که اومدن بیرون سریع رفتم سمتشون و نگاهی به لونا کردم....عین بید میلزید و رنگش پریده بود....مشخص بود خیلی ترسیده.....
جیمین « اون شب وقتی خواب بد دیده بود یه کم میلزید اما الان واقعا نگرانش بودم....به تهیونگ اشاره کردم ببرش و با سوهون و جیهوپ اطراف رو گشتیم و اثری از اون نقاب سیاه نبود....
تهیونگ « آروم نشوندمش توی ماشین....لونا آروم باش....چیزی نیست
لونا « تهیونگ....هققق....
تهیونگ « دلم میخواست اون زن رو تیکه تیکه کنم...لونا رو بغل کردم و نوازشش کردم....تنها راهی بود که به ذهنم میرسید.....جیمین و جیهوپ هم اومدن و سوهون رفت به محموله ها برسه....
جیهوپ « هنوز دستاش یخه؟
تهیونگ « دست لونا رو گرفتم....حتی بدترم شده بود....هوپی بدتر شده
🙂🧃🍓حیح.... خب امیدوارم خوب شده باشه
۷۹.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.